تاملی در سیره و خاطرات شفاهی شهید آیتالله سید مصطفی خمینی
نوید شاهد؛ شماره دوازدهم ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهد یاران به مرور خاطرات و روایتهای کمتر شنیدهشده از زندگی و شخصیت شهید آیتالله سید مصطفی خمینی (ره) اختصاص دارد. این مجموعه روایی، از زبان نزدیکترین افراد به آن شهید والا مقام — از جمله اعضای بیت امام خمینی (ره)، شاگردان، مبارزان و پژوهشگران — گردآوری شده و ابعاد مختلف شخصیت علمی، اخلاقی و انقلابی او را نمایان میسازد. در ادامه، این روایتها آمده است.
خبر شهادت حاجآقا مصطفی (ره)
نحوه دادن خبر شهادت حاج آقا مصطفی(ره) به این شکل بود که آن روز ساعت حدود ۵ صبح بود که دیدم کسی پایم را تکان میدهد. چشمهایم را باز کردم و امام را دیدم. ایشان فرمودند، احمد بلند شو برو به خانه مصطفی، فکر میکنم معصومه خانم (همسر حاج آقا مصطفی) حالش بد است. من با عجله خودم را به منزل برادرم رساندم وارد منزل شدم.دیدم آقامصطفی حالشون بدشده او را به بیمارستان رساندیم دکتر او را معاینه و فوتش را اعلام کرد. نمیدانستم باید به چه شکلی قضیه را به امام بگویم. دو نفر را نزد امام فرستادم که بگویند حال حاج آقا مصطفی خوب نیست و او را به بیمارستان بردهاند. چند لحظه نگذشته بود. امام گفتند. بگویید. احمد بیاید. من نزد امام رفتم و ایشان به من گفتند من میخواهم به بیمارستان بروم و مصطفی را ببینم. من با ناراحتی زیاد بیرون آمدم و به آقای رضوانی گفتم بهتر است که به ایشان بگوییم که دکتر ملاقات با حاج آقا مصطفی را ممنوع کرده است تا دیرتر از فاجعه خبردار شوند. من مشغول صحبت بودم که امام مرا از پنجره طبقه بالا دیدند و صدایم زدند، نزد ایشان رفتم. گفتند: مصطفی فوت کرده! امام همانطور که نشسته بودند و دستهایشان روی زانویشان بود، چند بار انگشتان خودرا تکان دادند و سه بار آیه«ان الله واناالیه راجعون» را تکرار کردند.
راوی: سید احمد خمینی – ص۵

ایمان فراتر از عقل
در زمان تبعید امام به نجف اشرف،ایشان از سر ان مقامات خاص معنوی و ولایی، مقید بودند که هر شب به حرم مطهر امیرالمومنین علیه السلام مشرف شوند و زیارت جامعه کبیره را قرائت کنند. در یکی از شبها که هوا به شدت نامناسب بوده است، مرحوم حاج آقا مصطفی از سر شدت علاقه به امام سعی در منصرف کردن ایشان از تشرف به حرم مطهر میکند و در ابتدا از امام سوال میکند که آیا امیرالمومنین علیه السلام دور و نزدیک دارند؟ وقتی جواب منفی امام را میشنود به ایشان عرض میکند پس امشب، شما زیارت را در منزل بخوانید و به خاطر بدی هوا به حرم مشرف نشوید. امام راحل پاسخ میفرمایند، مصطفی تقاضا دارم روح عوامانه ما را از ما نگیر. ریشه سخن امام راحل در ایمان قلبی ان بزرگوار نهفته است که فراتر از ایمان عقلی و ایمان عملی است.
راوی: حضرت آیتالله حسین مظاهری – ص۷
شیطنتهای کودکانه
من حدود ۵ سال داشتم که آقا مصطفی را شناختم. بچه بسیار بسیار متحرک و به اصطلاح خودمان، بچه شیطانی بود. یکی از روزهای محرم و گمانم عاشورا بود که از دور دیدم بالای گلدستههای بلند حضرت معصومه صلی الله یک نفر نشسته و پاهایش را از دیوار آویزان کرده است وتکان میدهد، مادر آقا مصطفی گفتند، گمان نمیکنم کسی غیر از مصطفی این کار رابکندو بعد هم معلوم شد که درست فکر کرده بودند. یک بار بنده از حضرت امام وضع علمی آقا مصطفی را سوال کردم. عین عبارت حضرت امام را نقل میکنم که فرمودند، از آن وقت من در این سن بهتر است.
راوی: دکتر محمود بروجردی – ص۱۱

نقش هدایتگری مصطفی در شکست دشمن
آن موقع نجف برای حضرت امام (ره) حکم میدان مین را داشت و دشمنان تعهد داده بودند که حضرت امام (ره) را از هر نظر از جمله علمی، اجتماعی و حوزوی منزوی کنند. در چنین مواقعی، هوش و درایت زیادی لازم است تا بتوان امور بیت را سر و سامان داد. مهمترین عناصر شکست دشمن، یکی سیره شخصی امام (ره) بود و دیگری درایت و مدیریت حاج آقا مصطفی (ره) که بالاخره حوزه علمیه نجف را وادار ساخت که شأن علمی حضرت امام راحل و خود وی را بپذیرد. بنده هم دو ماه قبل از شهادت ایشان خواب دیدم که جنازهاش به طرز عجیبی وارد صحن مطهر حضرت علی علیه السلام شد. این جنازه را ملائکه حمل میکردند و قرآنی در جلوی جنازه در حرکت بود و جنازه به دنبال ان میرفت تا داخل حرم مطهر شد و به دنبال آن جسد مطهر نیز ملحق شد. من هر روز پای درس ایشان میرفتم، ولی قادر نبودم که این رویا را نقل کنم تا بالاخره آن فاجعه روی داد.
راوی: حجتالاسلام والمسلمین سید محمد سجادی – ص۱۷
هدایت روحانی و نگاه نافذ
روح شهید بزرگوار ما بسیار آزاد است، در هنگامی که روی تفسیر ایشان کار میکردیم، یک بار گلایهای از خاطرم گذشت که حضرت امام راحل که مشغول سیاست هستند. شما هم که به ما سری نمیزنید. آن شب خواب دیدم که شهید بزرگوار دست مرا گرفت و به نجف و به زیارت امیرالمومنین برد و سپس سری به شهدا زدیم و خلاصه ما را سیر کاملی داد. یک بار هم قبل از برگزاری کنگره خواب دیدم که نوری به تابلوی تصویر ایشان خورد و تابلو حرکت کرد. همان کنگره سرمنشأ خوبی برای چاپ و معرفی آثار ایشان شد. یک هفته قبل از اینکه شما مسئله یادمان ایشان را مطرح کنید، رویایی دیدم و به حسین آقا گفتم که پدرتان دوباره میخواهند بیایند. در هر حال، روح شاهد و ناظری است.
راوی: حجت الاسلام والمسلمین سید محمد سجادی – ص۱۸

ادب حضور
حاج آقا مصطفی (ره) میگفت، گاهی اشکال میکنم که امام (ره) نفس بکشد. البته تآدبآ این حرف را میزد. ایشان حرف برای گفتن داشت و باعث میشد که حضرت امام راحل پایهها را جوری بچیند که اشکالی وارد نشود و اگر هم میشد، بار دیگر طوری عمل میکرد که اشکال رد شود. حاج آقا مصطفی راحل عادت داشت که ابتدا بگوید، التفات میفرمایید. و حضرت امام راحل میفرمودند، من به شما خیلی التفات دارم. و همه میزدیم زیر خنده.
راوی: حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی رازی زاده – ص۲۲
خواب فیلسوفانه
آقا مصطفی خواب دیده بود و برای حضرت امام تعریف کردند و گفتند: در خواب دیدم تمام فلاسفه و حکمای مشهور، سقراط، افلاطون، ارسطو، فارابی، ابن سینا، بیرونی، بهمنیار، صدرالمتالهین، حاج ملا هادی سبزواری در مجلس بزرگی دور تا دور نشستهاند و دارند مذاکره علمی میکنند. من هم که این روزها فلسفه میخوانم و اسامی این آقایان را در دست درسها میشنوم، خوشحال بودم که آنها را از نزدیک میبینم و از دیدن آنها سیر نمیشدم. در همان حال دیدم همه آنها با هم از جا بلند شدند و به در ورودی نگاه کردند. من هم نگاه کردم ببینم چی بود که اینها اینطور برخاستند، دیدم شما وارد شدید. حکما جلو آمدند و با احترام شما را آوردند و در صدر مجلس نشاندند، بعد خودشان دو زانو در جای خود نشستند و همه به شما نگاه میکردند. در این حال بودم که از خواب بیدار شدم. امام راحل طبق معمول سر را پایین انداخته بودند و بیتفاوت گوش میدادند. همین که آقا مصطفی ساکت شد امام سرش را بلند کردند و فرمودند، این خواب را تو دیدی ؟آقا مصطفی گفت، بله آقا! امام راحل فرمودند، تو غلط کردی! از سخن امام راحل همگی به شدت خندیدیم. امام راحل هم تبسمی کردندو فرمودند، خواب دیده!
راوی: حجتالاسلام والمسلمین هادی دوانی – ص۲۴
احترام درس آموز
حضرت امام راحل فرمودند، کسی که از دنیا رفته، محترم است. گیرم کالبد شکافی بشود و ثابت شود که او مسموم شده، چه دردی دوا میشود او که زنده نمیشود و حیات جدیدی نمیگیرد. این کار جز اینکه به یک انسان مومن که از دنیا رفته هتک حرمت شود، فایده ندارد. پس فرمودند، مصطفی را به کربلا ببرید و در آنجا مراحل غسل و طواف را انجام دهید. نکته مهم این است که ۱۰ روز پس از این حادثه، امام دستور دادند که حوزه کار خود را شروع کند و به شاگردان و علاقمندان شهید بزرگوار گوشزد کردند که درسهای خود را شروع کنند و از هیچ تلاشی برای پیشرفت علمی فروگذار نکنند. امام راحل شهادت حاج مصطفی را از الطاف خفیه الهی برشمردند.
راوی: حجت الاسلام والمسلمین سید علی اکبر محتشمیپور – ص۳۰

هشدار تاریخی آقا مصطفی به آمریکا
آیت الله حاج آقا مصطفی راحل در صحن حضرت معصومه (ص) سخنرانی کرد و فرمود که ایران مستعمره آمریکا شده است. سرتیپ مولوی آدم قدر قدرتی بود و همه از او حساب میبردند. سرتیپ مولوی گفته بود در صحبتهایت گفتهای که ایران مستعمره آمریکاست، این ادعا ادعای بسیار سنگینی است. میدانی که اگر نتوانی ثابت کنی، کارت بسیار دشوار میشود؟ آقا مصطفی راحل میفرماید، شب ۱۵ خرداد، آقا به شاه حمله کردند و هرچه را که لازم میدانستند به او گفتند. پدرم را دستگیر کردید و در زندان نگه داشتید و بعد از مدتی هم آزاد کردید، ولی این بار که والد ماجد ما به رئیس جمهور آمریکا حمله کردند، معلوم شد که دیگر جایشان در ایران نیست. به نظر شما معنای این برخورد چیست؟ آیا باز میگویید که ایران مستعمره آمریکا نیست.
راوی: حبیب الله عسگر اولادی – ص۳۲
شوخیها و طنزهای کودکانه
حاج آقا مصطفی (ره) خیلی طبع لطیفی داشت و گاهی هم کارهای بامزهای میکرد که در ابتدا کفر رفقایش را در میآورد، ولی آخرش بخیر و خوشی و خنده تمام میشد. مثلاً یکی از شوخیهایش این بود وقتی میدید دو تا از رفقایش خیلی با هم صمیمی شدهاند، بین آنها اختلاف میانداخت و خلاصه کاری میکرد که با هم قهر کنند. بعد برای آشتی کنان وادارشان میکرد سور بدهند. استدلالش این بود که اینها در شرایط عادی سور بده نیستند. باید بین آنها اختلاف انداخت و به زور از آنها سور گرفت! در دوران نوجوانی یک شب حاج آقا مصطفی (ره) با هشت نه نفری که همیشه بعد از مغرب و عشا در بقه اتابکی مینشستند و گعده میکردند، به خیابان ارم میآیند و میبینند که یک وانت آجر جلوی مغازهای خالی شده، تصمیم میگیرند آجرها را به آن طرف خیابان منتقل کنند. در عرض خیابان صف میکشند و آجرها را تک تک میدهند آن طرف خیابان. فردا صبح که صاحب مغازه میآید می بیند آجرهای جلوی مغازه اش طرف دیگر خیابان هستند. صاحب وانت را توبیخ میکند که چرا آجرها را آنجا خالی کردی، صاحب وانت میگوید که اگر این کار را کرده بود، گردههای آجر جلوی مغازهاش نبود. از اینجور شوخیها زیاد میکردند.
راوی: دکتر سید هادی طباطبایی – ص۳۶
عشق مصطفی به دوستان
یک جریانی در لحظه خداحافظی ایشان پیش آمد که از خاطرات جالب من است و روح مرا نوازش میدهد. ایشان وقتی از من خداحافظی کرد و رفت، دیدم مجدداً در میزنند. در را باز کردم و او داخل آمد و روی محبت و علاقهای که داشت و میدید که من در لبنان برای زنده بودن نام امام راحل تلاش میکنم، دست در جیبش کرد و تمام پولهای جیبش و حتی پول خوردهایش را به من داد. من به ایشان گفتم من پول دارم و حتی دستههای دلار و پوند هم را نشانش دادم و گفتم برای مبارزه نیازی به پول ندارم و کمکهای مالی کافی از ایران میرسد و ما مصرف میکنیم و به شوخی گفتم نیازی به پول خردههای شما نیست، ولی ایشان اصرار کرد که قابل شما را ندارد و محبتش را به من نشان داد و خداحافظی گرمی کرد که خاطره شیرین آن برای همیشه در ذهن من زنده مانده است.
راوی: جلال الدین فارسی – ص۳۸
هوش و درایت مصطفی در مواجهه با قطبزاده
سرهنگ مولوی در تاریخ ۱۰/۱۰ ۱۳۴۳ طی گفتگوی تلفنی با حاج سید مصطفی، زبان به هتاکی و جسارت گشود که با واکنش تند و قاطع آن بزرگوار روبرو شد. به اعتراف افرادی که در حضور او و ناظر این گفتگوی تلفنی بودند، حاج سید مصطفی همه زشت گوییها و هتاکیهای سرهنگ مولوی را به خود او برگرداند تا سرانجام اون نابکار ناچار شد گفتگو را قطع کند. در سال ۱۳۴۹ هجری شمسی، صادق قطبزاده برای نخستین بار به نجف آمد و شبی را با حاج سید مصطفی راحل گذراند. حاج آقا مصطفی در این دیدار کاملاً به ماهیت او پی برد و به او بدبین شد و تا زنده بود دیگر او را به حضور نپذیرفت و با او ملاقات نکرد و روحانیان مبارزه نجف را نیز پیوسته از همکاری با قطبزاده بر حذر میداشت و خطر او را گوشزد میکرد.
راوی: حجتالاسلام والمسلمین سید حمید روحانی – ص۴۰
صبر و استقامت امام در سوگ مصطفی
شب اول دفن آن مرحوم امام راحل به منزل وی سر زدند تا به عروسشان تسلیت بگویند. وقتی از دری وارد شدند که همیشه حاج آقا مصطفی راحل به پیشواز میآمد، عروسشان خود را به دامن ایشان انداخت و گفت، چه کار کنم؟ کجاست مصطفی؟ این صحنه کوه را آب میکرد، اما امام با استقامت ویژه خود اشک نریختند و با حالتی قاطعانه خطاب به عروس و خانوادهشان فرمودند صبر کنید، به خاطر خدا صبر کنید، امانتی بود و از دستمان رفت. از خاطراتی که هیچگاه فراموش نمیکنم دو خاطره است. یکی اینکه حضرت امام راحل وقتی از مرحوم حاج آقا مصطفی یاد میکردند با یک احساس عاطفی و چه بسا با یک آهی همراه بود. دومین خاطره اینکه هیچگاه ندیدم که امام در رسای فرزند ارشد خود مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی راحل حتی یک قطره اشک بریزند و با این کار پشت دشمن را لرزاندند.
راوی: حجتالاسلام والمسلمین سید محمود دعایی – ص۴۴
زندگی ساده و خانواده مصطفی
حاج آقا مصطفی (ره) با صبیه آقای حاج آقا مرتضی حائری (ره) ازدواج کرد و ثمره آن ازدواج دو فرزند است یکی پسر به نام حاج حسین آقا و دیگری دختری به نام مریم. به خاطر دارم زمانی که حاج آقا مصطفی عروسی کردند، حضرت امام یک قطعه قالی ۱۲ متر نیمدار و کهنه برای ایشان خریدند. وضع زندگی حاج آقا مصطفی به تبعیت از امام بسیار ساده بود. غالبا آبگوشت داشتند و گاهی هم کته درست میکردند. خانواده حضرت امام (س) در اتاق مجاور امام خیاطی میکردند و صدای چرخ خیاطی در اتاق کاملاً شنیده میشد. دو اتاق دم در یکی به صورت کتابخانه و دیگری که بزرگتر بود به صورت اتاق پذیرایی در اختیار امام بود. دقت نظر و کاوش پژوهش لزوماً محصول کثرت کتاب نیست و ما این وضع را از امام داشتیم. حاج آقا مصطفی راحل هم کتاب کمی داشت و آن کتابخانه را که ساواک غارت کرد، در جای دیگری بود و مربوط به منزل امام نبود، بلکه روبروی همین مدرسه حجتیه بود که فعلاً درمانگاه است.
راوی: مرحوم آیتالله حاج شیخ محمد صادق خلخالی – ص۴۸
عشق و احترام مصطفی و امام
مصطفی آقا را خیلی دوست داشت و خیلی مطیع ایشان بود و به آقا احترام میکرد. او دوست داشت محبتش را به من و آقا و خواهر و برادرهایش نشان دهد. مثلاً خودش به بازار میرفت و برای من لباس میخرید و میآورد. آقا هم خیلی مصطفی را دوست داشتند و به ما میگفتند ناهار نخورید تا مصطفی بیاید. آقا به مصطفی احترام خاصی میگذاشتند. و وقتی در ۳۰ سالگی او متوجه شدند که مصطفی مجتهد است به او اجازه اجتهاد دادند. مرگ آقا مصطفی خیلی امام را ناراحت کرد. حضرت امام میگفتند من مصطفی را برای آینده اسلام میخواستم. آقا جلوی دیگران احساساتشان را بروز نمیدادند ولی شبها برای مصطفی خیلی گریه میکردند. آقا برای اقامه نماز وحشت ۴۰ نفر راه خواستند. و شب هفت مصطفی شام مفصلی دادند.
راوی: مادر شهید – ص۵۳
زندگی پرزحمت و باصفای خانواده مصطفی
حاج آقا مصطفی معتقد بود که نباید در راحتی و آسایش زندگی کرد و باید از طریق زجر و سختی کشیدن به خودسازی پرداخت. خلاصه اینکه زندگی نباید به صورت خورد و خواب باشد و برای به دست آوردن همه چیز باید سختی کشید و زندگی ما هم همین گونه بود. حالا که فکرش را میکنم میبینم رفتار و اخلاق او تا چه حد در سرنوشت من و بچهها موثر بوده است. در نجف هوا بسیار گرم بود، در آن موقع بچهها خیلی کوچک بودند و با آنکه زمین داغ بود ما موقع خوابیدن، رختخوابمان را روی زمین میانداختیم به طوری که خود ساکنان آنجا نمیتوانستند چنین کاری کنند. هشت سال از اقامت ما در نجف گذشته بود حاج احمد آقا به آنجا آمد و از اینکه ما روی زمین میخوابیدیم، بسیار تعجب کرد و ناراحت شد رفت و برایمان تخت خرید. زندگی ما در عین حال که با چنین سختیهایی همراه بود بسیار باصفا بود.
راوی: همسر شهید – ص۵۴
آغاز مبارزه پس از ۱۵ خرداد
شبی که امام را گرفتند و جریان ۱۵ خرداد پیش آمد، حاج آقا مصطفی در منزل امام با یک نفر صحبت میکرد و مرا هم خواست. من دیدم چیزی که ذهن او را سخت به خود مشغول کرده، زندانی بودن امام نیست، بلکه چگونگی ادامه مبارزه است. در اوج مبارزات اولین کسی که در قم مبارزه را شروع کرد، باز هم او بود. مثلاً زمانی که بعضی از علما، معاملات دولتی را تحریم کردند، او در خانه امام با شربت سرکه شیره از مهمانها پذیرایی میکرد. صفای باطن، محبت، گشادهرویی، لطیفهگویی، قریحه سرشار و مجلس آرایی از صفات بارز او بود و به رفقایش بسیار علاقه داشت. رفقای او احساس میکردند که نزدیکترین رفیق وی هستند، چون نسبت به همهشان کمال محبت را داشت. او با آنکه از مال دنیا هیچ چیز نداشت بسیار سخاوتمند بود.
راوی: آیتالله شیخ شهاب الدین اشراقی – ص۵۵
تفسیر و نگاه علمی مصطفی
یکی از مراجع نجف درباره ایشان گفته است، من هیچ کس را ندیدهام که تا این اندازه نسبت به مبانی و نوآوریهای خود حضور ذهن داشته باشد که در هیچ موردی از آن عدول نکند و سخنی بر خلاف نظرات دیگر خود ابراز نکند. او میافزاید تفسیر ایشان یک کتاب خاص و ویژه در تفسیر است که سبک خاصی را دنبال میکند. در هر آیهای به بحثهای ادبی، اخلاقی، فقهی، اصولی، کلامی، فلسفی و حتی گاهی به بحثهای علوم غریبه میپردازد و استفادههایی را که هر عالمی میتواند از این آیه داشته باشد، مورد نقد و بررسی قرار میدهد. سپس با نگاههای مختلف و از ابعاد گوناگون به تفسیر و معنی کردن آیه میپردازد و به همین جهت در پنج جلدی که از تفسیر ایشان منتشر شده، فقط سوره حمد و ۲۶ آیه از سوره بقره مطرح شده است که تفسیری بسیار عمیق و گسترده است. و متاسفانه فرصت نشد تا به آخر برسد.
راوی: دکتر زهرا مصطفوی، خواهر شهید – ص۵۶
مقاومت مصطفی در برابر مأموران بعثی
در روز ۱۳۴۸/۳/۲۱ رئیس سازمان امنیت و فرماندار نجف اشرف به حضور امام (س) رسید و اظهار داشت که از شورای فرماندهی حزب بعث ماموریت دارد که آقای سید مصطفی را به بغداد اعزام کند و برای این انجام این ماموریت از معظم له اجازه خواست. حضرت امام راحل پاسخ فرمودند، اگر اعزام او به بغداد منوط به اجازه من است، من هرگز چنین اجازهای نمیدهم و اگر مامور به جلب او هستید که خود میدانید.
راوی: محمد حسن تشیع، محقق و پژوهشگر – ص۶۴
واکنش شاه و موج تازه انقلاب
شاه پس از شهادت حاج آقا مصطفی راحل و برپایی پی در پی مراسم ختم آن شهید عزیز با آن ویژگیها و شرایط ذکر شده، در چنان گردابی غرق شد که نه تنها از انجام حرکتی برای پاک کردن دامن خود از این اقدام ناتوان بود، بلکه در اقدامی مانند تهیه یک مقاله توهینآمیز نیز شخصاً وارد عمل شد و این عملیات سخیف را فرماندهی کرد تا شاید ذرهای از عظمت و محبوبیت حضرت امام راحل در انظار مردم بکاهد، اما این کار همچون موارد قبلی نه تنها نفعی برای او نداشت بلکه به روند رو به رشد انقلاب اسلامی شتابی بیشتری بخشید.
راوی: حمید قزوینی، محقق و پژوهشگر – ص۷۲
انتهای گزارش/ آ