کد خبر : ۶۰۵۱۰۱
۱۰:۲۹

۱۴۰۴/۰۸/۲۶

بزرگترین سرمایه و دارایی میثم، توکل به خدا بود

اکرم مقدسی کوزه‌کنانی مادر شهید مدافع حرم «میثم نجفی» روایت می‌کند: «۲۰ ساله بود که یک روز به من گفت: «می‌خوام تشکیل خونواده بدم.» گفتم: «صبر کن پخته‌تر بشی! زندگی گرمی و سردی داره، بالا و پایین داره.» جواب داد: «فکر همه چیز رو کردم، به خدا توکل می‌کنم، ان‌شاءالله اتفاق بدی نمی‌افته.» گفتم: «ما توان کمک مالی به تو رو نداریم، باید یک پشتوانه مالی قوی داشته باشی.» گفت: «دارم!» با چشمان گرد شده و تعجب پرسیدم: «داری؟» جواب داد: «بله! بزرگترین سرمایه و دارایی من توکل به خداست.»


شهید

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان‌ تهران، شهید «میثم نجفی»، یادگار علی‌محمد و اکرم دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۷ در شهرستان ورامین تابعه شهرستان‌های استان تهران چشم به جهان گشود. حصیلات خود را تا پایان دوره متوسطه و دیپلم ادامه داد. هجدهم تیر سال ۱۳۸۹ ازدواج کرد. این شهید گرانقدر دوازدهم آذر سال ۱۳۹۴ در سوریه در منطقه حلب به شهادت رسید. مزارش در شهرستان قرچک، امامزاده بی‌بی زبیده (س) واقع در گلزار شهدا آرمیده است.

اکرم مقدسی کوزه‌کنانی مادر شهید مدافع حرم «میثم نجفی» در ادامه روایت می‌کند:

۲۰ ساله بود که یک روز به من گفت: «می‌خوام تشکیل خونواده بدم.» گفتم: «صبر کن پخته‌تر بشی! زندگی گرمی و سردی داره، بالا و پایین داره.» جواب داد: «فکر همه چیز رو کردم، به خدا توکل می‌کنم، ان‌شاءالله اتفاق بدی نمی‌افته.» گفتم: «ما توان کمک مالی به تو رو نداریم، باید یک پشتوانه مالی قوی داشته باشی.» گفت: «دارم!» با چشمان گرد شده و تعجب پرسیدم: «داری؟» جواب داد: «بله! بزرگترین سرمایه و دارایی من توکل به خداست؛ ازدواج امر خدا و سنت پیامبر(ص) است، خدا خودش گفته از شما حرکت از من برکت، پس من اقدام می‌کنم و خدا کمک می‌کنه.» آن‌قدر به خدا توکل داشت که هر چه را اراده می‌کرد به آن می‌رسید. دلش به خدا وصل بود و در زندگی دل به دریای توکل زده بود. چون به خدا و الطافش شک نداشت؛ می‌گفت: «از هیچ‌کس کمک نمی‌خوام و فقط از خود خدا مدد می‌گیرم.» چون خود ساخته بود و روی پای خودش بود به سمت کسی دست دراز نمی‌کرد. همیشه دست روی زانوی خودش می‌گذاشت و با یک «یا علی(ع)» به دل کارها می‌زد.

وقتی تصمیمش را جدی دیدم، پرسیدم: «کسی رو سراغ داری؟» گفت: «دوست دارم شما برام همسر انتخاب کنی، ولی اگه کسی رو در سر نداری، دوستانم سراغ دارند.» چون تا آن موقع به ازدواجش فکر نکرده بودم، از او مهلت خواستم تا برایش آستین بالا بزنم. خیلی زود دست به کار شدم و بعد از ارزیابی‌های مختلف دختر مورد نظر و مطلوبم را پیدا کردم.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه