قلمهای کوچک، روایتهای بزرگ؛ پایانبندی باشکوه پویش ملی «من مینویسم»

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ شنبه 24 آبان، سالن همایشهای حوزه هنری میزبان مراسم تجلیل از برگزیدگان پویش ملی ایثار «من مینویسم» بود؛ مراسمی که با حضور مهندس سعید اوحدی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، دکتر یعقوب سلیمانی معاون فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران و دکتر مصطفی آذرکیش معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش جلوهای رسمیتر و بااهمیتتر پیدا کرد. مسئولانی که آمده بودند تا از نزدیک شاهد تواناییهای نسل نوجوان در روایتگری و انتقال فرهنگ ایثار باشند و به تلاشهای آنان ارج بگذارند.
فضای مراسم ترکیبی از شور نوجوانی، افتخار خانوادهها و نگاه تشویقآمیز مسئولان بود. نشریههایی که گاه بهصورت دستنویس و گاه دیجیتال طراحی شده بودند و هرکدام دنیایی تازه از خلاقیت دانشآموزان را روایت میکردند.
در ادامه این مراسم، گفتوگویی با چهار تن از دختران نوجوان برگزیده انجام شد؛ چهار صدای جوان که هریک بخش کوچکی از تاریخ و هویت این سرزمین را به زبان نسل خود بازنویسی کردهاند.
مشتریان بهشت؛ پنج دختری که آسمان و زمین را به تصویر کشیدند
«ما پنج نفر بودیم؛ هرکدام با یک نگاه، اما با یک دل.» این نخستین جملهای است که سیده مطهره مرتضوی، عضو گروه «مشتربان بهشت» از شهرستان اردکان یزد، با لبخند میگوید؛ گروهی که رتبه سوم کشوری را به دست آوردند.
وی درباره نشریهشان توضیح میدهد: در جلد نشریهمان رزمندهای را میان ابرها کشیدیم که کودکی را در آغوش دارد. این تصویر نماد همه شهدا و آن کودک نماد تمام فرزندان ایران است.

مطهره ادامه میدهد: ما نسل امروز مثل فرزندی که وصیت پدرش را در دل نگه میدارد، باید راه شهدا را ادامه دهیم.
مطهره مرتضوی بخشی از انگیزه شخصی خود را مدیون پدربزرگ جانبازش میداند: پدربزرگم از مقاومت، از وحدت مردم و از سختیهای جنگ برایم گفته و همیشه مرا به شناختن این مسیر تشویق کرده است.

آوای ققنوس؛ نشریهای برای زنده نگهداشتن یاد شهید نوجوان؛ محمدعلی حیدری
ریحانه بهمنی آقابزرگی، فرزند آزاده و جانباز ۵۵ درصد از یزد، میگوید: ما در مدرسهای درس میخوانیم که به نام شهید محمدعلی حیدری است. همین شد که تمام نشریهمان را به او اختصاص دادیم.

وی درباره نام نشریه توضیح میدهد: اسم نشریهمان آوای ققنوس است؛ لوگویش ترکیبی از گل لاله و ققنوس، یعنی شهادت و جاودانگی.
ریحانه از مهمترین بخش کارشان میگوید: خواهر شهید را دعوت کردیم. با او مصاحبه کردیم و در کنار آن دستنوشتهای که شهید برای خواهرش نوشته بود را هم منتشر کردیم. انگار خود شهید با ما حرف میزد.
وی بخشی از نشریه را به روایتهای پدر آزادهاش اختصاص داده است: پدرم ۶ سال اسیر بوده. شنیدن خاطراتش واقعاً انسان را تکان میدهد. زبان ما قاصر است از سختیهایی که پدرانمان کشیدند.

شهید شاهرخ ضرغام؛ برادری که مردانگیاش از زمان جلو زد
نیایش تیموری از تهران میگوید: شهید شاهرخ ضرغام برای من شخصیتی متفاوت بود. کسی که تغییر کرد، راه اشتباه را کنار گذاشت و مرد میدان شد.
وی ادامه میدهد: در سفر اخیرم به راهیان نور رفته بودم و همه خادمان شهدا، او را «برادر» صدا میزدند. مرام و جوانمردیاش شبیه شهید آرمان علیوردی بود؛ هر دو غیرت داشتند.
نیایش میگوید انگیزهاش کاملاً درونی بوده است: من نسبت ایثارگری ندارم، اما وقتی زندگی شهدا را میخوانم و میبینم بدون چشمداشت از همهچیزشان گذشتند، احساس میکنم وظیفه من است روایتشان را ادامه دهم.

نفحات فرهنگ ایران؛ سفری از هویت تا رشادتها
ریحانه مددی، برگزیده رتبه دوم کشوری از استان تهران، میگوید: من و بچه های گروه مان در نشریهمان میخواستیم فرهنگ و تاریخ ایران را روایت کنیم. از رشادتهای مردم، از آزادگان و جانبازان، از شجاعتهایی که کشورمان را ساخته حرف بزنیم.

وی ادامه میدهد: وقتی درباره قهرمانان قدیمی و معاصر مینوشتیم، واقعاً حس میکردیم که با گذشته زندهای گفتگو میکنیم.
در آخر باید گفت پویش «من مینویسم» نشان داد که نسل نوجوان نهتنها با تاریخ و فرهنگ ایثار غریبه نیست، بلکه با زبان تازه و نگاه خلاقانه خود میتواند روایتهایی بسازد که پل میان گذشته و آینده باشد.
انتهای پیام/آ