آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۶۰۴۸
۱۵:۴۳

۱۴۰۴/۰۹/۰۷
به مناسبت 7 آذر روز نیروی دریایی راهبردی ارتش ج ا ا و سالروز شهادت شهید ابراهیم همتی فرمانده ناوچه پیکان

خرده روایت‌هایی از «نگین مروارید» که به بهشت رسید

45 سال پیش در چنین روزی یعنی هفتم آذر ۱۳۵۹ شهید امیر دریادار همتی با رشادت و جانفشانی‌های خود به عنوان فرمانده ناوچه قهرمان پیکان در عملیات مرواید، در جریان نبردهای حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس، به مقام شهادت نائل آمد و نگهبان ابدی خلیج همیشه‌فارس و جاودانه تاریخ ایران شد.


نوید شاهد: شهید محمد ابراهیم همتی در اسفند 1329 در شهرستان سمنان متولد شد. در شش سالگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت نمود و دوران تحصیل خود را در تهران سپری کرد. پس از اخذ مدرک دیپلم از دبیرستان رودکی با وجود قبولی در رشته مهندسی دانشگاه تهران، به دلیل علاقه فراوانی که به دریا داشت، استخدام در نیروی دریایی ارتش را برگزید. بعد از مدتی برای طی دوره های ناوبری و فرماندهی کشتی به آلمان اعزام گردید و در بین دانشجویان 70 کشور جهان رتبه نخست را به خود اختصاص داد و به این بازگشت. همتی در ادامه، برای تکمیل مهارت ها و تخصص های دریا نوردی، به کشورهای سوئد و فرانسه اعزام شد و تا سال 1357 در آن جا تحصیل کرد. پس از پایان دوره تخصصی و بازگشت به ایران، در منطقه دریایی بوشهر مشغول خدمت شد و دست سرنوشت به گونه ای باور نکردنی این شهید بزرگوار را به ناوچه پیکان پیوند زد؛ چرا که همزمان با تحصیل در فرانسه، ناوچه پیکان به سفارش ایران در این کشور ساخته شد و همتی با همین ناوچه به ایران بازگشته بود و تا روز شهادت در سمت فرمانده ناوچه پیکان بود و در این ناوچه خدمت می کرد. به پاس رشادت‌های این جوانمرد ایران‌زمین هفتم آذر، سالروز شهادت دریادار همتی از اهالی شهر سمنان به عنوان «روز ملی نیروی دریایی» انتخاب شد. نوید شاهد به این مناسبت خرده روایت های شفاهی آن شهید والامقام را بر اساس گفت‌وگوی‌های منتشر شده در نشریه شاهد یاران شماره ۱۹۶-۱۹۷ برای مخاطبان تلخیص و باز نشر نموده است که در ادامه می خوانید:

خرده روایت‌هایی از «مروارید دریا» که به بهشت می‌رسد

محمد ابراهیم بدون اینکه به مدرسه برود شروع به نوشتن کرد و با انگشت روی خاک می‌نوشت. جایی که وقتی به مدرسه می‌رفت، روزی ۴ تا دفتر چهل برگ مشق می‌نوشت. در کلاس هفتم به مغز ریاضی در مدرسه ملقب شد. زمانی که به دبیرستان رفت اساتید به عنوان یک نابغه به او نگاه می‌کردند.  در کنکور دانشگاه شرکت کرد در دانشگاه در رشته ریاضی قبول شد ولی از طرف دیگر در امتحان دانشکده افسری نیروی دریایی هم قبول شد. و دانشکده افسری را به دانشگاه ترجیح داد. برای ادامه تحصیل به آلمان اعزام شد. آلمان ۵ سال تحصیل کرد. در پایان تحصیلات جهت تقدیر از او که در  بین تمام همکلاسی‌هایش برتر شناخته شده بود یک شمشیر به عنوان جایزه به او داده شد.  پس از آن به ایران آمد. و مسئولین امر دیدند که او استعدادی خوبی دارد او را به عنوان استاد دانشگاه دریایی بندر انزلی به کارگیری کردند آخرین ناوچه‌ای که تحویل شد ناوچه پیکان بود که با خودش به ایران آورد.  در سال ۱۳۵۹ جنگ شروع شد. در عرض دو ماه از ابتدای جنگ تا اوایل آذر ماه با همان ناوچه پیکان مشغول مبارزه با صدامیان شد و تا آنجا که در توان داشت آنها را از بین برد و عراق از همان ابتدا در نیروی دریایی قدرتی نداشت او با  جود اینکه خیلی جوان بود وهمه تعجب می‌کردند که چطور ناوچه را می چرخاند. راوی عباسعلی همتی پدر شهید ص 9


نهم آذر سالگرد ازدواج ما بود و طبق قولی که محمد ابراهیم به من و مادرش داده بود، قرار شد به مرخصی بیاید تا آن روز را در تهران جشن بگیریم. مادرش هم غذای مورد علاقه او را  یعنی سبزی پلوی سمنانی پخته بود. من با مادرم از حمام برگشته بودیم. از خستگی خوابم برد. در عالم خواب تمام وقایع جنگ در دریا برایم تداعی شد. دیدم همه چیز در دریا از هم پاشیده است. همسرم تخته‌ای گرفته و روی آب شناور است. من هم روی تخته دیگر شناور بودم و هرچه فریاد می‌زدم، صدایم به او نمی‌رسید. دائم به او می‌گفتم هیچ چیز تمام نشده و چراغ‌های شهر روشن است؛خیلی با روشنایی فاصله نداریم. سعی داشتم صدایم را بشنود، اما اصلاً حواسش به من نبود و به جای دیگری نگاه می‌کرد! از خواب که بیدار شدم با مادرم راهی منزل مادر شوهرم شدیم. بین راه  روزنامه خریدم. چشمم به خبر درگیری ناوچه پیکان با دشمن در اسکله‌های البکر و الامیه و اصابت موشک به ناوچه افتاد. بدون اینکه بقیه خبر را بخوانم روزنامه را بستم. به منزل مادر شوهرم رسیدیم من چیزی نگفتم. اما به نظر می‌رسید اعضای خانواده پریشان هستند. همگی منتظر آمدن ابراهیم بودیم اما خبرها نگرانمان کرده بود باورم نمی شد برای ابراهیم اتفاقی پیش آمده باشد.راوی شهلا صحافی همسر شهید ص 11

خرده روایت‌هایی از «مروارید دریا» که به بهشت می‌رسد


یکی از دوستانش می‌گفت یک بار با کشتی بادبانی به ماموریت رفتیم. در یکی از شب‌ها دریا طوفانی شد و اوضاع کشتی به هم ریخت. صبح که بیدار شدیم  و همه چیز را مرتب کردیم، محمد ابراهیم را نیافتیم. هرچه صدایش زدیم هم جوابمان نداد. گفتیم احتمالاً در آب افتاده و چون شنا بلد است، خودش را به ساحل خواهد رساند. بنابراین به مسیر خودمان ادامه دادیم، اما محمد ابراهیم بالای دکل کشتی بودو از آن بالا همه را نظاره می‌کرد. هرچه هم صدایش می‌زدند، جواب نمی‌داد. او چند ساعت بعد به جمع دوستانش رفت و با هم خندیدند. پدرم و عمویم همراه با سه تن از دوستانشان با قطار راهی آبادان شدند. برادرم خیلی متعجب شد و به ناچار همه آن‌ها را سوار بر کشتی مسافری کرد. عمویم در مسیر از محمد ابراهیم خواست اکنون که روی دریا هستند،پ ماهی تازه بخورند. برادرم به نزدیکی محل صید ماهی‌ها رفت و یکی از تورهای ماهیگیری صیادان را بالا آورد. چند ماهی از درون آن برداشت و سپس از پرسنل کشتی خواست تا یک شیشه برای او بیاورند. او مقداری پول در آن شیشه گذاشت، شیشه را در کیسه‌ای جایگذاری کرد و اون را با طنابی به تیکی از دوستانش می‌گفت یک بار با کشتی بادبانی به ماموریت رفتیم. در یکی از شب‌ها دریا طوفانی شد و اوضاع کشتی به هم ریخت صبح. که بیدار شدیم  و همه چیز را مرتب کردیم محمد ابراهیم را نیافتیم هرچه صدایش زدیم هم جوابمان نداد گفتیم احتمالاً در آب افتاده و چون شنا بلد است خودش را به ساحل خواهد رساند. بنابراین به مسیر خودمان ادامه دادیم. اما محمد ابراهیم بالای دکل کشتی بود. و از اون بالا همه را نظاره می‌کرد. هرچی هم صدایش می‌زدند جواب نمی‌داد.

خرده روایت‌هایی از «مروارید دریا» که به بهشت می‌رسد

 او چند ساعت بعد به جمع دوستانش رفت و با هم خندیدن. پدرم و عمویم. همراه با سه تن از دوستانشان با قطار راهی آبادان شدند. برادرم خیلی متعجب شد و به ناچار همه اون‌ها را سوار بر کشتی مسافری کرد عمویم در مسیر از محمد ابراهیم خواست اکنون که روی دریا هستند ماهی تازه بخورند. برادرم به نزدیکی محل صید ماهی‌ها رفت و یکی از تورهای ماهیگیری صیادان را بالا آورد. چند ماهی از درون آن برداشت و سپس از پرسنل کشتی خواست تا یک شیشه برای او بیاورند. او مقداری پول در آن شیشه گذاشت شیشه را در کیسه‌ای جای گذاری کرد و آن را با طنابی به تور بست و به دریا فرستاد. همه از کار محمد ابراهیم متعجب شدند. عمویم از او پرسید:چرا چنین کردی؟برادرم پاسخ داد:صیاد به امید خدا تورش را در دریا رها می کند،حالا که ما ماهی های اورا برداشته ایم،باید روزی اش را به او بدهیم ومدیونش نباشیم. راوی آذر همتی خواهر شهید ص 15

 

روش عملیاتی شهید همتی مبتنی بر شجاعت بود. او علاوه بر اینکه داوطلبانه در ماموریت‌ها و عملیات‌ها حضور پیدا می‌کرد، شجاعانه نیز به سمت دشمن می‌رفت. عراقی‌ها باور نمی‌کردند که یک ناوچه ایرانی توانسته است به آنها نزدیک شود. شهید همتی به قدری به ناوچه‌های عراقی نزدیک می‌شد که سینه به سینه آن‌ها بود و می‌توانست با گلوله توپ هدفشان قرار دهد. ناوچه پیکان دشمن را به ستوه درآورد. او وقتی یک ناوچه عراقی را می‌زد، صبر می‌کرد تا غرق شود. سپس بازماندگان آن ناوچه را از روی آب جمع می‌کرد و به عقب می‌آورد. اجرای این گونه عملیات‌ها نشان از شجاعت و تسلط کامل وی بر صحنه نبرد بود.شهید همتی در عملیات شهید صفری وقتی که دید کار تکاوران نیمه تمام مانده است، با درایت و شجاعت مهمات را به رزمندگان رساند. در درگیری با ناوچه‌های عراقی. نیز به قدری هوشمندانه رفتار کرد تا آنها را با توپ و نه موشک از کار بیاندازد؛ چرا که تعداد موشک‌های <<هارپون>> نیروی دریایی ارتش محدود قیمت هر موشک نسبت به گلوله توپ گران‌تر بود.راوی دریا دار دوم بازنشسته ناصر سرنوشت 30

 


وقتی که راهکارهای مختلف بررسی شد،همتی برای لحظاتی ما را ترک کرد. اینطور که باقیمانده پرسنل ناوچه پیکان می‌گفتند، وقتی او از جلسه خارج می‌شود پرسنلش را جمع می‌کند و به آنها می‌گوید: داوطلب شده‌ام تا به عملیاتی برویم که ممکن است برگشتی در او نباشد، اگر حتی یک نفر از شما مخالف باشد.این کار را انجام نمی‌دهم ولی اگر همه موافق باشند  به آنها پیشنهاد می‌کنم که پیکان این کار را انجام می‌دهد. موشک غرش کنان ناوچه را ترک کردو من به داخل برگشتم. ناوچه دوم هم مورد اصابت قرار گرفت و روی صفحه رادار متوقف شد. ناوچه سوم دو پا داشت، دو پا دیگر هم قرض کرد؛ طوری فرار کرد که سرعت آن برای من حیرت آور بود، از ترسی که به جانش افتاده بود، فقط می‌رفت که سریع به ساحل برسد کم مانده بود خودش را به گل بزند.راوی ناخدا دوم بازنشسته سعید کیوان شکوهی ص33


یک شب برای ناوچه پیکان مشکلی پیش آمدو ناوچه به سوی ساحل بازگشت تا مشکلش را برطرف کند دوباره به دریا برگردد، اما ناوچه در مسیر رسیدن به ساحل به گل نشست و نتوانست خودش را به بوشهر برساند. همه خدمه بسیج شدند و تلاش کردند تا ناوچه را از گل بیرون بیاورند. ما نیز به کمک همتی با دوستانش رفتیم. آن چیزی که برای من جالب بود، این بود که کارکنان آن ناوچه با عشق و علاقه تلاش می‌کردند تا ناوچه از گل درآید و دوباره به ماموریت بروند. بعد از اینکه ناوچه از گل بیرون آمد و مشکلش رفع شد، علی رغم اینکه همه خسته بودند، اما دوباره به ماموریت رفتند و به دفاع از مرزهای آبی ایران اسلامی پرداختند. همتی در آن روزهای نخست جنگ آرام و قرار نداشت،مدام در ماموریت بود و هر بار که به ساحل می‌آمد، می‌خواست دوباره به دریا برود.راوی ناخدا یکم بازنشسته احمدرضا پیروز کارص35

 


آن شب ناوچه پیکان به فرماندهی ناخدا همتی، ماموریت گشت و شناسایی در دریا داشت. آنها وقتی می‌بینند که یک شناور از سوی اسکله‌های عراق به سوی ایران حرکت می‌کند و امکان برقراری ارتباط با او نیست، تصور می‌کنند که شناور عراقی است وتصمیم می گیرندشناور را هدف قرار دهند.پرسنل ناوچه پیکان موشک هایشان را برای شلیک آماده کردند.ما تکاورهایک بی سیم  در آخرین لحظات بی سیم واکی تاکی داشتیم که به سختی می شدبالاخره آن با دیگران تماس برقرار کرد.در آخرین لحظات بی سیم  فعال شد و توانستیم به ناوچه پیکان اطلاع بدهیم که خودی هستیم و در حال حرکت به سوی سکوی نوروز می‌باشیم. یک ناوچه عراقی از خور عبدالله بیرون آمده بود و به سمت ما می‌آمد. ناوچه پیکان با آن ناوچه دشمن درگیر شد. ما نیز از روی اسکله نظاره‌گر این درگیری بودیم. هر دو ناوچه تا روشنایی هوا تبادل آتش سبک داشتند. هوا که روشن شد، ناوچه عراقی یک موشک به سوی پیکان شلیک کرد و دود غلیظی بلند شد. پیش خودمان گفتیم حتماً پیکان هدف قرار گرفته است. اما چند لحظه بعد دیدیم،گنبد پیکان پیدا شد و ناوچه در حال حرکت بود.راوی ناوسروان بازنشسته احمد شمسی علوی ص38


در عملیات شهید صفری مقرر شد که تکاوران روی اسکله‌ها بروند و مواد منفجره جای گذاری کنند. در زمان اجرای عملیات آن کشتی که می‌بایست مواد منفجره را به اسکله‌ها برساند با مشکلی مواجه شدو همتی به جای او این اقدام خطرناک را داوطلبانه و با شجاعت انجام داد. اگر همتی وارد عمل نمی‌شد، همه آن کسانی که در نزدیکی اسکله‌ها بودند به شهادت می‌رسیدند. ناوچه پیکان ضمن اینکه مواد منفجره را به اسکله‌های البکر و الامیه رساند، با دو فروند ناوچه اوزای  عراقی درگیر شد که توانست یکی از آنها را به قهر دریا بفرستد و دیگری را هم فراری دهد. بنابراین عامل موفقیت ما در عملیات شهید صفری اقدام داوطلبانه ناخدا همتی بود که او بعد از مهمات گذاری و انفجار تکاوران را سوار بر ناوچه پیکان کرد و به ساحل بوشهر رساند. شهید همتی یک نیروی راهبردی بود. و همچون او به ندرت پیدا می‌شود.راوی دریادار دوم بازنشسته عبدالله معنوی روسری ص43

خرده روایت‌هایی از «مروارید دریا» که به بهشت می‌رسد

 

 


همتی زمانی که فرمانده ناوچه پیکان شد، درجه‌اش ناو سروان بود، اما او درجاتش را روی شانه‌هایش نمی‌زد و همیشه با لباس کار آبی یا سفید در ناوچه می‌گشت. همتی دوست نداشت اختلافی بین خودش و پرسنل به وجود آید و با این کار می‌خواست رابطه صمیمانه و دوستانه با پرسنل برقرار کند. یک بار پس از انجام ماموریتی نگران بودیم که آیا برای شفت‌ها مشکلی پیش آمده است یا خیر. شهید همتی لباس‌هایش را بیرون آورد، عینک غواصی بر چشم زد و بدون اکسیژن به داخل آب و زیر ناوچه رفت تا وضعیت شفت‌ها را بررسی کند. او چند باری به سطح آب آمد، نفس گرفت و دوباره به زیر ناوچه رفت تا اینکه بالاخره مطمئن شد، مشکلی برای سیستم و شفت‌ها به وجود نیامده است.راوی،ناوسروان،بازنشسته یوسف،کرم پور45

 

چند روزی پیش از آن که عملیات مروارید آغاز شود، در منطقه چکمه، مشغول گشت زنی بودیم. همانور که گفتم آن منطقه جنگی بود و کشتی‌های غیر جنگی حق تردد نداشتند و اگر یک کشتی تجاری و  ... هم می‌خواست عبور کند باید اطلاع می‌داد. من پشت رادار بودم که چهار هدف دیدم. که در حال حرکت به سوی ما هستند. ناخدا همتی را صدا زدم اهداف را روی رادار دید و گفت: ناوچه‌های عراقی در حال حرکت به سوی ما هستند، تا ما را به اسارت بگیرند. دستور داد توپ‌ها آماده شوند تا از خودمان دفاع کنیم. اهداف که در برد توپ‌ها قرار گرفتند، دستور شلیک داده شد، اما هرچی شاسی فشار داده شد، توپ‌ها عمل نکرد. مانده بودیم چه کنیم. اهداف نیز در حال نزدیک شدن به ما بودند که به یکباره دیده‌بان فریاد زد: این‌ها لنج هستند. به روی عرشه رفتیم و دیدیم چهار لنج در نزدیکی ما هستند. کنار آن‌ها رفتیم. راه را گم کرده و در دریا سرگردان شده بودند. آن لنج‌های ایرانی را به ساحل بوشهر راهنمایی کردیم خودمان هم به منطقه دریایی بوشهر رفتیم. به انجا که رسیدیم ناخدا همتی دستور داد وضعیت توپ‌ها بررسی شود. شاسی یکی از توپ‌ها فشار داده و گلوله شلیک شد. شاسی توپ دیگرهم فشار داده و گلوله ای شلیک شد.راوی ناوسروان بازنشسته مجتبی مسیح ص48


یکی از ویژگی‌های مهم و برجسته شهید همتی، جسور بودن وی بود. در دهانه رود اروند یک چراغ دریایی(بویه) بود که ناوچه‌ها به دلیل حملات هوایی جنگنده‌های عراقی به آن نزدیک نمی‌شدند. یک شب ما افسران دور هم جمع بودیم که محمد ابراهیم همتی گفت من امروز با ناوچه پیکان به نزدیکی اون چراغ دریایی رفتم. دوستان باور نکردند. محمد ابراهیم آن شب لبخندی زد و چیزی نگفت. چند شب بعد که دوباره دور هم جمع بودیم، محمد ابراهیم با کیسه‌ای در دست آمد. کیسه را که باز کرد، دیدیم سر حبابی شکل بالای چراغ دریایی است. همه از اقدام او متعجب شدیم. همین شجاعتش موجب شده بود تا بیش از دیگران برای انجام ماموریت‌های مختلف داوطلب باشد.راوی ناخدا دوم بازنشسته کارن اولادی ص50

 

خرده روایت‌هایی از «مروارید دریا» که به بهشت می‌رسد

ناوچه پیکان پس از این درگیری به دلیل اینکه مهماتش تمام شده بود و گویا تنها یک گلوله توپ برایش باقی مانده بود، به بندر بوشهر رفت تا گلوله‌های توپ و موشک دریافت کند و به سوی ما بازگردد. ناخدا همتی  می‌توانست به اتاق عملیات نیروی رزمی بگوید که من تکاورها را رسانده آم وبا عراقی ها نیز درگیر شده ام،اکنون نوبت ناوچه دیگری است تا به دریا برود،اما با شجاعت و دلسوزی که داشت مجدد راهی دریا شد و به سوی ما آمد. جانفشانی  و رشادت شهید همتی وکارکنان ناوچه  پیکان در عملیات شهید صفری غیر قابل فراموشی و بسیار تحسین برانگیز است.راوی ناخدا یکم تکاور بازنشسته سید هادی تراهی ص 78


اولین باری که من روی ناوچه پیکان رفتم حکم کاری  نوشته بودند که سیستم رادار فرماندهی رفع عیب شود، در پل فرماندهی مشغول کار بودیم هم کار بررسی عیب رادار را انجام می‌دادم هم ۵ نفر آنجا در حال آموزش دیدن بودند. یادم هست سید همتی از پله‌ها بالا آمد نیم تنه‌اش بیرون آمد و یک نگاهی به من و نفراتی که در آنجا بودند کرد و گفت انگار ناوچه ما شده ناوچه آموزشی! من یک مقدار ناراحت شدم و گفتم شما کاری به این کار نداشته باشید شما حکم کار نوشته‌اید برای تعمیر رادار و رادار شما تعمیر می‌شود حالا با یک نفر یا بیشتر، هر موقع رادار تعمیر شد من خدمت شما می‌رسم و امضای حکم کار را می‌گیرم، ایشان یک لحظه مرا نگاه کرد و بدون اینکه چیزی بگوید از پله‌ها رفت پایین . خلاصه کار انجام شد و حکم کار را امضا کردند و رفتم. فردای آن روز در اسکله بودم، شهید همتی همیشه لباس اورهال(کار) می‌پوشید و لباس فرم نمی‌پوشید، او مرا از دور دید و صدایم کرد. رفتم جلو، به من گفت ببخشید، گفتم چرا؟ گفت قضیه دیروز، گفتم من به دل نمی‌گیرم. گفت نه، من اینجوری قبول نمی‌کنم، باید امشب شام بیای ناوچه و مهمان من باشی. گفتم نه مزاحم نمی‌شوم،گفت امکان ندارد،تا نیایی در ناوچه وشام را با من نخوری باور نمی کنم که مرا بخشیدی! گفتم چیزی خاصی نبوده،گفت امکان ندارد،صورتم را بوسید،دست داد ومن گفتم باشه چشم.راوی همرزمان شهیدش ص83

اولین باری که من روی ناوچه پیکان رفتم حکم کاری  نوشته بودند که سیستم رادار فرماندهی رفع عیب شود، در پل فرماندهی مشغول کار بودیم هم کار بررسی عیب رادار را انجام می‌دادم هم ۵ نفر آنجا در حال آموزش دیدن بودند. یادم هست سید همتی از پله‌ها بالا آمد نیم تنه‌اش بیرون آمد و یک نگاهی به من و نفراتی که در آنجا بودند کرد و گفت انگار ناوچه ما شده ناوچه آموزشی! من یک مقدار ناراحت شدم و گفتم شما کاری به این کار نداشته باشید شما حکم کار نوشته‌اید برای تعمیر رادار و رادار شما تعمیر می‌شود حالا با یک نفر یا بیشتر، هر موقع رادار تعمیر شد من خدمت شما می‌رسم و امضای حکم کار را می‌گیرم، ایشان یک لحظه مرا نگاه کرد و بدون اینکه چیزی بگوید از پله‌ها رفت پایین . خلاصه کار انجام شد و حکم کار را امضا کردند و رفتم. فردای آن روز در اسکله بودم، شهید همتی همیشه لباس اورهال(کار) می‌پوشید و لباس فرم نمی‌پوشید، او مرا از دور دید و صدایم کرد. رفتم جلو، به من گفت ببخشید، گفتم چرا؟ گفت قضیه دیروز، گفتم من به دل نمی‌گیرم. گفت نه، من اینجوری قبول نمی‌کنم، باید امشب شام بیای ناوچه و مهمان من باشی. گفتم نه مزاحم نمی‌شوم،گفت امکان ندارد،تا نیایی در ناوچه وشام را با من نخوری باور نمی کنم که مرا بخشیدی! گفتم چیزی خاصی نبوده،گفت امکان

ندارد،صورتم را بوسید،دست داد ومن گفتم باشه چشم.راوی همرزمان شهیدش ص83

خرده روایت‌هایی از «نگین مروارید» که به بهشت رسید

ناو سروان همتی پرسنل را مطلع، توجیه و آماده می‌کرد. او می‌گفت: ممکن است در این عملیات همه شهید شویم و یک نفر هم سالم برنگردد. و هرکس مشکلی دارد و نمی‌تواند با ما باشد می‌تواند برود. اما هیچ کدام از پرسنل انصراف ندادند و در کنار ما ماندند.  ناوچه عراقی ۴ موشک به سوی ما شلیک کرد. شهید همتی با مانوری  دو تا از موشک‌ها را منحرف کرد. موشک  اول به آب افتاد و در آنجا منفجر شد. همتی پس از شلیک موشک اول، ناوچه را به یکی از سکوهای نفتی نزدیک کرد تا در صورت شلیک موشکی دیگر، ناوچه در امان باشد. موشک دوم از سوی ناوچه عراقی شلیک شد، اما منحرف گردید، به ناوچه اصابت نکرد. پس از شلیک دو موشک کنار یکی از سکوها پناه گرفتیم.به ما اطلاع دادند که وضعیت مناسب است.چند متری از سکو جدا شده بودیم که ان ناوچه عراقی دوباره به سراغ ما آمد. من به موتورخانه رفتم تا وضعیت ژنراتورها را بررسی کنم. در همین حین ناوچه عراقی سومین موشک را به سوی ما شلیک کرد و این بار توانست ما را هدف قرار دهد. ناوچه  متوقف شد، موتورخانه‌اش آتش گرفت و من به سرعت بالا آمدم . به سوی ناخدا همتی که از پل فرماندهی پایین آمده بود، دویدم. ترکش کوچکی به بالای چشم راستش اصابت کرده بود وخون می آمد.او وضعیت و موقعیت مان را به اتاق جنگ در بوشهر اطلاع داد،و از من خواست تا کاری کنم  ژنراتورها از کار نیافتند، اما به او گفتم که موتور خانه آتش گرفته، برق قطع شده شفت‌ها از کار افتاده وسرعت صفر شده است.راوی یوسف کرم پور ص46

 

محمد ابراهیم همتی در قامت فرماندهی ناوچه پیکان در ۶۷ روز نخست جنگ در عملیات‌های <<اشکان >><<شهید صفری>> و <<مروارید>> همراه با همرزمانش نقش مهم و اثرگذاری در دفاع از مرزهای آبی کشورمان داشت. آرامش کنونی خلیج  همیشه فارس که ۲۳۷ هزار کیلومتر مربع وسعت دارد مدیون رشادت‌های شهید همتی، همرزمانش و سایر شهداست. امیدوارم که حراست  منابع و منافعمان در خلیج فارس پایدار بماند.  خلاقیت‌های عملیاتی شهید همتی نیز بی‌نظیر بود و او همواره آماده و داوطلب حضور در عملیات‌ها در سخت‌ترین شرایط بود. در عملیات اشکان، شهید همتی با هوشیاری و آمادگی که داشت توانست یک جنگنده عراقی را پیش از اینکه اقدامی انجام دهد، هدف قرار دهد و ساقط کند. او ماموریت پتدافندی‌اش را به خوبی انجام داد و زمانی که بر اساس رادارها و شنودها مطمئن شد که دیگر جنگنده‌ای در آسمان وجود ندارد، داوطلبانه وارد عملیات آفندی شد و به پایانه‌های نفتی عراق حمله کرد.راوی دریا دار دوم بازنشسته علی اکبر اخگر ص52

خرده روایت‌هایی از «نگین مروارید» که به بهشت رسید

چون قبلاً ناوچه پیکان بخش اعظمی از نیروی دریایی عراق را منهدم کرده بود. ما خیلی راحت از اسکله جدا می‌شدیم و مثل کسی می‌خواهد به شکار برود به عملیات‌های مختلف می‌رفتیم اوزاها را شکار می‌کردیم و به راحتی برمی‌گشتیم. هر دفعه یکی دو تا از واحدهای رزمی عراق را منهدم می‌کردیم و آنها وحشت زیادی از ناوچه پیکان داشتند و به خاطر همین ۶ تا موشک شلیک کردند تا چیزی از پیکان باقی نماند.بلایی  که ناوچه پیکان به سر نیروهای دریایی عراق آورد باعث شد در فاصله زمانی خیلی کوتاهی قبل از اینکه آن‌ها بتوانند آسیب به مرزهای آبی،بنادر، خطوط مواصلاتی و روند استخراج نفت ما برساند تهدیدشان در نطفه خفه شد. یعنی نیرو دریایی عراق در کوتاه مدت از بین رفت.راوی محمدرضا نجاری  یکی از نجات یافتگان عملیات مروارید

او فرماندهی لایق و جسور بود و در همان ماههای ابتدایی جنگ حجم بسیار بالایی از ماموریت های دریایی را به وسیله ناوچه پیکان به انجام می رساند ،اخلاق خیلی خوبی داشت و با پرسنل در مواقع ضروری مشورت می کرد .

یادم می آید عملیات مروارید به پایان رسیده بود و ما از اسکله های البکر و الامیه عراق دور می شدیم که شهید همتی مرا صدا زد تا بر روی عرشه بروم ،48  ساعت از آغاز عملیات گذشته بود و من چون افسر مخابرات و مسئول رادار ناوچه بودم در طول این 48 ساعت استراحت نکرده بودم .از من تشکر کرد و با دست بر روی شانه ام زد و بیشترین علت موفقیت ناوچه و عملیات را به من نسبت داد .در این حین ناگهان صدای فریاد بچه های ناوچه بلند شد که موشک به سمت ما می آید ،انتظار حمله را نداشتیم .شهید حفیظی که معاون شهید همتی بود به سمت سکان دوید و آن را به طور کامل به سمت چپ تکان داد اما متاسفانه موشک به قسمت انتهایی ناوچه اصابت کرد و من به داخل آب پرتاب شدم .زمانی که به خود آمدم ناوچه در حال غرق شدن است و هواپیماهای دشمن با شلیک خود به سمت ناوچه آن را مورد اصابت قرار داده بودند. شهید همتی را در آخرین لحظات بر روی ناوچه که در حال غرق شدن بود دیدم اما هیچوقت پیکر محمد ابراهیم پیدا نشد و به مانند پیکان در قعر آبهای خلیج همیشه فارس ،ماوا گرفت . مجتبی مسیحی همرزم شهید

 

پایان

 


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه