آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۴۴۵۵
۱۴:۰۴

۱۴۰۴/۰۸/۱۸
                                       

شهید اردبیلی که نابودی اسرائیل غاصب را خواستار بود

شهید «جهانگیر منعم عباسی»، شهید اردبیلی که نابودی اسرائيل غاصب را خواستار بود.


به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید جهانگیر عباسی‌منعم، یکم اردیبهشت ۱۳۴۴، در شهرستان اردبیل دیده به جهان گشود. پدرش، عباسعلی ارتشی بود و مادرش معظمه آتشکار نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سیزدهم آبان ۱۳۶۲، با سمت آرپی جی زن در عملیات والفجر ۴ و در منطقه جنگی پنجوین عراق بر اثر اصابت ترکش به سر و سینه، شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای ججین اردبیل واقع است.

شهید اردبیلی که نابودی اسرائیل غاصب را خواستار بود

زندگی نامه شهید جهانگیر منعم عباسی را مرور می‌کنیم.

تولد و کودکی

اوایل سال ۱۳۴۴ بود که خانواده‌ی عباسعلی عباس منعم انتظار یک نوزاد را می‌کشیدند ساعت‌ها و روز‌ها سپری شد تا اینکه روز موعود فرا رسید و در اول اردیبهشت در شهرستان پسوه یکی از شهر‌های استان آذربایجان غربی نوزاد دیده به جهان گشود. این نوزاد در یکی از روز‌های خوش فصل بهار به دنیا آمد. نام پدرش عباسعلی عباس منعم و نام مادرش معظمه آتشکار بود و نام ایشان را پدر بزرگش نجفقلی عباس منعم، جهانگیر گذاشت که بعد‌ها در میان خانواده ایشان را جهان صدا می‌زده‌اند. این نوزاد شور و شوقی در میان خانواده بوجود آورد. پدر جهانگیر یک نظامی و پرسنل ارتش بود و با درجه‌ی استواری در ارتش خدمت می‌کرد. روز‌ها و ماه‌ها سپری می‌شد تا اینکه جهانگیر به دوران خردسالی رسید. از همان دوران خردسالی علاقه بسیار زیادی به قرآن داشت. سعی می‌کرد خواندن قرآن را یاد بگیرند و با توجه به اینکه پدرش نیز یک نظامی بود علاقه زیادی به نظامی شدن نیز داشت. در دوران خردسالی که آنها همچنان در شهرستان پسوه زندگی می‌کردند وقتی که به اردبیل می‌آیند برای دیدن خویشاوندان که در قلعه باغی بوده‌اند جهانگیر لباس نظامی بچه گانه می‌پوشد و وقتی که از مقابل افسر پلیس می‌گذشته به افسر پلیس می‌گوید که به او احترام بگذارد وافسر هم این کار را انجام می‌دهد و او بسیار خوشحال می‌شود.

 دوره ابتدایی

در چهار سالگی جهانگیر، آنها محل زندگی خود را از شهرستان پسوه به عجب شیر تغییر می‌دهند و بعد از مدتی به شهرستان بناب می‌روند. وی دوران ابتدائی را در شهرستان بناب و به احتمال زیاد در مدرسه انوری در سال ۱۳۵۱ آغاز کرد و اولین روز مدرسه را با مادرش رفت. در دوران ابتدائی وضعیت تحصیلی او در حد مطلوبی بود و به درس فارسی و قرآن علاقه زیادی داشت. تا سال ۱۳۵۳ و تا سوم ابتدائی را در شهرستان بناب بوده‌اند.

مهاجرت به اردبیل و حضور در زادگاه پدری و مادری

سال ۱۳۵۶ به اردبیل مهاجرت کردند. همبازی‌های او در دوران کودکی بیشتر بچه‌های کوی سازمانی بود که با هم فوتبال و قائم باشک و دیگر بازی‌های کودکانه می‌کردند که متأسفانه نام دوستانشان در ذهن و خاطر خانواده شان نمانده است.

دوران نوجوانی و فعالیت انقلابی

دوران نوجوانی جهانگیر بود. او دیگر بزرگ شده بود و رفتار و شخصیتش تغییر کرده بود. در دوران نوجوانی او، وضعیت اقتصادی خانواده فرقی نکرده بود. در اردبیل ابتدا در کوچه اسلامی بالاتر از میدان شریعتی بودیم جهانگیر، دوره راهنمایی را در شهرستان اردبیل در سال ۱۳۵۶ بلافاصله بعد از دوران ابتدائی در مدرسه راهنمایی کمال (شهید ایادی) آغاز کرد و با موفقیت به پایان رساند. دوره‌ی دبیرستان را در مدرسه شهید مدرس آغاز کرد وضعیت تحصیلی او در دوران راهنمایی در حد خوبی بود ولی در دوره‌ی دبیرستان که مصادف با دوران اوج انقلاب و بعد جنگ تحمیلی شد؛ به دلیل فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی زیادی که داشت باعث شد از لحاظ تحصیلی افت داشته باشد و تا سال سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد.

ترک تحصیل و اعزام به جبهه

دیگر حواسش به درس و مشق نبود و مدام از جبهه می‌گفت و اینکه به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه نبرد حق علیه باطل خواهد رفت. با توجه به سخنانی که درباره جنگ و جبهه می‌گفت می‌دانسستیم که رفتنی است. اوقات فراغتش را به مسجد می‌رفت و هر هفته در مراسم دعای کمیل شرکت می‌کرد. همیشه نمازش را سر وقت می‌خواند و گاهی نماز شب نیز می‌خواند. به مطالعه کتاب‌های مذهبی از جمله رساله جامع الانوارعلاقه زیادی داشت و بالاخره با این فعالیت‌ها خودش را آماده کرد و به جبهه اعزام شد.

خاطرات از زبان مادر

رابطه بسیار خوبی با من و پدرش و خواهر و برادرانش داشت و در کار خانه به من کمک می‌کرد. در میان خویشاوندان به خاطر اینک بسیار مذهبی بوده به شیخ معروف شده بود او را با این لقب صدا می‌زدند. پاک، امین، اهل حساب و کتاب و با سلیقه و آینده نگر بود. دوستانش بیشتر هم‌کلاسی‌هایش و بچه‌های انجمن اسلامی بودند که باهم هم فکر وهم عقیده بودند. علاوه بر اینکه سعی می‌کرد به بزرگتر از خودش احترام بگذارد به من بیشتر از همه احترام می‌گذاشت و علاوه بر رابطه‌ی مادری وفرزندی با یکدیگر دوست بودیم و هنگام روبه رو شدن با مشکلات و گرفتاری‌ها در حد توان سعی می‌کرد که مشکلاتش را خودش حل کند و اگر نمی‌توانست با من مشورت می‌کرد.

آرزو‌های جهانگیر از زبان مادرش

بزرگترین آرزویش شهادت بود و حسرت و آرزوی دیدار امام خمینی (ره) را داشت و پیروزی انقلاب اسلامی و نابودی اسرائیل غاصب را خواستار بود. دوست داشت و می‌گفت که اگر شهید نشوم می‌خواهم در آینده روحانی باشم و شرکت در جنگ را برای خود یک وظیفه و تکلیف می‌دانست و دوستان خود را توصیه به ادامه راه شهداء و نیز راه و هدف امام می‌کرد.

وقف هدیه شهید به حضرت علی اکبر (ع)

در دوران نوجوانی از لحاظ خصوصیات اخلاقی بسیار ساکت وآرام بود و آزارش به هیچ کس نمی‌رسید. برای روز مادر همیشه هدیه می‌گرفت و یک سال یک پلاک برای مادرش گرفته بوده که مادرش نیز بعد از شهادت او و وقتی که برای زیارت به کربلا رفته بود آن هدیه را وقف حضرت علی اکبر (ع) کرد.  

حضور در مشهد مقدس و دعا برای شهادت و خواستن صبر برای مادر

 قبل از شهادت به مشهد رفته بود و هنگام زیارت حرم امام رضا (ع) برای مادرش صبر حضرت زینب (س) و برای خودش شهادت را طلب کرده بود و همیشه به مادرش توصیه می‌کرد  که من راه شهداء را می‌روم وشما هم راه حضرت زینب (س) را بروید.

اولین حضور در جبهه و برگشتن به خانه به اصرار مادر

 سال ۱۳۶۲ در مقطع سوم دبیرستان ترک تحصیل کرد و به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه اعزام می‌شود مادرش به علت علاقه زیادی که به فرزند خویش داشته وطاقت دوری ایشان واز طرفی داشتن یک همسر ارتشی وفرزندی که در خدمت سربازی بوده راضی نبوده پسر خویش در مکانی دور از خود باشد برادر بزرگترش بهرام وقتی که برای مرخصی به خانه بر می‌گردد با مادر راهی کرمانشاه می‌شوند تا برادر خود را راضی به برگشتن به خانه کنند و وقتی که به نزد برادر می‌رسند ایشان اول راضی به برگشتن نبوده‌اند ولی وقتی اصرار بیش از حد برادر و ناراحتی مادر را می‌بیند راضی شده و به خانه بر می‌گردد.

راضی کردن مادر، حضور دوباره و شهادت

این برگشت به خانه، پایانی بر حس وظیفه شناسی و وطن پرستی او نبوده و دوباره به جبهه اعزام می‌شود و در گردان عاشورا آرپی جی زن بوده  و نیز در جبهه مکبّر ومؤذن بوده است. جهانگیر بعد از دلیری‌ها و رشادت‌های فراوان در هشتم آبان هزار و سی صد و شصت ودو در حین عملیات والفجر ۴ در اثر برخورد گلوله تک تیرانداز‌های بعثی از ناحیه پیشانی در پنجوین عراق به درجه رفیع شهادت نائل شد ومزار او هم اکنون در شهرستان اردبیل و در گلزار شهدای ججین می‌باشد.

انتهای پیام/       


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه