کد خبر : ۶۰۴۶۵۴
۱۰:۰۰

۱۴۰۴/۰۸/۲۰
خاطره خودنوشت شهید محمود ستوده «۱۰»

مانور هواپیماهای جنگی بر فراز جزیره و نجات رزمندگان از خطر بمباران

شهید «محمود ستوده» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «در آن صبح هوا خیلی سرد بود پتو‌هایی که همراه داشتیم به دور خودمان پیچیدیم و در گوشه‌ای نشستیم و سرمان را به سمت آسمان بلند کردیم و با خدای خودمان راز و نیاز می‌کردیم که...» قسمت دهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.


مانور هواپیماهای جنگی بر فراز جزیره و نجات رزمندگان از خطر بمباران

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «محمود ستوده» ۱۹ شهریور سال ۱۳۳۵ در روستای خیرآباد شهرستان فسا دیده به جهان گشود. هفت ساله بود که راهی مدرسه شد. دوره ابتدایی را در روستا‌های خیرآباد کوشک قاضی و دوره متوسطه را در هنرستان شهید رجایی فسا گذراند. خرداد سال ۱۳۵۵ موفق به اخذ دیپلم شد و در شهریور همان سال به خدمت سربازی رفت. با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه شد. او متاهل بود و ۳ فرزند داشت. 
شهید ستوده در جبهه معاون فرماندهی تیپ المهدی بود و در عملیات والفجر، والفجر ۲ ، خیبر و بدر شرکت کرد و سرانجام ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ با سمت جانشینی ۳۳ المهدی به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای خیرآباد فسا به خاک سپرده شد.

متن خاطره خودنوشت «۱۰» :

همه این کار را انجام دادیم بعد از جمع‌آوری اقلام خوراکی و آب تماس مجددی با برادران آبادانی گرفتیم و آنها در جواب به ما این چنین گفتند: ما به نیرویی دریایی اعلام کرده‌ایم و قرار شده به وسیله هلی‌کوپتر با کشتی یا هاور کرافت به سمت شما بیایند.

در آن صبح هوا خیلی سرد بود پتو‌هایی که همراه داشتیم به دور خودمان پیچیدیم و در گوشه‌ای نشستیم و سرمان را به سمت آسمان بلند کردیم و با خدای خودمان راز و نیاز می‌کردیم که خدایا با هر کاری که صلاح تو در آن است نصیب ما بفرما هیچ کس در آن شرایط امیدی به زنده ماندن نداشت و آنقدر گرسنگی بربچه‌ها غالب شده بود که حد و نهایت نداشت.

 در همین احوال ناگهان یک کارتن نان خشک در زیر گونی‌های آرد بیرون آمد. وقتی این خبر در بین بچه‌ها پخش شد همه به طرف آن کارتن حرکت کردند و یک نفر مامور شد تا به هر نفر به اندازه مساوی نان بدهد بعد از اینکه کار که شاید سهمیه هر نفر به اندازه یک لقمه معمولی غذا نبود خدا را شکر کردند و تا ظهر مقداری انرژی گرفتند.

 پس از خواندن نماز ظهر متوجه شدیم که یک هواپیمای جنگی بر روی منطقه در حرکت است و مثل ماهی بالا و پائین می‌رود تفکر بچه‌ها دوگونه بود عده‌ای می‌گفتند هواپیمای خودی است و عده‌ای دیگر برعکس این نظریه فکر می‌کردند.

 در نهایت با رفتن هواپیما غائله به اتمام رسید. بعد از گذشت ساعتی مجدداً هواپیمایی در آسمان جزیره ظاهر شد که با مانور‌هایی که می‌داد همه ما را به وحشت انداخته بود. حدوداً چند مرتبه هواپیما بالای سرمان عبور کرد و پس از مدتی از صحنه آسمان محو شد و همگی خدا را شکر کردیم که این خطر هم رفع شد بالاخره از این خطر هم جام سالم به در بردیم.

انتهای متن/


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه