حضور غریبانه در کردستان و ۲۴ سال چشم انتظاری خانواده
به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید ابراهیم ابراهیمی، یکم فروردین 1331، در روستای نیار از توابع شهرستان اردبیل دیده به جهان گشود. پدرش خلیل، کشاورز بود و مادرش وجیهه فتاحی نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سال 1352 ازدواج کرد که ثمره این ازدواج سه فرزند دختر است. ستوان دوم نیروی زمینی ارتش بود. هشتم مهر 1359 در مهاباد توسط گروه های ضد انقلاب به اسارت درآمد و اثری از پیکرش پیدا نشد تا اینکه در تاریخ 30 تیر 1383 توسط گروه تفحص شناسایی و باقی مانده پیکرش در گلزار شهدای نیار به خاک سپرده شد. زندگی نامه این شهید غریب جهت استفاده مخاطبان منتشر می شود.

تولد و دوران کودکی
سال 1331 بود خليل ابراهيمي و وجيهه خانم فتاحي مثل ساير زوج های جوان انتظار توّلد اوّلين فرزند خود را مي کشيدند. خليل بي سواد و کشاورز بود اما سواد قرآنی داشت و قرآن را سلیس و خوب قرائت می کرد. وجيهه هم که از نعمت سواد محروم بود همچون ساير زنان روستايي به خانه داري مشغول بود و به خانواده کمک مي کرد. آنها که در وضيعت اقتصادي بدي قرار گرفته بودند، اميدوار به خدا بي صبرانه چشم به راه نوزاد بودند. وقتي پسرشان به دنيا آمد اسم او را ابراهيم گذاشتند. توّلد ابراهيم شادي و سرور را به خانواده آورده بود. وقتي ابراهيم 4-5 ساله شد پدر و مادرش او را به مکتبخانه روستاي خودشان نيار فرستادند. او پسر زبر و زرنگ و پر جنب و جوشی بود و نسبت به همّسن وسالان خود بزرگتر ديده مي شد. هميشه از سروصدای او فهميده مي شد که دارد ميايد. در دوران کودکي علاوه بر تحصيل قرآن به بازي با دوستان در دامن طبيعت مشغول میشد.
دوران ابتدایی
به همراه پدر برای ثبت نام به مدرسه ابتدایی نیار که در منزل یکی از اهالی تشکیل شده بود رفت. او دوران ابتدائي خود را تاسطح ششم قديم در دبستان نيار به پايان برد و با اينکه علاقه ي زياد به درس داشت امّا گهگاه به جهت کمک به خانواده وکار در کنار پدر نمرات متوسطي هم مي آورد. خانواده خليل در اين زمان هم وضيعت مالي ومعيشتي خوبي نداشتند امّا چون خانواده مذهبي بودند از موقعيت اجتماعي خوبي برخوردار بودند. کاري به کار کسي نداشتند و با همه احترام متقابل داشتند.
دوران نوجوانی
مقارن نوجواني ابراهيم با اينکه اوضاع اقتصادي آنان زياد تغيير نکرده بود ولي به هر دليل خانه مسکوني شان را در نيار عوض کردند و تا همين حالا هم در آن منزل ساکن هستند. ابراهيم در اين دوره همراه پدربه مسجد مي رفت ودر مراسمات مذهبي وعمومي شرکت مي جست. هر وقت هم فراغتش بدست مي آورد و با دوستانش به کوهنوردی و دامن طبيعت رو مي آورد. روابط ابراهيم با والدين، برادران و خواهران وهمه ي خويشاوندان وهمسايگان خوب بود. او دختر را نعمت الهي مي دانست وخواهرانش را بسيار دوست مي داشت . با همه ي رفتار حسنه داشت و همگان از حسن اخلاق وخوبي او حرف مي زدند. از جمله دوستان دوره نوجواني او الف عليزاده و شهيد ميرداود اطهرنیاری بودند.
ثبت نام در ارتش و فعالیت انقلابی
در آزمون ارتش شرکت کرد و قبول شد و به همراه دوستش میرداود جزو نیروهای زبده ارتش بودند. با اينکه جمعي گارد جاويدان شاهنشاهي بود امّا در زمان انقلاب در مسير مردم وهمگام با انقلاب بود. در کشتار روز عاشورای سال 1357 به بهانه اينکه پدرش فوت نموده، خود را از صف عمّال رِژيم جدا مي کند و به اردبيل مي آيد. ايشان در ايّام مرخصي در لباس شخصي به تظاهرات مردمي مي پيوندد. حضور جدّي يا گاه پنهاني او در فعاليتهاي اجتماعي ومذهبي حکايت از روح متعالي او داشت.
ازدواج
چون با مدرک ششم ابتدائي وارد ارتش شاهنشاهي شده بود وعضو گارد جاويدان بود اکثر دوستان او در دوره استخدام افراد نظامي بودند که با او همکار شغلي بودند. امّا نزديکترين دوست او در این دوران، پسرعمّه همسرش بود که به واسطه او هم با همسر گرامياش شهناز معصومعلي زاده آشنا شده و در عید سال 1354 ازدواج مي نمايد بنابه گفته خانواده اش اکثر اوقات فراغت او به سير و سياحت به همراه خانواده سپري مي شد. امّا هر وقت امکانش بود به مطالعه وکوه پيمايي هم مي رفت. در مقابل مشکلات وگرفتاري ها کمي زودرنج و گهگاهي عصباني مي شد ولي چون توکلّش به خدا بود آرامش مي يافت.
تولد دخترانش زندگی اش را عوض کرد
سه فرزند که هر سه دختر بودند؛ برکت را به زندگی ابراهیم سرازیر کردند. بعد از تولد فرزندانش انگار که معجزه ای رخ داده بود و زندگی اش از این رو به آن رو شد. اخلاقش هم درست شده بود و حالا که پدر سه دختر بود با صبر و توکل کارهایش را پیش می برد و تمام زندگی اش را وقف خانواده اش کرده بود. علاقه زيادي به تحصيلات عالي ودانشجو شدن فرزندانش داشت که بعد از شهادت او با پشتکار همسرش فرزندان او به دانشگاه راه يافته ومدارج علمي را کسب کرده اند. 3 دختر شهيد حاصل ازدواج آنهاست بنابه گفته همسرش، شهيد در کنار شغل دولتي همواره کمک دست خانواده همسرش بوده حتّي در مسافرتها وزماني که در خانه بوده بيش از همسرش کار مي کرده. اساساً نظم ونظام ارتش از او فردي منظم ، مرتب و پرکار ساخته بود. اهل ذوق وباعاطفه صادق بود. از افراد خوش سليقه وباذوق وصادق خوشش مي آمد و از افراد دروغگو وترسو و بي دست و پا بدش مي آمد.
عاشق امام زمان(عج) بود
به امام زمان (عج) خيلي علاقه داشت ودرهر کار به او متمسّک مي شد. در همه ي مأموريت ها با توِسل به او به راه مي افتاد وخانواده را به خدا وامام عصر مي سپرد. و این ریشه در خانواده اش داشت. پدر و مادر و به خصوص عمه اش شیفته امام عصر بودند و همه اهالی محل از این ارادت خاص باخبر بودند و صحبت می کردند.
حضور غریبانه در کردستان و 24 سال چشم انتظاری خانواده
هنوز جنگ شروع نشده بود که منافقين وگروهک ها در کردستان دست به مبارزه ي مسلحانه با نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران زدند. غائله کردستان با حضور دموکرات ها وکومله بسيار شديد و تهديد کننده بود شهيد براساس مأموريتي که داشت در غرب کشور حاضر مي شد و به پاکسازي و مبارزه با فرقه دموکرات و کومله مي پرداخت تا اينکه در مسير مهاباد همراه 4 تن از همرزمانش ربوده شده و بعد هم به شهادت مي رسند. تاريخ شهادت او را هشتم مهرماه سال 1359 بيان مي کنند امّا بنا به گفته ي مادرش باقيمانده پيکر او را 24 سال يعني در سال 1383 به اردبيل مي آورند و پس از تشييع در گلزار شهداي نيار به خاک مي سپارند.
انتهای پیام/