آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۷۲۵۳
۱۰:۲۱

۱۴۰۴/۰۹/۲۲
روایت جانباز دفاع مقدس احمدرضا اسماعیلی از دو بار مجروحیت و ایستادن تا آخرین روز جنگ

از وضوی نیمه‌تمام تا خط مرصاد

احمدرضا اسماعیلی، جانباز دفاع مقدس، از نوجوانی که با رضایت سخت خانواده راهی جبهه شد تا رزمنده‌ای که در کانال ماهی و عملیات مرصاد بارها تا مرز شهادت پیش رفت، روایتگر مسیری است که با ایمان آغاز شد و با ایستادگی در سخت‌ترین میدان‌های جنگ ادامه یافت.


به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، بعضی روایت‌ها از دل لحظه‌های ساده متولد می‌شوند؛ لحظه‌هایی که ناگهان سرنوشت انسان را تغییر می‌دهند. روایت پیش‌رو، داستان نوجوانی از روستاهای خمین است که در میان هیاهوی جنگ، کنار گالن آب و با نیت نماز، با خمپاره‌ای روبه‌رو شد و فصل تازه‌ای از زندگی‌اش آغاز گردید. احمدرضا اسماعیلی، جانباز دفاع مقدس، از کودکی در فضای انقلاب، از نبردهای سنگین کربلای چهار و پنج تا پدافند طاقت‌فرسای کانال ماهی و درگیری‌های سرنوشت‌ساز مرصاد، مسیری را پیمود که نشان می‌دهد دفاع مقدس تنها میدان جنگ نبود، بلکه مدرسه‌ای برای ایمان، صبر و مسئولیت‌پذیری بود.

احمدرضا اسماعیلی، جانباز دفاع مقدس، از جمله رزمندگانی است که از سال‌های کودکی، انقلاب و جنگ را با تمام وجود لمس کرد. او که متولد سال ۱۳۴۹ است، در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی تنها هشت سال داشت، اما فضای انقلابی روستا و شهرستان خمین، خاطرات آن روزها را به‌روشنی در ذهنش ثبت کرده است.

از وضوی نیمه‌تمام تا خط مرصاد  کودکی در سایه انقلاب

اسماعیلی دوران کودکی خود را در روستا گذراند. او می‌گوید که با وجود سن کم، در راهپیمایی‌ها و مراسم‌های مردمی انقلاب شرکت می‌کرد. هرچند حضورشان در حد امکانات روستا و شهرستان بود، اما همان فضا باعث شد مفاهیمی مانند مبارزه، ایستادگی و دفاع از دین و کشور از همان سال‌ها در ذهنش شکل بگیرد.
با پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی، احمدرضا اسماعیلی وارد دوران نوجوانی شد؛ دورانی که هم‌زمان با اعزام جوانان و مردان روستا به جبهه بود. بازگشت پیکر شهدا و مجروحان به روستا، بیش از هر چیز دیگری او را با واقعیت جنگ روبه‌رو کرد و انگیزه رفتن به جبهه را در دلش پررنگ‌تر ساخت.


اعزام با رضایت سخت پدر و مادر

با وجود سن کم، اسماعیلی بارها برای اعزام تلاش کرد. اما خانواده، به‌ویژه پدر و مادر، به‌دلیل کم‌سن‌وسالی‌اش نگران بودند. سرانجام پس از پیگیری‌های فراوان و با رضایت خانواده، موفق شد به‌عنوان رزمنده به جبهه اعزام شود.
او ابتدا یک دوره آموزشی ۴۵ روزه را در اراک گذراند و پس از آن به منطقه اعزام شد. نخستین حضور عملیاتی او در قالب اعزام گسترده «سپاهیان حضرت محمد رسول‌الله(ص)» رقم خورد. اسماعیلی به‌عنوان رزمنده گردان حضرت جوادالائمه(ع) از لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب(ع)، آماده حضور در میدان نبرد شد.


کربلای چهار و پنج؛ نبردی تا پای جان

اولین عملیات مهمی که احمدرضا اسماعیلی در آن حضور داشت، عملیات کربلای چهار بود؛ عملیاتی که با وجود رشادت رزمندگان، به نتیجه مطلوب نرسید. اما تنها چند روز پس از آن، عملیات کربلای پنج طراحی و اجرا شد؛ عملیاتی که از سخت‌ترین و سرنوشت‌سازترین نبردهای جنگ تحمیلی به شمار می‌رود.
او از درگیری‌هایی می‌گوید که به نبرد تن‌به‌تن کشیده شده بود؛ جایی که هر دو طرف با تمام توان وارد میدان شده بودند. اسماعیلی تأکید می‌کند که در آن روزها، همه می‌دانستند اگر بصره سقوط کند، سرنوشت جنگ به‌طور کامل تغییر خواهد کرد.
در جریان همین نبردها، بر اثر اصابت ترکش ناشی از راکت هواپیمای دشمن، از ناحیه کتف مجروح شد. شدت خونریزی به حدی بود که در لحظه نخست تصور می‌کرد ترکش به قلبش اصابت کرده است. او با آمبولانس به عقب منتقل شد و پس از بستری کوتاه‌مدت در بیمارستان، به‌دلیل سطحی بودن جراحت نسبت به بسیاری از مجروحان، دوباره به یگان خود بازگشت.


شرمندگی در برابر مجروحان واقعی

اسماعیلی با صراحت می‌گوید که دیدن مجروحان شدید در بیمارستان‌های اهواز، نگاهش را به مفهوم جانبازی تغییر داد. نوجوانی که در ابتدا تصور می‌کرد مجروحیتش اتفاق بزرگی است، وقتی با رزمندگانی روبه‌رو شد که دست، پا یا بینایی خود را از دست داده بودند، دیگر خود را مجروح نمی‌دانست. به گفته او، همان روزها فهمید که عظمت ایثار واقعی فراتر از آن چیزی است که در ذهن نوجوانی‌اش می‌گذشت.


کانال ماهی؛ پدافندی طاقت‌فرسا

در اعزام بعدی، احمدرضا اسماعیلی در خط پدافندی کانال ماهی مستقر شد؛ منطقه‌ای که به‌دلیل شکل خاص کانال و فاصله کم با دشمن، یکی از سخت‌ترین خطوط پدافندی جنگ محسوب می‌شد. فاصله نیروهای ایرانی و عراقی گاهی به کمتر از چند صد متر می‌رسید و شرایط طاقت‌فرسای گرمای خوزستان، تحمل این وضعیت را دشوارتر می‌کرد.
او حدود یک ماه در این منطقه پدافند داد؛ جایی که حتی صدای نیروهای دشمن به‌وضوح شنیده می‌شد و درگیری‌ها گاه به تبادل مستقیم فریاد و شعار می‌رسید.


مجروحیت دوم؛ کنار وضو و نماز

در آخرین شب مأموریت و درست زمانی که قرار بود یگان آن‌ها تعویض شود، حادثه‌ای رخ داد که مسیر زندگی احمدرضا اسماعیلی را برای همیشه تغییر داد. ظهر همان روز، او برای گرفتن وضو و اقامه نماز از سنگر خارج شد. در شرایطی که منطقه در طول روز معمولاً آرام بود، یک خمپاره ۶۰ در نزدیکی او فرود آمد.
این انفجار باعث آسیب شدید به سر او شد. به گفته همرزمانش، وضعیتش به‌گونه‌ای بود که تصور می‌کردند دیگر امیدی به زنده‌ماندنش نیست. او حدود بیست روز در کما به‌سر برد و زمانی که به هوش آمد، حتی نمی‌دانست چه اتفاقی برایش افتاده است.


بیداری پس از کما و مسیر دشوار درمان

اسماعیلی پس از خروج از کما، با مشکلات جدی جسمی روبه‌رو بود. مدتی بینایی نداشت و تعادل راه‌رفتنش به‌طور کامل از بین رفته بود. پزشکان اعلام کردند که روند بهبود، تنها به ترمیم طبیعی بدن بستگی دارد. به‌مرور زمان و با لطف خدا، بخشی از توانایی‌هایش بازگشت، هرچند آثار مجروحیت برای همیشه باقی ماند.


بازگشت به جبهه و عملیات مرصاد

با وجود این مجروحیت سنگین، احمدرضا اسماعیلی پس از بهبودی نسبی، بار دیگر به جبهه بازگشت و در عملیات‌های پایانی جنگ، از جمله والفجر ۱۰ و سپس عملیات مرصاد، حضور داشت. در عملیات مرصاد، یگان او مأموریت داشت پشت نیروهای منافقین را ببندد تا امکان فرار نداشته باشند؛ مأموریتی که نقش مهمی در شکست کامل آن‌ها ایفا کرد.
او از شب‌های درگیری سنگین، شهادت دوستانش و صحنه‌هایی یاد می‌کند که تا پایان عمر از ذهنش پاک نخواهد شد. به گفته او، عملیات مرصاد با وجود کوتاه‌بودن زمان، یکی از قاطع‌ترین و سرنوشت‌سازترین عملیات‌های جنگ بود.


حرف آخر؛ قضاوت با تاریخ است

احمدرضا اسماعیلی در پایان روایت خود تأکید می‌کند که آنچه رزمندگان انجام دادند، وظیفه‌ای الهی و تاریخی بود. او می‌گوید شاید نسل رزمندگان دفاع مقدس، از آخرین نسل‌هایی باشند که این حوادث را به چشم دیده‌اند، اما این خاطرات باید برای تاریخ باقی بماند تا آیندگان بدانند امنیت و عزت امروز کشور، آسان به دست نیامده است.
او باور دارد که قضاوت نهایی با تاریخ خواهد بود و آنچه می‌ماند، حقیقت ایثار، ایمان و فداکاری مردانی است که از جان خود گذشتند.

 


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه