از ياد دادن آموختههای خود به ديگران لذت میبرد
به گزارش نوید شاهد اردبیل، شهید حافظ مصطفی وند، هفتم شهریور 1349، در روستای داش بولاغ مطلب از توابع شهرستان پارس آباد به دنیا آمد. پدرش سواد کشاورزی می کرد و مادرش حافظه نام داشت. تا پایان دوره دبیرستان درس خواند و دیپلم گرفت. پاسدار وظیفه بود. یکم شهریور 1369، در سیلوانا هنگام درگیری با گروهک ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سینه شهید شد. مزار وی در گلزار شهدای وادی رحمت پارس آباد واقع است. زندگی نامه این شهید عزیز جهت استفاده مخاطبان منتشر می شود.

تولد و کودکی
حافظ، اولين فرزند خانواده بود. صبح روز هفتم شهريور ماه سال 1349 در داش بولاغ به دنيا آمد. داش بولاغ عليرغم سرسبزي و خرمي، روستاي محرومي بود و خانواده با سه تکه زمين زراعي ديمي ناهموار و کوهپايهاي، خود را به آب و آتش ميزدند و با کشت گندم و نخود و جو، معاش خود را تأمين ميکردند.
مادرش با نهايت دقت و مراقبت او را بزرگ کرد. حافظ اگرچه طفلي لاغر و نحيف بود، باري در آن دوران خردسالي، هرگز چنان مريض نشد که به دوا و دکتر نيازي داشته باشد. قيافهاي جذاب و شيرين داشت و دوستداشتني بود. دوران کودکي خود را در همان داشبلاغ سپري کرد. روزهایی که وضع مالي خانواده چندان تعريفي نداشت.
دوران ابتدایی
داشبولاغ فاقد مدرسه بود. پدرش او را در مدرسه ابتدائي زال قولي، که با داشبلاغ حدود بيست دقيقه راه پياده روي داشت، ثبت نام کرد. حافظ به خوبي درس ميخواند و تکاليف خود را به موقع انجام ميداد. به طوري که مادر و خواهرش امروزه ارزيابي ميکنند تقريباً تمام اوقات خود را صرف درس و مشق ميکرد. از اين رو چندان فرصتي براي بازي و تفريح نداشت. با همين سخت کاري و دقت و اخلاق حرفهاي، دوران ابتدائي را با موفقيت و در حالي که شاگردي برجسته شمرده ميشد، به پايان آورد.
دوران راهنمایی
خانواده به جهت قدرداني از تلاش فرزند خود و به منظور تسهيل ادامه تحصيل او، قطعه زميني در پارسآباد و در روبروي اداره کار خريد و در آن اتاق کوچکي ساختند. حافظ در همين اتاق کوچک، دوران راهنمايي را به سر آورد و در هر دو مقطع موفق بود. نه تنها موفق بود، بلکه محل رجوع همکلاسيهايش بود تا مشکلات درسي خود را رفع کنند. هنگامي که در سال 1363 ، سال سوم راهنمايي را پشت سر نهاد.
دوران جوانی و تحصیل در مقطع دبیرستان
از نظر معدلي در وضعيتي قرار داشت که ميتوانست هر رشتهاي را انتخاب کند. او درصدد برآمد تا تحصيلات متعارف را ترک کرده به تحصيلات حوزوي بپردازد. پدرش تمايل چنداني براي اين کار نداشت و از اين رو ظاهراً با هماهنگي قبلي، او را به پيش دايي و همچنين پدربزرگش که هر دو روحاني بودند، برد. آنها ساعتي با حافظ حرف زدند و به او يادآور شدند که "راه خدمت به اسلام و کشور، تنها پوشيدن کسوت روحاني نيست، جامعه به دکتر و مهندس هم نياز دارد ..."و در آخر اخذ تصميم نهايي را به خود او واگذاشتند. در تصميم نهايي، حافظ رشتة رياضي و فيزيک را انتخاب کرد تا از طريق آن بعدها مهندسي الکترونيک بخواند و فرد مفيد و موثري براي جامعهاش باشد.
در اين سالها که حافظ در پارسآباد مشغول به تحصيل بود، از نظرگاه خانواده نوجواني دلرحم و مهربان بود که تلاش ميکرد آزارش نه تنها به انسانها، بلکه حتي به پرندگان و چرندگان نيز نرسد. در کارهاي خانه و مزرعه به پدرش کمک ميکرد و مواظب بود که در هيچ کاري عقب نماند.
همیشه در خدمت خانواده بود
مادرش به ياد ميآورد که در جريان عمل جراحي چشم پدر، کارهاي مزرعه، عقب ماند و حافظ از پارسآباد به تعطيلات آمد و دويست خروار گندم را به تنهايي بست و جا به جا کرد و "همه" را با قدرت و نيروي خود متعجب کرد و با اين کارها نشان داد که تنها در درس و مشق، اول نيست؛ در کارهاي مزرعه و خانه هم سرآمد است. اين جوان مريد امام خميني، به پدر و مادرش احترام فراوان قايل بود. مادرش با تأسف ميگويد همیشه در خدمت خانواده بود و من يك دل سير با پسرم زندگي نکردم. با او سر سفره صبحانه ننشستم. زيرا مدام اين فرزند سختکوش يا در مدرسه بود و جداي از خانواده زندگي ميکرد و يا در بيرون بود و کارهاي خانه را انجام ميداد.
روایت دوستان شهید
دوستانش ميگويند که حافظ در دوستي ثابت قدم بود. آنها ميگويند که فراست و زيرکي او در درس و مدرسه چيزي بود که شايد فهم درس برايش الهام ميشد. هنگامي که در سال 1368 ديپلم خود را در رشته رياضي و فيزيک اخذ کرد، بلافاصله در کنکور شرکت کرد و بر حسب اطلاعات موجود خانواده، در رشته تربيت معلم قبول شناخته شد. اما چون به توانايي خودش باور و اطمينان داشت، تصميم گرفت که به خدمت اعزام شود و در همان حال در کنکور سراسري شرکت کرده و در رشتهاي شايستهتر ادامه تحصيل بدهد.
اکنون حافظ جواني بود ميانه بالا، با چشماني ميشي، با چهرهاي گندمي و ابروهاي پيوسته و موهاي پرپشتي که به هر سمت شانه ميخورد.
جواني كه هميشه دوستان و اطرافيانش را به انجام درست وظيفه و اعمال خير دعوت ميکرد. عضو فعال انجمن اسلامي دانشآموزان بود و به عنوان دانشآموزِ پاسدار، در مدرسه و سپاه فعاليت ميکرد. علاقه زيادي داشت که آموختههاي خود را به ديگران ياد بدهد و درب خانة کوچکش به روي تمام همکلاسيهايش باز بود که قبلاً براي رفع اشکال ميآمدند و حالا براي مطالعه و آمادگي براي کنکور.
خصوصیات اخلاقی
گشادهدست بود و غالباً لبخندي بر لب داشت. متدين بود و جزء نادر افرادي بود که از ياد دادن آموختههاي خود به ديگران لذت ميبرد و بخل و خسّت در ذهن و ضميرش، کوچکترين جايگاهي نداشت. علی رغم جوانی اش همیشه پخته عمل می کرد و مورد تحسین همه بود. بهترین خاطراتی که از او در خاطرات خانواده و دوستانش مانده این است که از او خیلی چیزها آموخته اند.
دوران خدمت سربازی
هنگامي که به سن خدمت رسيد، به عنوان جمعي لشگر 31 عاشورا، تيپ 67 حضرت رسول اکرم، گردان ادوات، در منطقه کردستان و مشخصاً در سیلوانا، واقع در مرز ايران و عراق و ترکيه به خدمت پرداخت. او که آرزو داشت به ميهنش خدمت کند و حتي دلمشغوليهاي جنگ و جبهه در سالهاي آخر دوران دبيرستان، موجب اندکي افت تحصيلي در او شده بود، حالا به طيب خار خدمت ميکرد. ويرانههاي جنگ را ميديد و عميقاً احساس ميکرد که در حق کشور و مردمش ظلم شده است.پاسدار وظيفه تيربارچي در آن يک سالي که خدمت ميکرد، چهار بار به مرخصي آمد. آن گاه که از باب مرخصي در خانه بود، از مسائل اضطرابآور کردستان چيزي در خانه نميگفت.
وصیت نامه
وصيت خود را کرده بود و با اين وصيت مشخص ساخته بود که پارسآباد را دوست دارد و به دوستان پارسآبادي خود، وفادار است حتي در مرگ و شهادت. "اگر من شهيد شدم، مرا در پارسآباد دفن کنيد." اگر چه خانوادهاش همچنان در داشبولاغ ساکن بودند.
شهادت
طي نامهاي که در سال بیستم آبان 1369 براي پسر عمويش نوشته، اظهار داشته است: در نزديکيهاي پانزدهم شهریور به مرخصي خواهد آمد. در همان نامه ميگويد که فعلاً به عمليات مي روند. عملياتي که قرار بود انجام دهند، عمليات تأمين امنيت سیلوانا بود. گروه تأمين بيست و سه نفر بودند. شب بود. شبي تاريک که نيروهاي ضد انقلاب آنها را غافلگير کردند و به رگبار بستند و به شهادت رساندند. هنگامي که پدر و مادرش پیکر فرزند خود را ديدند، آثار سيم را در گلو و اصابت گلوله را در سينة او ديدند. بدين ترتيب حافظ شهيد شده بود و به نحوي دردآور شهيد شده بود. حافظ 15 روز قبل از موعدي که قول آمدن داده بود، به شهادت رسيد. و چند روز بعد مطابق وصيت خود در گلزار شهداي پارسآباد به خاك سپرده شد.
انتهای پیام/