وعده شهید اقتدار بر سر مزار حاج قاسم: آسوده باشید ما از این کشور دفاع خواهیم کرد
به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، جنگ اسرائیل با ایران، نبردی ۱۲روزه میان رژیم اسرائیل و ایران بود که در ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ با حمله هوایی رژیم اسرائیل به تأسیسات هستهای، پایگاههای نظامی و مناطق مسکونی ایران آغاز شد. هدف اعلامشده اسرائیل از این جنگ، نابودی برنامههای هستهای و موشکی ایران، تغییر در ساختار سیاسی کشور و کاهش تهدیدات منطقهای بود. در جریان این حملات، بیش از هزار نفر از جمله شماری از فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هستهای به شهادت رسیدند، افزون بر آن، حدود ۱۵۰ زن و کودک نیز جان باختند. به همین منظور نوید شاهد سیستان و بلوچستان با خانواده شهید دفاع مقدس ۱۲ روزه «محمد شایان فرد» گفتگویی داشت که در ادامه به آن می پردازیم.
شهید «محمد شایان فرد»، هفتم تیر ماه ۱۳۷۸، در خانوادهای مذهبی در شهر زاهدان دیده به جهان گشود. پدرش عباسعلی کارمند نیروی انتظامی بود و مادرش زهرا نام داشت. تحصیلاتش را تا مقطع کاردانی در رشته کامپیوتر ادامه داد. مجرد بود و در سپاه پاسداران مشغول خدمت بود. سرانجام ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ همزمان با حمله رژیم اسرائیل به ایران در حال دفاع از میهن اسلامی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مزارش در شهرستان زاهدان واقع است.

پدر شهید می گوید: عباسعلی شایان فرد فرزند حسین در شهرستان زابل روستای خدری متولد شدم تا پایان دوره راهنمایی درس خواندم و در سال ۱۳۶۳ در نیروی انتظامی استخدام و در سال ۱۳۸۷ بازنشست شدم. ۶ فرزند داشتم ۴ تا دختر و ۲ پسر. شهید فرزند چهارم و با خواهرش دوقلو بود.
شهید متولد زاهدان بود و دوره دبستان را در مدرسهای در خیابان ثارالله زاهدان راهنمایی مدرسه شهید خداکرم و دبیرستان را در مدرسه امام موسی کاظم(ع) به پایان رساند. تحصیلات خود را در دانشگاه آزاد رشته نرم افزار کامپیوتر به پایان رساند و همزمان در بسیج نیز فعالیت داشت. علاقه خاصی به سپاه پاسداران داشت و برای استخدام در سپاه نام نویسی کرد وقتی موعد سربازیاش فرارسیده بود و برای رفتن به سربازی آماده شده بود و در ارتش جمهوری اسلامی ایران سرباز بود. مدت هشت ماه در ارتش شهرستان خاش خدمت کرد که از گزینش سپاه به او اطلاع دادند که در سپاه قبول شده. نامه تسویه حسابش را از ارتش گرفت و در سپاه مشغول به خدمت شده و برای دوره آموزشی به قم رفت و بعد از آن در دانشگاه امام حسین(ع) پذیرفته شد و مشغول تحصیل بود در دوره های مختلف شرکت کرد از جمله در شهر مشهد بعد از آن به زاهدان آمد مدت یکسال زاهدان بود بعد به قشم رفت دوباره به زاهدان برگشت بعد از مدتی هم عازم شهر تهران شد. زمانی که برای استراحت به زاهدان می آمد بازهم با سپاه و بسیج همکاری داشت. در نهایت در تاریخ ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ به شهادت رسید.
خصوصیات اخلاقی شهید
یکی از خصوصیات اخلاقیاش این بود که احترام پدر و مادرش را داشت و زیاد به ما احترام قائل بود، خیرخواه بود و حقوقش را در راه خداوند خرج میکرد، به افراد فقیر کمک میکرد، حتی اگر فقیری کاپشن نداشت کاپشن خودش را به او میداد. زمستان سردی بود چند روزی بود که کاپشن نو خریده بود فرد فقیری آمد و سردش بود محمد همان جا کاپشن نو خودش را به او داد و خودش کاپشن قدیمی که داشت را میپوشید. بار دیگر فردی را می بیند که کفش ندارد و پا لخت است کفش هایش را به او می دهد و خودش با پای برهنه تا مغازه ای در بازار می رود و دمپایی می خرد و با آنها به خانه برمیگردد. در مراسمات عروسی شرکت نمی کرد. چند ماه قبل از اینکه به شهادت برسد به او گفتیم الان وقت آن است که شما ازدواج کنید و تشکیل خانواده بدهید. به اون گفتم چون در مراسمات عروسی شرکت نمیکردی کسی هم برای عروسیت نمی آید گفت: پدر اتفاقا مراسم عروسی من خیلی شلوغ می شود در حدی که شما حتی تعدادی زیادی از آنها را نشناسید همینطور هم شد در روز تشییع جنازه اش در زاهدان تعدادی خیلی زیادی از مردم آمده بودند که ما آنها را نمی شناختیم آن روز بود که به یاد حرف محمد افتادم.
نحوه استخدام شهید
چون خودم نظامی بودم او هم از همان دوران کودکی به این شغل علاقه داشت، عاشق سپاه بود، در زمان تحصیلش در دانشگاه آزاد همان موقع برای استخدام در سپاه اقدام کرده بود بعد از اینکه تحصیلات دانشگاهیاش تمام شد و مدرکش را گرفت به خدمت سرباز رفت و سرباز ارتش شد. پس از گذشت ۸ ماه از سربازیش از سپاه به او اطلاع می دهند که قبول شده و باید بیاید و مراحل استخدامش را طی کند. به نظام مقدس جمهوری اسلامی و شخص رهبر انقلاب خیلی علاقه داشت و همیشه می گفت نظام جمهوری اسلامی و رهبر انقلاب بهترین هستند.

اهدای انگشتر رهبری به خانواده شهید
انگشت مقام معظم رهبری توسط امام جمعه زاهدان تحویل بنیاد شهید شد و آنها نیز انگشتر مقام معظم رهبری را تحویل ما دادند و این هدیه ای ارزشمند رهبری بود که تقدیم خانواده ما شد.
میزان دلداگی شهید به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران
علاقه زیادی به این نظام و رهبر داشت و همیشه می گفت ما جوانان باید از مملکت محافظت کنیم و این سخنان را به دوستانش هم می گفت. در مراسم تشییع جنازهها و مراسمات مذهبی شرکت فعال داشت خصوصا در ایام محرم فعالیت چشمگیری داشت و هر وقت مادرش در منزل روضه امام حسین (ع) می گرفت برای برگزاری این روضه خیلی تلاش می کرد و تمامی خریدها را انجام می داد.
میزان شجاعت شهید در دفاع از کشور
فرد بسیار شجاع و نترسی بود. زمانی که دوران دانشگاه افسری به پایان می رسد به خواهر دوقلویش می گوید من لباس هایی که به من دادند را به زیارت حضرت معصومه (س) بردم و تبرکشان کردم و بعد از اینکه زیارت می آید به کرمان و مزار شهید حاج قاسم سلیمانی می رود و به ایشان می گوید آسوده باشید ما هستیم و از این کشور در مقابل دشمنان دفاع خواهیم کرد و ادامه دهنده مسیر شما هستیم و همانجا از حاج قاسم می خواهد به اون شجاعت این کار را بدهد.
به دلش افتاده بود شهید می شود
در صحبت هایی که با ما داشت مادرش و خواهرانش متوجه شده بودند که محمد حرف از شهادتش می زند. وقتی برای مرخصی به زاهدان آمده بود به خواهر دوقولویش می گوید بیا و از من عکس بگیر، زمانی که شهید شدم این عکس ها را برایم چاپ کنید و روحیه خوبی داشت همیشه آرزو می کرد در راه دفاع از کشورش ایران به شهادت برسد. یکبار خواهر بزرگش لباس هایش را می شورد و متوجه نوشته ای روی لباسش می شود که نوشته بود ایران وطنم خاکش کفنم، این جمله را با ماژیک روی لباسش نوشته بود که حتی با شستن هم پاک نمی شد.
نحوه شهادت شهید
بعد از اینکه برای مرخصی به زاهدان آمده بود دو روز زودتر به محل خدمتش رفت و به هیچکس نگفت چرا زودتر می رود و ایام مرخصی را کامل استراحت نمی کند رفت و در شبه حمله اسرائیل به ایران در تاریخ ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ به شهادت می رسد.
نحوه اطلاع از شهادت شهید
آخر هفته بود صبح برای ورزش پیاده روی با دوستانم رفته بود ورزش که تمام شد به خانه آمدم حدودا 8 صبح بود تلویزیون را روشن کردم و دیدم همه شبکه های تلویزیونی خبر از حمله اسرائیل به ایران و شهادت سرداران سپاه را می دهند، با موبایلم سریع شماره محمد را گرفتم دیدم تلفنم را جواب نمی دهد همانجا بود که به دلم افتاد فرزند من هم جزو همین شهدا است. با فرمانده اش در زاهدان تماس گرفتیم که از محمد چه خبر او به ما گفت محمد زخمی شده و در تهران بستری است ما آماده شدیم به تهران برویم ولی به دلایلی ما را منصرف کردند برادرش مصطفی که پیگیری کرده بود متوجه شده بود که برادرش به شهادت رسیده ولی به ما چیزی نگفت بعد از چند روز به ما اطلاع داد که محمد شهید شده. محمد همراه سرداران سپاه به شهادت رسیده بود چون اسرائیل پایگاه آنان را مورد اصابت قرار داده بود.
۲۳ خرداد ۱۴۰۴ که محمد به شهادت رسیده بود پیکرش را بعد از ۱۲ روز برای ما آوردند و هنگام تشییع جنازه صورتش را به ما نشان ندادند و ما فقط تابوت فرزندمان را دیدیم پیکرش سالم بود ولی گفتند بهتر است صورتش را نبینید و ماهم قانع شدیم.
دشمنی اسرائیل با اسلام
اسرائیل نه تنها دشمن ایران بلکه دشمن اسلام است و با تمام کشورهای اسلامی دشمن است و آمریکا نیز پشتیبان آن است و به او تجهیزات نظامی می دهد و منظورشان این است که اسلام را نابود کنند ولی به یاری خداوند و ایستادگی رزمندگان اسلام موفق نمی شوند. شجاعتی که در نیروهای مسلح می بینم در آخر به امید خدا اسلام پیروز است. اسرائیل دست از دشمنی بر نمی دارد مگر زمانی که با خاک یکسان شود. زمانی که موشک های ایرانی به سمت اسرائیل شلیک می شدند خیلی خوشحال می شدم. محمد آرزوی شهادت داشت و به آرزویش رسید و در راه دفاع از وطن به شهادت رسید. شهید من هم مانند سایر شهدا برای دفاع از کشورش شهید شد. شبی که محمد شهید شد و موشک های ایران شلیک شد حس کردم محمد آنجاست و این کار را انجام می دهد آرزو داشتم تصویرش را آن شب ببینم. کشور ما اسرائیل را ادب کرد ولی چیزی که موجب رنجش ما می شود این است که جاسوسان داخلی بیشترین ضربه را می زنند هرچند که از امکانات این آب و خاک استفاده می کنند ولی سرباز دشمن هستند که خداروشکر توسط سربازان گمنام امام زمان(عج) دستگیر شدند. انتظار داشتیم محاکمه این جاسوسان بصورت زنده از تلویزیون پخش شود. بنده هم برای شناسایی این جاسوسان حاضرم با سربازان گمنام همکاری کنم تا تمامی آنها دستگیر شوند. این جاسوسان از تمامی امکانات این وطن استفاده کردند و رشد کردن چرا علیه کشور خودشان با دشمن هم دست شدند. حمله اسرائیل چیزی نبود ما بیشترین ضربه را از همین جاسوسان داخلی خوردیم.
توصیهای به نسل جوان
این کشور را باید جوانان اداره کنند و جوانان باید قدردان این جمهوری اسلامی و رهبر این انقلاب باشند، رهبری که مانند پدری دلسوز پای ایران ایستاده است. نباید به بیگانگان اجازه دهند به کشور آسیبی برسانند.
سخنی با رهبر معظم انقلاب
آرزو دارم از عمر من کم شود و به عمر ایشان اضافه شود رهبر ما از پدر دلسوزتر برای این مملکت هستند و ما گوش به فرمان ایشان هستیم و هر دستوری دهند ما با دل و جان اطاعت می کنیم. تا زنده هستم خداوند را شکر می کنم که چنین رهبر و نظامی داریم و از خداوند برایشان عمری طولانی خواستارم.
خواسته ای از مسئولین کشور
مسئولین باید وظیفه ای که دارند را به بهترین شکل ممکن انجام دهند و نظارت کافی به امور و نیروهایشان داشته باشند تا موجب خرسندی مردم شوند چون مردم ما مظلوم هستند و هر نیروی که در اداره ها هستند کار کنند و وظیفه خودشان را انجام دهند و به مانند شهدا از این مردم و کشور دفاع کنند. هیچ کشوری مثل ایران نیست مملکت خوبی داریم.

مادر شهید گفت: زهرا خدری فرزند عیسی در روستا جان آباد متولد شدم. پدرم کشاورز زحمت کش و جانفدا بود. یک برادر دارم و 3 خواهر هستیم. در دوران پهلوی که مدارس اجبار می کردند دختران چیزی سرشان نباشد و موهایشان معلوم باشد پدرم مخالفت کرد و به ما اجازه نداد به مدرسه برویم. در خردسالی و هفت سالگی مادرم فوت کرد و خواهر کوچکم را من بزرگ کردم، پدرم از اینکه مادرم فوت شده بود خیلی ناراحت بود ولی خیلی خیرخواه بود. قدیم زابل آب بود و کشاورزی رونق داشت و هندوانه و خربزه در زابل خیلی بود پدرم همیشه بهترین محصول زمینش را به فقرا می داد و از این محصولات خراب ها را جدا می کرد و بقیه را روانه بازار فروش می کرد. زمانی که پدرم فوت کرد تمامی مردم روستا از کوچک تا بزرگ برایش گریه می کردند.
3 فرزند داشتم که خداوند به من دوقلو دادند و من محمد و خواهرش را باردار شدم. تا ماه 4 حاملگی نمی دانستم دوقولو دارم تا اینکه به پزشک مراجعه کردم و پزشک برایم سونوگرافی نوشت که بعد از سونوگرافی مشخص شد دوقولو باردارم و من از خوشحالی گریه می کردم و از خداوند خواستم سالم و صالح باشند تا برایشان گوسفند قربانی کنم و همینطور هم شد بچه هایم سالم و صالح بودند. با وجود بچه های کوچک سعی می کردم خانه ام همیشه مرتب باشد صبح که برای نماز بیدار می شدم کارهای خانه را انجام می دادم از جمله نان را خودم در خانه می پختم و هرجایی می رفتم بچه ها را با خودم می بردم که تنها نباشند و اجازه نمی دادم تنها جایی بروند.
با توجه به اینکه حقوق شوهرم کفاف زندگی را نمی داد من نان درست می کردم و آنها را می فروختم تا بتوانم برای فرزندانم بهترین لباس و خوراک را فراهم کنم و ساده زیست بودم و هر ساله روضه امام حسین(ع) را در منزلم برپا می کردم و از خداوند می خواستم فرزندانم به راه راست هدایت شوند از خداوند خواستم به من بچه قد بلندی بدهد تا علم امام حسین(ع) را بلند کند و همینطور شد محمد و خواهر دوقولویش قد بلند بودند. زندگی ساده و بدون از تجملات داشتم. خودم فرزندانم را به مدرسه می بردم و می آوردم. به خانه ی یکی از اقوام رفتیم و دیدم در خانه آنها فرشی نیست و ما فرشی که برای خانه خودمان گرفته بودیم را به آنها دادیم. پدر بچه ها دو شیف کار می کرد و من به تنهایی و با کمک خداوند بچه ها را بزرگ کردم.
با این که بی سواد بودم خیلی علاقه داشتم قرآن بخوانم و از خداوند خواستم نور قرآن به دلم بتابد و من خواندن قرآن را یاد بگیرم و هر وقت به زیارت امام رضا(ع) می رفتم دعا می کردم خواندن قرآن را یاد بگیرم. به نهضت سودآموزی رفتم و در جلسات قرآن شرکت می کردم و خدارا شکر خواندن قرآن را یاد گرفتم. هر وقت به یاد محمد میوفتم با خواندن قرآن دلم آرام می گیرد و خداوند هم در قرآن وعده داده که شهدا زنده هستند.
خصوصیات اخلاقی شهید
محمد از دوران راهنمایی علاقه خاصی به حاج قاسم سلیمانی داشت، پیراهنی که روی آن عکس حاج قاسم چاپ شده بود را خریده بود و در خانه آن پیراهن را می پوشید. به همسایمان سفارش خرید این پیراهن را داده بود او هم از قم برایش خریده بود. محمد همیشه می گفت حاج قاسم فردی با اقتدار است و دوستش داشت. زمانی که خبر شهادت حاج قاسم را اعلام کردند ما سر سفره صبحانه به همراه خانواده نشسته بودیم وقتی خبر شهادت حاج قاسم را شنیدم بلند شدم و به اتاق رفتم و با صدای بلند گریه کردم محمد آمد و گفت مادرم برای شهدا کسی گریه نمی کند. محمد هم عکس حاج قاسم را در اتاقش نصب کرده بود.
محمد بدنی ورزیده داشت و حتی در دوره های آموزشی نسبت به بقیه ورزیده تر بود و خیلی شجاع بود. در مراسمات مذهبی در حسینیه شهیدان جهان زاده شرکت می کرد و در آنجا عضو بسیج بود. در ایام محرم همیشه شال عزا بر تن داشت و عزاداری می کرد.
فردی دلسوز بود، ما خبرهای ناراحت کننده را به محمد نمی گفتیم چون خیلی ناراحت می شد. همسایه ما کارمند سپاه بود محمد لباس هایش را نگاه می کرد و به من می گفت مادر آیا روزی می شود که من لباس سپاه را بپوشم من می گفتم هرچی خداوند بخواهد همان می شود. در زمان سربازی در ارتش پایش شکست وقتی اینجا آمد اصلا به خیالش نمی آورد که پایش شکسته است و تمامی کارهایش را خودش انجام می داد. وقتی از سپاه تماس گرفتند و خبر قبولیش را به او اعلام کردند آنچنان خوشحال شد که انگار دنیا را به او دادند محمد عاشق سپاه بود.
در مراسمات عروسی به دلیل حجاب شرکت نمی کرد و فقط در مراسم عروسی خواهرش شرکت کرد آن هم موقع توزیع غذا حتی در فیلم عروسی خواهرش هم نیست. با هیچ دختر و زنی هم صحبت نمی شد خیلی کم رو بود.
خاطره ای از شهید
در دوران آموزشی محمد در مغز من توموری رشد کرد و دکترها اعلام کردند باید برای عمل جراحی به تهران بروم من به همراه دختر بزرگم به تهران رفتیم آنجا دخترم به برادرش محمد تماس می گیرد و به او می گوید محمد عمل مادر سخت و دشوار است که محمد به خواهرش می گوید نگران نباش من از امام رضا(ع) شفای مادر را گرفتم. و عمل من با موفقیت به پایان می رسد و همانطور که محمد گفته بود مشکلی پیش نیامد. حقوقش را پس انداز نمی کرد و به نیازمندان کمک می کرد. در دوران آموزشیش در مشهد من را با خود به مشهد برد و با ویلچر به نزدیکی ضریح می برد وقتی با ولیچر بود مردم به او می گفتن خادم امام رضا(ع) هستی ما را هم با ویلچر ببر که محمد هم این کار را می کرد و زائرانی که نیاز به ویلچر داشتند آنها را جابجا می کرد رو به من کرد خندید و گفت اسم من هم به عنوان خادم امام رضا(ع) ثبت شد.
محمد به عطر زدن علاقه داشت و خیلی عطر می زد بعد از شهادتش شبی در هنگام خواب از بوی عطر زیاد از خواب پریدم و نگاه کردم ببینم چه کسی عطر زده که متوجه شدم همه خواب هستند آنجا بود که متوجه شدم محمد به دیدارمان آمده است. وقتی درجه و لباس سپاه را به او می دهند لباسش را به حرم حضرت معصومه(س) می برد و تبرک می کند بعد از قم به کرمان می رود و لباسش را به مزارش حاج قاسم می برد و تبرک می کند و از خداوند می خواهد شجاعت حاج قاسم را به او نیز بدهد. محمد شجاع و نترس بود و همیشه آرزوی شهادت داشت. بخشی از حقوقش را برای مردم لبنان می فرستاد این موضوع را دوستش به ما گفت. مسئولیت پذیر بود و سردار حاجی زاده نیز از اون تقدیر کرده بود. با خواهر زاده ها و برادرزادهایش با مهربانی رفتار می کرد و آنها نیز او را خیلی دوست داشتند. هر وقت محمد می آمد بچه ها دورش جمع می شدند. آرزویم داشتن چفیه رهبری بود که بعد از شهادت محمد ایشان یک انگشتر به همراه چفیه توسط امام جمعه زاهدان به ما دادند. آهنگ پیشواز خط محمد سخنرانی رهبر بود و برای من هم آهنگ پیشواز زینب زینب گذاشته بود.

خبر شهادت شهید
تلویزیون را روشن کردیم و دیدیم شبکه خبر قرآن پخش می کند به یکباره بلند شدم گفتم خدایا چه اتفاقی افتاده تلویزیون خبر شهادت سرداران سپاه را اعلام کرد سریع شماره محمد را گرفتم ولی محمد جواب نداد همانجا به دلم زد که محمد هم همراه سرداران سپاه به شهادت رسیده است. با اینکه به من نمی گفتند ولی برای من یقین شده بود که محمد شهید شده حتی برادرش مصطفی می فهمید ولی به من نمی گفت و در نهایت خبر شهادتش را به ما اطلاع دادند. آقا امام حسین(ع) محمد را از من پذیرفت و شهید شد.

روز تشییع جنازه
وقتی خبر شهادت محمد را به ما اطلاع دادند من گفتم به تهران برویم تا پیکر محمد را ببینم ولی به من اجازه نمی دادند و می گفتند مسیر بسته شده. بعد از 12 روز پیکرش را به اینجا آوردند و من با خواهرانش گفتم حیاط خانه را بشویند که وقتی تابوت محمد را می آوردند تابوتش خاکی نشود من صورتش را ندیدم. خادم امام رضا(ع) دو بسته گل خشک از روی ضریح امام رضا(ع) به ما داد و من هم یک بسته را دادم به خواهرانش و گفتم هر کی توانست روی پیکر محمد این گلها را بریزد ولی متاسفانه فراموش کردیم آن گلها را ببریم و روی تابوتش بریزیم و فقط توانستم دستم را بر پیکرش بکشم و بگویم محمد جان شهادت مبارک. آن گل ها در خانه در جا نماز بود که غیب شد و بجایش جا نماز کوچک ظاهر شده که ما نمی دانیم این ها چطور ظاهر شدند و گل ها کجا شد.
توصیه ای به نسل جوان
جوانان باید بدانند که ما هرچی داریم از اسلام، محرم،ماه صفر داریم و باید از کشور و رهبر حمایت و اطاعت کنند. و هیچ کشوری مثل ایران نمی شود و نباید ناسپاس باشند و به عنوان مادر شهید از جوانان خواستارم حجابشان را حفظ کنند.
دشمنی اسرائیل با اسلام
امیدوارم دشمنان اسلام نابود شوند و ایران سربلند باشد.

خواهر شهید می گوید: کوثر شایان فرد متولد سال 1386 و در زاهدان به دنیا آمدم.
ویژگی بارز شهید از نگاه خواهرش
ترک تعلقات داشت و اصلا به این دنیا وابسته نبود و مال دنیا برایش اهمیتی نداشت. اعتقاد داشت آدم باید در لحظه زندگی کند و نباید زندگی را برای خودش سخت بگیرد. اردیبهشت امسال کنکور داشتم ولی آمادگی چندانی برای کنکور نداشتم و به محمد می گفتم برای کنکور آماده نیستم محمد می گفت غصه نخور دنیا ارزشی ندارد که خودت را ناراحت کنی و این روزها هم می گذرد و تمام می شود. خوش رو بود و همیشه می خندید. گفت ناراحت نباش دانشگاه آزاد برو و ادامه تحصیل بده.
خاطره ای از شهید
متوجه شدم تدبیر و شجاعت خاصی دارد مثلا محمد در عملیات وعده صادق2 شرکت داشته و این موضوع را خیلی عادی تعریف کرد و اصلا ترسی نداشت عقیده داشت دشمن هیچی نداشت و کارهایشان اصلا ارزشی ندارند.
دشمنی اسرائیل با ایران
موقعیت جغرافیایی ایران برای دشمن خیلی اهمیت دارد و جمهوری اسلامی ایران خیلی برای اسرائیل آزار دهنده شده و از موفقیت جمهوری اسلامی ترس دارند.
خبر شهادت
وقتی خبر شهادت محمد را شنیدم اصلا باورم نمی شد و نمی دانستم الان باید چه کاری انجام دهم با اینکه چند ماه از شهادت محمد گذشته هنوز هم باور نمی کنم محمد شهید شده قبول این موضوع برایم سخت است.
توصیه ای به نسل جوان
از کشورشان حمایت کنند و خاطر خواه این مملکت باشند و به دشمنان اجازه دخالت در امورات این کشور را ندهند.
