آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۵۲۶۰
۰۸:۴۱

۱۴۰۴/۰۸/۲۸
روایت مادری که ۳۰ سال در انتظار پیکر پسرش نشست:

"شهرام" آرزو داشت مزارش مانند مزار حضرت زهرا(س) ناشناس بماند

مادر شهید "شهرام طهماسبی‌پور" از فرزندش می‌گوید؛ از نوجوانی که در راهپیمایی‌های انقلاب عکس امام را بالا می‌برد، از روزی که به بهانه نماز جمعه از خانه بیرون زد و دیگر برنگشت، و از آرزوی شهیدش برای مفقودالاثر ماندن پیکرش که می‌گفت: "دوست دارم قبرم مانند قبر حضرت زهرا(س) ناشناس باشد".


به گزارش نوید شاهد البرز؛ در آستانه‌ی روزهای سرد اسفند، پای صحبت مادری نشسته‌ایم که سه دهه است، نه بر مزار پسرش نشسته و نه تابوس سفیدی بر گور او کشیده است. او مادر شهیدی است که پیکرش هرگز بازنگشت؛ شهیدی که "مفقودالاثر" برای او یک آرزو بود.

شهید شهرام طهماسبی‌پور، جوان اردبیلی، در بهار زندگی و در اوج شکوفایی، راهی جبهه شد تا در دفاع از میهن، نام خود را در زمرهٔ مفقودانِ تاریخ ثبت کند. اما این مفقودیت برای او، انتخابی آگاهانه بود؛ آرزویی که از عمق ایمان و ارادتش به خاندان عصمت و طهارت ریشه می‌گرفت. او گفته بود: "دوست دارم قبرم مانند قبر حضرت زهرا(س) ناشناس بماند."

اینک، پس از سال‌ها، مادرش "طاووس افخمی"، روایتگر خاطرات پسر است؛ از کودکی‌های ساکت و مراقبش در محله‌های اردبیل و مراغه، تا روزی که به بهانه‌ی "نماز جمعه" از خانه بیرون زد و در طلب شهادت، راهی جبهه شد و دیگر بازنگشت.
در ادامه، مرورِ مصاحبه‌ای است صمیمانه با مادری که با وجود گذشت قریب به ۳۰ سال، هنوز نیمه‌شب‌ها با صدای در، چشم به راه خبری از پسرش است.

خانواده و کودکی

مادر شهید، در اصل اردبیلی است. پدرش نظامی (شهربانی) و مادرش خانه‌دار بود. او در ۱۴ سالگی نامزد و در ۱۵ سالگی با پیشنهاد پدر و برادرش و بدون اینکه قبلاً همسرش را دیده باشد، ازدواج کرد. همسرش نیز نظامی بود و به دلیل مأموریت‌های پدر، زندگی در شهرهای مراغه، مهاباد، هفت‌گل و اردبیل را تجربه کردند.

شهرام، آخرین فرزند از ۵ فرزند خانواده بود که در مهاباد به دنیا آمد. مادر از او به عنوان کودکی "ساکت و آرام" یاد می‌کند که حتی در نوزادی هنگام لالایی خواندن گریه می‌کرد. او در خرید نان به زنان همسایه کمک می‌کرد و به گفته مادر: "صبح می‌رفت نان بخرد، دیر برمی‌گشت. می‌گفتم چرا دیر می‌کنی؟ بعداً فهمیدم زن‌ها را یکی یکی به مقصد می‌رساند."

ویژگی‌های اخلاقی و علایق

شهرام به نماز و روزه اهمیت می‌داد و به مسجد و نماز جمعه می‌رفت. با این حال، در خوردن گوشت و مرغ حساسیت داشت و از آن بدش می‌آمد. غذای مورد علاقه‌اش "سوپ" بود، اما حتی تکه‌های مرغ سوپ را جدا می‌کرد. مادر می‌گوید: "باباش دعوا می‌کرد می‌گفت گوشت بخور. این هم یواشکی گوشت را زیر برنجش قایم می‌کرد."

فعالیت‌های انقلابی

با وجودی که پدرش نظامی دولت وقت بود، خانواده کاملاً انقلابی بودند. پدرش از مردم در برابر رژیم حمایت می‌کرد و حتی از یک روحانی در هفت‌گل در برابر تیراندازی محافظت کرد. شهرام نیز از کودکی در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد و عکس امام خمینی(ره) را بالا می‌برد. مادر تعریف می‌کند: "آن قدر عکس دارد در راهپیمایی که بالای سرشان بلندش می‌کردند."

اعزام به جبهه و شهادت

شهرام در اردبیل و در حالی که برادرش نیز در سربازی بود، برای رفتن به جبهه اصرار داشت. پدر به او گفت: "بگذار برادرت بیاید، بعد تو برو." اما او در روزی که مهمان داشتند، به بهانه رفتن به "نماز جمعه" از خانه بیرون زد و دیگر برنگشت. دایی‌اش متوجه شده بود و پول در جیبش گذاشته بود و به خانواده خبر داد.

او در اسفندماه به جبهه اعزام شد وهفتم اسفند 1362، به شهادت می‌رسد و مفقودالاثر می‌شود. در فروردین‌ماه سال بعد خبر شهادتش را آوردند. مادر آن روزها را اینگونه روایت می‌کند: "با بچه‌ها رفته بودیم ده پیش خواهرم. وقتی برگشتیم، دوستانش در کوچه با گلدان منتظرمان بودند تا خبر بدهند." پیکر شهرام هرگز پیدا نشد.

مفقودالاثر ماندن؛ آرزوی شهید

مادر می‌گوید: "خودش هم می‌گفت من می‌خواهم جنازم پیدا نشود." و در پاسخ به چرایی آن می‌افزاید: "به دوستانش گفته بود دوست دارم جنازم پیدا نشود، مثل قبر حضرت زهرا(س)." سال‌ها بعد، بنیاد شهید با اهدای لوحی رسمی شهید شدن او را تأیید کرد.

خاطرات و رویاها

مادرش می‌گوید: "خوابش را زیاد می‌بینم." و در توصیف یکی از رویاها می‌گوید: "تازه که شهید شده بود، در خواب دیدم که دولا شده و کفش‌هایش را می‌بندد. به ما گفت: حق ندارید به اینها (اعضای خانواده) چیزی بگویید. ما را سفارش می‌داد."

پیام مادر

در پایان مصاحبه، مادر شهید در پاسخ به این سوال که "اگر جنگ شود، باز هم اجازه می‌دهید پسران دیگرتان به جبهه بروند؟" گفت: "اگر خودشان دوست داشته باشند، بله. خودش خواسته بود."

و در پایان، پیامش به جوانان این بود: "ان شاءالله همه جوانان خوشبخت شوند." و به امام زمان(عج) گفت: "قربان امام زمان، ان شاءالله به زودی ملاقاتش کنیم."

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه