۱۳ آبان ۵۷؛ روزی که مسیر تاریخ را تغییر داد

به گزارش نوید شاهد، سیزدهم آبان در تاریخ انقلاب، تداعی رخدادهایی تعیینکننده و سرنوشتساز در سیر تحولات سیاسی ایران معاصر است. تبعید امام (ره) در سال 43 به ترکیه در پی اعتراض ایشان به تصویب الحاقیه وین و قانون منع تعقیب قضایی مستشاران آمریکایی در محاکم کیفری ایران، موسوم به «کاپیتولاسیون» توسط مجلس سنای وقت، بخون کشیدن تجمع اعتراضی دانش آموزان در دانشگاه تهران در سال 57، و سرانجام تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» در سال 58 که هریک از این حوادث، زمینهساز و بستر بسیاری از رخدادها و تحولات بعدی شد و مسیر آینده را تغییر داده و تعیین کرد. از این جهت، این روز یک نقطه عطف و یک کانون و خاستگاه تحول ساز و محوری در تاریخ معاصر محسوب میشود. روزی به وسعت یک روزگار، حامل پیامها و معانی تاملانگیز که بدون فهم آنها نمیتوان راهی به درک ماهیت مناسبات سیاسی و منطق دگرگونی در بستر جامعه ایرانی یافت. تبعید امام خمینی بعنوان زعیم و رهبر نهضت روحانیت ایران در سال 42 و اولین شخصیت سیاسی تاریخ پسامشروطه که تغییر و نوسازی حاکمیت و ساختار جمعی بر مبنای دین و تحقق احکام شریعت را در آزمون مبارزه عملی به میدان آورد، روند نهضت را بدنبال انسداد بیشتر فضای سیاسی و سرکوب همه جریانهای منتقد و مخالف توسط حاکمیت وقت، به مسیر قطعی انقلابیگری و براندازی و سلب مشروعیت کامل نظام سلطنتی کشاند. کشتار در دانشگاه تهران در سال 57، راه را برای اوج گیری فضای انقلابی و تشدید مبارزات تا سقوط کامل رژیم، هموار ساخت و در نهایت، تصرف سفارت آمریکا در تهران، با پیامدهای عظیم و پیاپی خود، موازنه سیاسی کل منطقه را در محوریت منطق نفی نظام سلطه جهانی به سردمداری و رهبری ایالات متحده آمریکا ترسیم کرد و آغازگر یک رودررویی هویتی- شناختی بین انقلاب جهانی اسلام و آرمان مقاومت اسلامی، با ماهیت جهانی شدن و نظم نوین جهانی مبتنی بر اصالت تمدنی غرب و تسلط سیاسی، نظامی، اقتصادی و ارتباطی آمریکا و منافع صهیونیسم بین الملل بر جهان شد. آنچه همین ماهها و همین روزها شاهدیم، ابعادی از همین جنگ جهانشناختی- تمدنی است که رودررویی رژیم اشغالگر قدس با جمهوری اسلامی را از خاکریز منطقه، به خط مقدم خاک ایران کشانده و آمریکای سلطهگر و جهانخوار را مستقیما به پشتیبانی از رژیم صهیونی، درگیر این جنگ علنی کرده و با همه قوا به میدان آورده است. اما روز 13 آبان در این زنجیره تحولات، چه روزی بود و چه پیامدها و پسآیندهایی داشت؟ آنهمه حادثه و تغییرات بزرگ در فضای سیاسی و اجتماعی که راهگشای مسیر انقلاب و گسترش و فراگیر شدن اعتراضات شد، چگونه پس از این روز، یکی پس از دیگری رخ داد و سیر حوادث را بهسود انقلابی شدن هرچه بیشتر ایران و جامعه ایرانی رقم زد؟ در این گفتار، می کوشیم به اجمال، نظری به وقایع این روز و روزهای پس از آن بیافکنیم.

دانشگاه تهران؛ «سنگر آزادی» همه مردم
با بروز حوادث و وقایعی همچون جمعه سیاه (17 شهریور 57) و پیش از آن آتش سوزی سینما رکس آبادان و قتل عام مردم بیگناه در جریان این حادثه که در اذهان عمومی آن زمان به ساواک و رژیم نسبت داده شد، زمینههای آشتی ملی که دولت جعفر شریف امامی، نام و ماموریت دولت خود را همین عنوان کرده بود، از میان رفت و اقدامات دولت نیز برای نمایش همراهی با معترضان و مبارزه با فساد ساختاری، با توجه به سوءشهرت شخص نخست وزیر، بی نتیجه ماند و راه به جایی نبرد. هجرت ناگزیر امام از عراق به کویت و سپس فرانسه و درگذشت فرزند ایشان در روز نخست آبان 57 و بدنبال آن موج وسیع ابراز احساسات و همدردی با این مرجع و زعیم تبعدیدی و دور از وطن و تجدید خاطره مبارزات او در سالهای آغازین دهه گذشته، روند اوضاع را به سمت گسترش عواطف و هیجانات و اعتراضات انقلابی متحول و آماده کرد. آبان با حوادث مختلفی شروع شد. وز دوم و سوم آبان دانش آموزان از مدارس مختلف با تظاهرات به سمت دانشگاه تهران رفتند. این تجمعات تا 5 آبان ادامه داشت تا این که رژیم برای جلوگیری از تجمع دانشآموزان اعلام کرد دانشگاه تهران در روزهای ششم و هفتم تعطیل است. به دنبال این اعلام تعطیلی گروه کثیری از اعضای هیئت علمی دانشگاه تهران به مدت یک هفته اعلام تحصن کردند. روز هفتم آبان اوضاع در اطراف دانشگاه غیرعادی و شرایط نظامی بود. نیروهای ارتش در اطراف دانشگاه تهران مستقر شده بودند. با این وجود هنوز خیابانهای اطراف دانشگاه تهران شاهد حضور دانشجویان و دانشآموزان بود. هشتم آبان نیز تظاهرات دیگری در حوالی دانشگاه برپا شد. این تجمعات و تظاهرات با حضور گسترده مردم، همچنان در روزهای بعد: دهم، یازدهم و دوازدهم نیز بدون درگیری و بروز خشونت، ادامه یافت. این روزها دانشگاه، پناهگاه و خانه امن امید مردم شده بود. بستر پیوند و اتحاد همه شده بود. سنگر آزادی نام گرفته بود و چون مادری همه فرزندانش را از هر قشر و گرایش فکری در دامن خود پناه داده بود. این روزها دانشگاه فقط دانشگاه نبود. مکتبی بود برای همه انقلابیونی که درس مبارزه و پایداری تا پیروزی آموختند.






«هفته همبستگی» در دانشگاه تهران با پیام «آیت الله طالقانی»
روز دهم آبان، تعطیلی مدارس، ادامه داشت و دانشآموزان به دانشگاه تهران آمدند. ساعت ۹ صبح اجتماع بزرگ دانشگاه تهران به مناسبت هفته همبستگی با پیام «آیتالله سید محمود طالقانی» که بتازگی از زندان قصر آزاد شده و به میان مردم بازگشته بود و خانه او کانون همه حرکتها و تجمعات انقلابیون و ستاد فرماندهی انقلاب در قلب تهران شده بود، آغاز شد و در میان انبوه صدهاهزار نفری مردم حاضر که محوطه وسیع زمین چمن دانشگاه و اطراف آن (محل کنونی نماز جمعه) را لبالب از جمعیت کرده بود، چند نفر به سخنرانی پرداختند.

و «شفیعی کدکنی» شعر خواند و سیل جمعیت به خروش آمد...
در همین روز بود که استاد برجسته و نام آشنای دانشگاه و شاعر محبوب مردم؛ دکتر «محمدرضا شفیعی کدکنی» در حضور انبوه جمعیت، شعر مشهور خود در ستایش و رثای شهیدان را خواند: «موج، موج خزر از سوگ، سیه پوشانند...» که امواج عظیم مردم با شعر او به شور و خروش آمدند و پس از آن، دهها هزار دانشجو و دانشآموز در محوطه دانشگاه دست به تظاهرات زدند. این شعر که از ماندگارترین سرودههای حماسی و انقلابی این ادیب، محقق، منتقد و نویسنده تاثیرگذار و جریانساز تاریخ ادبیات معاصر است، در دفتر «آیینه ای برای صداها» منتشر شده است.



«شنبه خونین»؛ روزی که دانشگاه تهران، «شهادتگاه» شد
شنبه ۱۳ آبان، گروههای دانشآموزی به دنبال تعطیلی مدارس به روال روزهای قبل به دانشگاه تهران رفتند. هر لحظه بر تعداد تجمعکنندگان افزوده میشد. نیروهای نظامی از ساعت ۱۱ صبح محاصره دانشگاه را آغاز کردند. حدود ساعت ۱۲ ظهر نیروهای ارتش جلوی در جنوبی دانشگاه مستقر شدند و به داخل محوطه دانشگاه گاز اشکآور شلیک کردند و تظاهرکنندگان با روشن کردن آتش اقدام به خنثیسازی اثر گازهای اشکآور کردند.



به دنبال شلیک گاز اشکآور، ناگهان نیروهای ارتشی سر لوله مسلسلهای خودکار خود را از میلههای اطراف دانشگاه به سمت دانشآموزان و دانشجویان تجمعکننده داخل دانشگاه گرفتند و به آنان شلیک کردند و تعدادی از دانشآموزان به خاک و خون غلطیدند و صدها نفر مجروح شدند. دانشآموزان و دانشجویان زخمی از در شمالی دانشگاه به بیمارستانهای اطراف منتقل شدند. این زد و خورد خونین مقابل دانشگاه و حوالی آن، شش ساعت ادامه داشت.

پس از جمعه سیاه هفدهم شهریور، این شنبه خونین، وسیعترین صحنه مقابله مستقیم و صف آرایی مسلحانه رژیم با مردم بی دفاع بود.

پخش حوادث در اخبار شامگاهی تلویزیون ملی و بازتاب گسترده و بیسابقه در جامعه
شامگاه آن روز، تلویزیون ملی ایران در برنامه خبری شب، گزارش حوادث مقابل دانشگاه را بدون سانسور و همراه با تصاویر شلیک گاز اشک آور و رگبار بسمت جمعیت و گفتگوهایی با شاهدان حادثه، و سخنان دکتر عبدالله شیبانی رئیس وقت دانشگاه تهران در حلقه مردم معترض که قصد مدیریت اوضاع و حفظ جان مردم در برابر تهاجم ماموران را داشت، پخش کرد. این امر با بازتابی بی سابقه و وسیع، افکار و عواطف عمومی را جریحه دار کرده و ذهنیت جمعی را بشدت بر علیه رژیم برانگیخت. رئیس وقت سازمان رادیو تلویزیون، ناصرالدین شاه حسینی استعفا کرد. موج گسترده مخالفت و تاثرات مردمی، از تهران به سرعت، به تمام نقاط ایران سرایت کرد و یک اتحاد و اجماع ملی در اعتراض به این جنایت در سرتاسر کشور، شکل گرفت.





تاثیرات و تبعات 13 آبان: دومینویی برای «سرنگونی»
از فردای 13 آبان روند اوضاع با سرعت و شدت به سمت تشدید روحیه اعتراضی و گسترش فضای انقلابی رفت و تغییرات وسیعی نیز در نظام سیاسی حاکم ایجاد شد. شکست تجربه دولت آشتی ملی و به بن بست رسیدن آن، با این حادثه به نهایت رسید و تصمیمات شتابزده شخص شاه برای ترمیم وجهه و ظاهر حکومت و به قصد کنترل و مهار اوضاع، بی بهره از یک انسجام و تمرکز و فاقد تسلط بر روح زمانه و ذهنیت جمعی، به خشم و اعتراض مردم، بیشتر دامن زد و از سویی پرده از سردرگمی، بلاتکلیفی، بیتصمیمی، آشفتگی و بحران عمیق ساختاری در اتاق فکر و مرکز فرماندهی و مغز عملیاتی رژیم و گسلها و شکافهای عظیم آن برداشت. 13 آبان با تاثیرات و تبعاتش، آغاز دومینویی بود برای سقوط و سرنگونی؛ بازی پایان، شروع شده بود!

روزی که تهران در آتش سوخت
فردای 13 آبان، روز چهاردهم آبان، مردم ناگهان با صحنهها و مناظری بیسابقه در خیابانهای شهر مواجه شدند. ظرف چند ساعت، بسیاری از سینماها، مراکز اداری و اماکن عمومی مثل بانکها در شعله های بزرگ آتش فرو رفته بود. بسیاری از ساختمانها از سینما کاپری (بهمن فعلی) تا بانک ملی شعبه میدان 25 شهریور (7 تیر فعلی) و از سفارت انگلستان در تهران تا کارخانه پپسی کولا (زمزم فعلی) در خیابان آیزنهاور (آزادی) در آتش سوختند و امواج شعله و دود، بر بخش عظیمی از آسمان تهران، از شبانگاه تا صبح سایه گسترده بود. اسناد و مدارک دولتی کف خیابانها پخش شده یا طعمه حریق گردید. شواهد و قرائنی در دست نبود که این اقدام، کار انقلابیون و مردم باشد. بسیاری این را صحنهسازی رژیم و ساواک می دانستند برای توجیه روی کار آمدن یک دولت نظامی و برقراری شرایط ویژه برای اعمال مقررات محدود کننده و نشان دادن چهره ای خشن، خرابکار، ویرانگر و بحرانساز از انقلابیون. خودداری آتش نشانی از اطفای حریق تا ساعات متمادی پس از آغاز آتش سوزی و غیبت ماموران و نظامیان در خیابانها تا شب هنگام، از جمله دلایلی است که این حادثه را مشکوک جلوه داده و احتمال یک حرکت خودجوش مردمی را با توجه به فقدان هیچ زمینه و سابقه قبلی، منتفی میسازد. آنچه این اقدام را قابل تامل ساخته، سلسله وقایعی است که بلافاصله پس از آن رخ داد؛ پخش پیام مهم تلویزیونی محمدرضا پهلوی که به: «صدای انقلاب شما را شنیدم» معروف شد، استعفای وزیر علوم کابینه شریف امامی، دکتر «ابوالفضل قاضی» بدنبال حادثه سیزدهم آبان دانشگاه تهران و سپس سقوط دولت و استقرار دولت نظامی با انتصاب «ارتشبد ازهاری» به نخست وزیری، بازداشت جمعی از سران رژیم، از رکورددار نخست وزیری تاریخ ایران: «امیرعباس هویدا» تا وزرا و مقاماتی چون «نعمت الله نصیری»، «داریوش همایون»، «غلامرضا نیک پی»، «منوچهر آزمون» و... از آن جمله بود که همه در ذهن و باور جمعی، پالس و پیام ضعف، تزلزل و انفعال رژیم را القاء کرد.


دو روایت شنیدنی از: «شکست»
روایت داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی کابینه «جمشید آموزگار» از این پیام و بلافاصله دستگیری خود پس از پخش آن، روایتی گویا و دست اول از این استیصال، رفتارهای متناقض و نامنسجم، و فروپاشیدگی درونی است:
«داشتیم ناهار میخوردیم. تلویزیون روشن بود. ناگهان گفتند که شاه پیامی دارد و شاه در صفحه تلویزیون ظاهر شد. درهم شکسته و با لکنت زبان و روحیهای بسیار خراب و به حال نیمه گریه. یک نطقی هم خواند سراپا التماس و درخواست و آنجا هم گفت که من پیام انقلاب شما را شنیدم و بگذارید خلاصه من خودم رهبر انقلاب شما باشم. اجازه بدهید، تمنا میکنم. همهاش التماس ولی بعد، حکومت نظامی اعلام کرد و باز گفت: نترسید، این هیچ کاری نمیکند، هیچ وحشتی نداشته باشید. خوب! پس چرا حکومت نظامی میدهید؟ ما هم متحیر. نمیدانستیم چه بگوییم. واقعا نمیدانستیم. بهتزده شده بودیم. تلفن، زنگ زد. آموزگار رفت پای تلفن و یواشکی صحبت کرد و بعد هم به عجله خداحافظی کرد و رفت. بعدها شنیدم که یکی از دوستانش بود که گفته بود میخواهند تو را بگیرند. فورا برو و بلیت هواپیما را به او داده و از ایران رفته بود. به خانه برگشتیم و همان شب، ساعت 1 نیمه شب، مستخدم آمد بالا و و گفت چند نفر آمدهاند و شما را میخواهند. گفتند کار مختصری هست و چند ساعت طول میکشد و میدانستم این حرفها نیست و ما را بردند به جمشیدآباد و گفتند به استناد ماده 5 حکومت نظامی دستگیر شدهاید.»
دکتر «هوشنگ نهاوندی» از مقامات رژیم سابق که مدتی وزیر علوم و چندی، ریاست دفتر فرح پهلوی را بعهده داشت و در همین هفته اخیر درگذشت، در کتاب «محمدرضا پهلوی آخرین شاهنشاه ایران» - منتشر شده در خارج از کشور- نویسندۀ متن این پیام را «رضا قطبی» (رییس رادیو و تلویزیون و پسرخاله فرح) معرفی کرده که سید حسین نصر و فرح پهلوی از آن مطلع بوده اند و یادآور میشود: «تا آن موقع کلمه انقلاب هرگز به صورت رسمی گفته نشده بود و شاه چند بار آن را تکرار کرد و عدم رعایت قانوناساسی را پذیرفت. حال آنکه قبول همین مطلب – عدم رعایت قانوناساسی- به مجلس شورای ملی، این امکان را میداد که وی را از سلطنت عزل کند. این پیامِ نابههنگام در حقیقت، اعلام پایان سلطنت یا دستکم سلطنت خود او بود و سفیرکبیر بریتانیا همان روز در یادداشتهای خود نوشت: آیا شاه واقعا فهمید چه گفته؟! «هوشنگ نهاوندی» در همین کتاب، به نقل از خود شاه در مکزیک، روایتی خواندنی و تامل انگیز دارد: «... به من گفت در حال خستگی مفرط با گلویی که بغض و اندوه آن را پر کرده بود حتی یک کلمۀ آن را تغییر ندادم زیرا در بنبست قرار گرفته بودم.

استقرار دولت نظامی «ازهاری»، بازداشت مقامات، اعتصاب 62 روزه مطبوعات
حوادث پس از آن روز، سیر رخدادهای انقلاب را با شدت و شتابی شگفتآور و بیسابقه به اوج رساند. تصمیمات عجولانه، نامنسجم، فاقد تدبیر و تمرکز، از سوی حاکمیت- و در واقع شاه- مردم را به این نتیجه قطعی رساند که رژیم از ضرباهنگ و نبض تحولات جمعی، جا مانده و توان تصمیم سازی و تسلط بر اوضاع را از دست داده است. 13 آبان، یک نقطه عطف مهم در تاریخ انقلاب بود. پس از آتش سوزی روز 14 آبان و سخنان شاه، جامعه ایران، با پس لرزه هایی مواجه شد از جمله: سقوط کابینه شریق امامی و استقرار دولت نظامی به نخست وزیری ارتشبد غلامعلی ازهاری که خود این انتخاب نابجا هم نشان از تناقض داشت و اگر قصد القاء سیاست مهار بحران با استفاده از یک دولت انتقالی نظامی و به قوه قهریه در کار بود، باید شخصی به ریاست دولت میرسید که در ظاهر، رویه و رفتار، نشان از این اقتدار نظامی و جدیت و قاطعیت و مسلط بودن داشته باشد نه شخصی ضعیف چون ازهاری که مایه تمسخر مردم شد. اقدام بعدی، بازداشت هویدا نخست وزیر سابق و مقامات و وزرای پیشین بود که بازهم بجای القاء سیاست جدیت رژیم برای مقابله با فساد، نتیجه معکوس داد و همه احساس کردند رژیم در مخمصه افتاده و برای نجات خود، عوامل و مهره های خودش را فدا میکند. حادثه سوم، اعتصاب سراسری مطبوعات از فردای آن روز بود که تا 62 روز و در ایام نزدیک به پیروزی ملت و رفتن شاه از ایران، در اعتراض به سانسور ادامه یافت و نقش مهمی در تضعیف قدرت حاکمیت داشت.