آخرین اخبار:
کد خبر : ۶۰۴۱۶۵
۱۱:۱۸

۱۴۰۴/۰۸/۱۴
شهید نعمت‌الله محمدی؛

جوانی از دهسد که خانه‌اش را به مسجد و دلش را به خدا بخشید

شهید نعمت‌الله محمدی، در نخستین روز از فروردین‌ماه ۱۳۴۵ در روستای دهسد از توابع خنداب چشم به جهان گشود. جوانی آرام، شوخ‌طبع و مهربان که از نوجوانی اهل کار و عبادت بود و دلش با ایمان آرام می‌گرفت. در بحبوحه جنگ تحمیلی، به‌عنوان پاسدار وظیفه به لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) پیوست و در هشتم آبان‌ماه ۱۳۶۶، تنها در ۲۱ سالگی، در سانحه‌ای در جاده اهواز–خرمشهر به شهادت رسید. او که حتی خانه‌اش را وقف مسجد کرد، با روحی بزرگ و دلی پاک جاودانه شد.


به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، در روزهای پرالتهاب دهه شصت، وقتی جوانان مؤمن این سرزمین جان خود را نثار دفاع از میهن می‌کردند، در گوشه‌ای از خنداب، جوانی از تبار پاکی و ایمان، راهی جبهه شد تا دین و وطنش را یاری کند. شهید نعمت‌الله محمدی، متولد سال ۱۳۴۵ در روستای دهسد، سومین فرزند خانواده‌ای پرجمعیت بود؛ شش خواهر و یک برادر داشت و از همان کودکی مهربانی و ایمان در وجودش ریشه داشت.

جوانی از دهسد که خانه‌اش را به مسجد و دلش را به خدا بخشید  

او تحصیلات ابتدایی را در روستای زادگاهش گذراند و پس از آن به شغل کفاشی روی آورد. کفاشی برایش تنها کار نبود؛ هنر بود، عبادت بود، روزی حلالی که از دستانش می‌جوشید. در کنار کار، در کشاورزی هم به خانواده کمک می‌کرد و در همان نوجوانی روزه‌های مستحبی می‌گرفت. آرام، خندان و خوش‌رفتار بود؛ همه او را دوست داشتند. از عشقش به پدر چنین روایت شده که هرگاه سیگار در لب پدرش می‌دید، آرام آن را برمی‌داشت، لب‌های پدر را می‌بوسید و لبخند می‌زد.

نعمت‌الله مردی از جنس محبت بود؛ شوخ‌طبعی‌اش دل‌ها را نرم می‌کرد و تواضعش احترام همگان را برمی‌انگیخت. با آغاز جنگ تحمیلی، هنوز در اوج جوانی بود و تازه زندگی مشترکش را آغاز کرده بود، اما دلش در خانه نمی‌ماند. خانه‌اش تازه‌عروس بود، ولی روحش در خط مقدم پرواز می‌کرد. در همان روزها که همه دنبال ساختن زندگی بودند، او پرده‌های نو خانه‌اش را برداشت و برای عموزاده‌های یتیمش فرستاد تا دلشان خوش شود به عیدیِ برادری که پدر از دست داده‌اند.

نعمت‌الله به عنوان پاسدار وظیفه در واحد تدارکات لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) خدمت می‌کرد. او خانه خود را وقف مسجد کرد و امروز آن خانه، پارکینگ مسجد محل است؛ خانه‌ای که با نیت پاکش رنگ بندگی گرفت.

در یکی از مرخصی‌ها، مجروح و با دو عصا به خانه آمد. با وجود زخم‌ها و درد، آرام نمی‌نشست. وقتی اطرافیان می‌گفتند «بمان، استراحت کن، تازه‌عروسی داری»، لبخند می‌زد و پاسخ می‌داد: «مگر این پاسدارها زن و بچه ندارند؟ چه فرقی بین من و آن‌هاست؟» همین روحیه ایثارگرانه بود که دوباره او را به خط مقدم بازگرداند؛ به خرمشهرِ زیر آتش و دود.

سرانجام در روز هشتم آبان‌ماه ۱۳۶۶، در حالی که تنها ۲۱ سال داشت، در جاده اهواز–خرمشهر در سانحه‌ای به شهادت رسید و پیکر پاکش در زادگاهش، دهسد خنداب، به خاک سپرده شد. وصیت‌نامه‌ای از او برجا نماند، اما کلامی که همیشه بر زبان داشت، به یادگار مانده است:
«حجابتان را حفظ کنید، که از خون من رنگین‌تر است این حجاب.»

شهید نعمت‌الله محمدی، جوانی ساده، خوش‌دل و مؤمن بود که با ایمانش زیست و با عشقش جاودانه شد؛ مردی که خانه‌اش را به مسجد سپرد و دلش را به خدا.

 

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه