آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۵۳۵۰
۱۳:۲۹

۱۴۰۴/۰۹/۰۱
گفتگو با جانباز 70 درصد شیمیایی در حاشیه همایش بین المللی «نفس‌های سوخته»:

چشم‌هایی که دوباره روشن شدند؛ روایت غلام دلشاد از جنگ شیمیایی، نابینایی و معجزه پزشکی ایران

غلام دلشاد، جانباز ۷۰ درصد شیمیایی، سال‌ها با عوارض گاز خردل جنگید؛ از نابینایی مطلق تا تنفسی که هر لحظه مرگ را یادآوری می‌کرد. اما پیوند سلول‌های بنیادی که با ایثار خواهرش و پشتکار پزشکان ایرانی انجام شد، پس از چهارده سال بار دیگر نور را به زندگی‌اش بازگرداند. در این گفت‌وگو او از روزهای جنگ، دوران درمان در اروپا، معجزه علمی پزشکان کشور و امیدی که هنوز در چشمانش موج می‌زند، می‌گوید.


چشم‌هایی که دوباره روشن شدند؛ روایت غلام دلشاد از جنگ شیمیایی، نابینایی و معجزه پزشکی ایران/ ما جانبازان شیمیایی فقط یک خواسته داریم: «صدای مان باشید»

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ در حاشیه همایش «نفس‌هاس سوخته» در میان صندلی‌های ردیف جلو، مردی نشسته بود که نگاهش پشت شیشه‌های عینک دودی اش مخفی بود. نامش غلام دلشاد بود؛ جانباز ۷۰ درصد شیمیایی، کسی که چهارده سال دنیای اطراف را تنها از پشت پرده‌ای تاریک حدس می‌زد و امروز، به لطف پیوند سلول‌های بنیادی و فداکاری خواهرش، دوباره جهان را می‌بیند.

وقتی خبرنگاران به او نزدیک شدند، آرام عینکش را برداشت؛ خس‌خس نفسش سکوت سالن را شکست و از همان لحظه معلوم بود گفت‌وگو با او تنها یک مصاحبه نیست بلکه روایت زنده‌ای از رنج، امید و معجزه است. در حاشیه این همایش، فرصتی کوتاه دست داد تا پای صحبت‌هایش بنشینم؛ گفت‌وگویی که هر جمله‌اش بوی جنگ می‌داد و هر لبخندش بوی زندگی. در ادامه متن این گفتگو را میخوانید. 

آقای دلشاد، وقتی وارد جمع شدید هنوز خس‌خس صدای نفس‌هایتان شنیده می‌شد. امروز حال عمومی‌تان چطور است؟

بله اینجا واقعاً نفس‌کشیدن سخت بود. ریه‌هایم دیگر مثل قبل کار نمی‌کنند و هر جمله‌ای که می‌گویم، انگار بخشی از ریه‌ام از بدن جدا می‌شود. اما با وجود همه اینها، می‌توانم بگویم وضعیت بینایی‌ام امروز خیلی بهتر از گذشته است. بازگشت دید، حتی اگر کامل هم نباشد، کیفیت زندگی‌ام را متحول کرده. سال‌ها تمام دنیای من سایه‌ها و هاله‌ها بود، ولی حالا می‌توانم جزئیات را ببینم؛ چهره آدم‌ها، نوشته‌ها، و حتی نور صبحگاهی را. این خودش یک دنیا ارزش دارد.


چه شد که بالاخره تصمیم گرفتید پیوند سلول‌های بنیادی را انجام دهید؟

بعد از جنگ، یکی از چشم‌هایم تقریباً به‌طور کامل نابینا شد و چشم دیگرم هم روزبه‌روز ضعیف‌تر شد. پزشکان خارجی که در اروپا دیدم، هیچ‌کدام امیدی نداشتند. می‌گفتند آسیب ناشی از گاز خردل قابل برگشت نیست. چهارده سال در تاریکی زندگی کردم. تا اینکه دکتر خسرو جدیدی پیشنهاد داد با استفاده از سلول‌های بنیادی قرنیه، یک عمل کاملاً نوآورانه را روی من انجام بدهد. گفت اولین‌بار است که چنین کاری انجام می‌شود و ریسک بالایی دارد. من همان موقع گفتم: چیزی برای از دست دادن ندارم. بدترین حالت این بود که همان نابینایی قبلی ادامه پیدا کند. بهترین حالت؟ بازگشت نور بود و بالاخره تصمیمم را گرفتم و ارزشش را داشت.


قبول این ریسک برای خانواده‌ هم آسان نبود. خواهر شما شرایط سختی را تحمل کرد. کمی درباره او بگویید.

اگر بخواهم صادق باشم، بخش مهمی از این معجزه نتیجه ایثار خواهرم بود. او پذیرفت که سلول‌های بنیادی قرنیه‌اش را برای پیوند به من بدهد. این کار یعنی سه ماه تمام نمی‌توانست ببیند؛ یعنی برای مدتی دنیا برای او هم تاریک می‌شد. اما با این‌همه، بدون لحظه‌ای تردید قبول کرد. می‌گفت: «اگر قرار است یکی از ما دوباره نور را ببیند، بگذار تو باشی؛ تو بیشتر جنگیدی.»
امروز خدا را شکر بینایی خودش هم بهتر از قبل است. هر بار به چشم‌هایش نگاه می‌کنم، یادم می‌افتد این نور، هدیه چه کسی است.


عمل جراحی چطور انجام شد؟

عمل نزدیک به نه ساعت طول کشید. هم برای من سخت بود و هم برای تیم جراحی. اول چشم چپم عمل شد؛ همان چشمی که چهارده سال بینایی نداشت. دکترها گفتند دو روز بعد نتیجه اولیه مشخص می‌شود. باور کنید آن ۴۸ ساعت برایم اندازه یک عمر گذشت. وقتی پانسمان باز شد، در حد یک نقطه نور دیدم؛ اما برای من همان یک نقطه، خودش یک خورشید بود.
یک هفته بعد دیگر توانستم نوشته را بخوانم. اتفاقی که سال‌ها از آن محروم بودم.

 


قبل از این عمل، شما برای درمان به اروپا هم رفته بودید. آن تجربه چطور بود؟

بعد از حادثه شیمیایی، مدتی در ایران تحت درمان بودم اما وضعیت بدتر شد و نهایتاً به سوئد منتقل شدم. بیمارستانی به نام «دکتر اسکوک» مرا پذیرش کرد. یک هفته کامل در بیهوشی بودم. وقتی چشمانم را باز کردم، واقعاً فکر کردم شهید شده‌ام! همه‌چیز سفید و مبهم بود. بیمارستان تمیز و بی‌صدا بود و برای لحظه‌ای خیال کردم وارد جهانی دیگر شده‌ام.
اما به‌تدریج متوجه شدم هنوز در این دنیا هستم. بعد از مدتی به بلژیک رفتم. شهر «گان» بهترین چشم‌پزشکان اروپا را داشت. ولی وقتی پرونده‌ام را دیدند و معاینه کردند، صریح گفتند که کاری برایت نمی‌توانیم بکنیم.
آن روز خیلی ناامید شدم. احساس کردم همه درها بسته شده. اما بعدها فهمیدم درِ اصلی در کشور خودم باز می‌شود، نه در اروپا.

چشم‌هایی که دوباره روشن شدند؛ روایت غلام دلشاد از جنگ شیمیایی، نابینایی و معجزه پزشکی ایران/ ما جانبازان شیمیایی فقط یک خواسته داریم: «صدای مان باشید»


در یکی از صحبت‌ها گفتید پزشکان اروپایی از عمل شما حیرت کردند. دلیلش چه بود؟

بعد از اینکه در ایران موفق شدم بینایی‌ام را به‌دست بیاورم، نتیجه عمل در چند نشریه اروپایی منتشر شد. چون آنها قبلاً گفته بودند درمان ممکن نیست. همین باعث شد وقتی دیدند چشم من دوباره کار می‌کند، شوکه شوند. حتی یکی از پزشکان بلژیکی گفته بود: این روش درمانی در اروپا حداقل ۱۰ تا ۱۲ سال دیگر قابل اجراست.
این برای من افتخار است که کشورم جلوتر از خیلی‌ها، به این فناوری رسیده است.

 

برگردیم به دوران جنگ. روزی که مصدوم شدید چطور گذشت؟

عملیات والفجر ۸ بود؛ یکی از سخت‌ترین عملیات‌ها. غواص‌ها معبرها را باز کرده بودند و ما پیشروی می‌کردیم. دشمن از ابتدا شروع کرد به استفاده گسترده از گاز خردل. بوی تندی داشت که هنوز هم حسش می‌کنم.
من لباس و ماسک مخصوص داشتم، آمپول‌های آمیل‌نیتریت و اتروپین همراهم بود. اما یک راکت شیمیایی در چهارمتری‌ام منفجر شد. دود غلیظ و سوزاننده‌ای بلند شد. طبق دستور، باید به ارتفاعات می‌رفتیم. ناخودآگاه به اولین نخل نزدیک خودم پناه بردم. با پوتین و بی‌سیم، نمی‌دانم چطور از آن بالا رفتم.
اما همان‌جا یک خمپاره به نخل اصابت کرد. نخل از وسط نصف شد و من با تمام وزن به پایین افتادم. بیهوش شدم. وقتی چشم باز کردم، دیگر در صحنه نبرد نبودم؛ در آمبولانس بودم.


بعد از بیمارستان‌های ایران، به سوئد منتقل شدید. آنجا چه اتفاقی افتاد؟

منافقین با نام جعلی وارد بیمارستان شده بودند. گلدان گل آورده بودند و می‌خواستند من را وسوسه کنند که پناهنده شوم. می‌گفتند همه امکانات را در اختیارت می‌گذاریم. من که آن روزها درد داشتم، با شنیدن این حرف‌ها خونم به جوش آمد. گلدان را به سمت‌شان پرت کردم. یکی‌شان زخمی شد و نیروهای امنیتی بیمارستان آنها را دستگیر کردند.
بعد از این اتفاق، سفارت ایران موضوع را پیگیری کرد و مشخص شد با اطلاعات جعلی وارد شده‌اند.


بعد از بازگشت از سوئد، دوباره به جبهه رفتید؟

بله. شش ماه در شیراز زیر نظر پزشکان بودم. وضعم که کمی بهتر شد، خودم را دوباره به لشکر رساندم. باورش سخت است، اما آن زمان احساس می‌کردم هنوز کار دارم؛ هنوز باید کنار بچه‌ها می‌جنگیدم. روحیه‌ای که آن روزها بین رزمندگان بود، امروز کمتر پیدا می‌شود.


پس از پایان جنگ وضعیت بینایی‌تان چگونه شد؟

یکی از چشم‌ها کاملاً از کار افتاده بود. چشم دیگر هم هر روز بدتر می‌شد. برای خواندن یک خط نوشته باید آن را چند سانتی‌متر جلو صورت می‌گرفتم. چهارده سال تمام با این وضعیت زندگی کردم. گاهی حس می‌کردم دنیا دارد از من دور می‌شود. هیچ‌چیز مثل نداشتن بینایی انسان را خسته نمی‌کند.


وقتی بعد از سال‌ها دوباره توانستید ببینید چه حسی داشتید؟

واقعاً قابل توصیف نیست. وقتی دکتر گفت پانسمان را باز می‌کنیم، دستم می‌لرزید. نور که زد توی چشمم، انگار کسی از پشت سر یک پرده ضخیم را کنار زد. یک نور کوچک بود، ولی برایم یک دنیا ارزش داشت.


از پیشرفت پزشکی ایران چه تصوری دارید؟

باور کنید خیلی‌ها فکر می‌کنند کشورهای اروپایی از ما جلوترند. اما در زمینه‌هایی مثل پیوند قرنیه و استفاده از سلول‌های بنیادی، پزشکان ایرانی واقعاً پیشرو هستند. وقتی اروپایی‌ها تازه داشتند روی «کشت سلول‌های بنیادی» در آزمایشگاه تحقیق می‌کردند، ما چند سال بود که روی بیماران واقعی عمل موفق انجام داده بودیم.


اگر بخواهید پیام کوتاهی به مردم بدهید، چه می‌گویید؟

ما جانبازان فقط یک خواهش داریم: صدایمان باشید.
بسیاری از ما هنوز با عوارض شیمیایی زندگی می‌کنیم؛ اما امیدمان را از دست نداده‌ایم. من امروز می‌بینم، نفس می‌کشم، زندگی می‌کنم و می‌دانم که این‌ها نتیجه تلاش پزشکان همین کشور است.
اگر امروز نور در چشمان من هست، حاصل خون و فداکاری نسل دیروز و دانش و تعهد نسل امروز است.

انتهای گزارش/ آ


گزارش خطا

ارسال نظر
نظرات شما
سعید مهراندیش
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۱۴ - ۱۴۰۴/۰۹/۰۱
سلام و درود
واقعا خوشحالم که رشد علمی کشورم با همه‌ی تحریم‌های ظالمانه در خیلی از زمینه‌ها عالی و جلوتر از کشورهای مثلا توسعه یافته‌است
توفیقات بیشتر دانشمندان ایران عزیز را از خداوندکریم می‌طلبم
به امید پیروزی نهایی و ظهور هرچه زودتر منجی بشریت حضرت بقیةالله الاعظم ان‌شاءالله
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
زهرا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۳:۵۰ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۵
درود بر مصاحبه کننده عالیست بود
طراحی و تولید: ایران سامانه