آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۷۱۹۵
۲۲:۴۲

۱۴۰۴/۰۹/۲۰
گفت‌و‌گو با جانباز و آزاده «ابوالقاسم آذرمی»

ما ۲۲ نفر بودیم؛ گروهی که عراقی‌ها برای شکنجه انتخاب کردند

از میان بیش از هزار و دویست اسیر، تنها ۲۲ نفر را برای سخت‌ترین شکنجه‌ها جدا کردند؛ ابوالقاسم آذرمی یکی از همین ۲۲ نفر بود. او روایت می‌کند که چگونه مسیرش از رمادیه به موصل سه ختم شد؛ جایی که فشار، تهدید و آزار، بخشی از زندگی روزانه اسرا بود، اما ایمان و همدلی، آنها را زنده نگه داشت.


ما ۲۲ نفر بودیم؛ گروهی که عراقی‌ها برای شکنجه انتخاب کردند
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، جانباز و آزاده «ابوالقاسم آذرمی» می‌گوید: هفده، هجده سالم بود؛ تازه سپاه تشکیل شده بود و ما جوانانِ داغ انقلاب، یکی‌یکی وارد میدان می‌شدیم. سال ۱۳۵۹ اوایل جنگ، من هم به عضویت سپاه پاسداران قصرشیرین درآمدم. هنوز نیرو‌ها انسجام و تجربه امروز را نداشتند. نه تجهیزات کافی داشتیم، نه مهمات. تنها یک سال و نیم از سقوط رژیم شاه گذشته بود و همان‌طور که یکی از بچه‌ها می‌گفت: «ما مثل یک طفل هفده، هجده‌ماهه بودیم؛ بی‌تجربه، اما پرشور.»
مرز‌ها هنوز کامل سقوط نکرده بود، اما اوضاع آشفته بود. ما در پاسگاه‌های بین خطوط مرزی مستقر بودیم و با هرچه داشتیم مقاومت می‌کردیم. بعد از روز‌ها ایستادگی، سرانجام چهارم مهر ۱۳۵۹ به اسارت نیرو‌های بعث عراق درآمدم.

ما را به اردوگاه رمادیه بردند. آن زمان اسرا کم بودند. اردوگاه حدود ۲۴ اتاق داشت و در هر اتاق نزدیک ۵۰ نفر نگه‌داری می‌شدند. دور تا دور اردوگاه سیم‌خاردار و روی آن برق کشیده بودند؛ برای اینکه حتی فکر فرار هم از ذهن کسی عبور نکند.
حدود دو سال در رمادیه بودم. اگر بخواهم از همه اتفاقات آن اردوگاه‌ها بگویم، هر کدامشان ماه‌ها زمان می‌خواهد. بعد از مدتی، عراقی‌ها بین ۱۲۰۰ نفر اسیر، ۲۲ نفر را جدا کردند؛ که ما هم جزو آنها بودیم. شانس ما این‌طور رقم خورد که برای شکنجه و فشار بیشتر به اردوگاه موصل ۳سه منتقل شدیم. در مجموع در شش رمادیه یک، موصل سه، موصل چهار، صلاح‌الدین پنج، رمادیه۶ و در پایان تکریت ۱۷ اردوگاه عراق دوران اسارتم را گذراندم.
از تکریت ۱۷ به لطف خدا رها شدیم و چهارم شهریور ۱۳۶۹ بعد از سال‌ها دوری، به وطن بازگشتم؛ سال‌هایی که با صبر و ایمان گذشت و هر لحظه‌اش درس بود.
توفیق بزرگی که در آن روز‌های سخت نصیبم شد، هم بندی با سید آزادگان مرحوم حاج‌آقا ابوترابی بود. هفت سال در اردوگاه‌های مختلف در خدمت این بزرگوار بودم. اگر ایشان نبودند، با رفتار خشن عراقی‌ها، شاید بسیاری از اسرا جانشان را از دست می‌دادند. حاج‌آقا مثل یک پدر، یک تکیه‌گاه و یک معلم بود؛ روح بزرگی که همه ما به او تکیه می‌کردیم. خداوند روحش را قرین رحمت فرماید.

در ادامه گفت و گوی تصویری را ببینید:

کد ویدیو


انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه