روایتی خواندنی از سردار محمدابراهیم همت از شهید «عباس ورامینی»

به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران، شهید «عباس ورامینی»، یادگار محمد و خدیجه پنجم بهمن ماه سال ۱۳۳۳ در تهران چشم به جهان گشود. او تا پایان کارشناسی در رشته مددکار اجتماعی درس خواند. پاسدار بود. سال۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان لشکر ۲۷ محمد رسول الله در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر بیست و هشتم آبان ماه سال ۱۳۶۲ با سمت فرمانده ستاد در پنجوین عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
«به روایت سردار شهید ابراهیم همت»
محمدابراهیم همت در جریان مصاحبه راوی لشکر ۲۷ با وی؛ پیرامون مهمترین ویژگیهای شخصیتی شهید عباس ورامینی گفته است: حاج عباس ورامینی؛ یکی از امیدهای آینده انقلاب و کشور ما بود. ایشان را من به خاطر تعاریفی که شنیده بودم، از سپاه تهران به لشکر آوردم. چون میدانستم در عملیات فتحالمبین، فرمانده گروهان در گردان حبیب بن مظاهر و در عملیات الی بیتالمقدس هم معاون گردان مقداد بود.
موقعی هم که در بسیج تهران کار میکرد، تا حدودی ایشان را میشناختم. از روز اول که به ستاد لشکر ۲۷ آمد، بهزور او را رئیس ستاد گذاشتیم. مثل ماهی بود که مرتب میخواست از دست آدم لیز بخورد و توی دریای عملیات برود. من ایشان را بنا به تکلیف در ستاد بکار گرفتم. خیلی روی حاج عباس کار کردیم تا ساخته شد و رشد کرد؛ قبل از عملیات والفجر مقدماتی، مسئول ستاد سپاه ۱۱ قدر شد، بعد هم در والفجر ۱، مسئول ستاد قرارگاه نجف بود.
اخیراً برای عملیات والفجر ۴، تصمیم گرفته بودم ایشان را از ستاد رها کنم. همین کار را هم کردم و برادر رسول توکلی، جایگزین ایشان شد. تصمیم داشتم حاج عباس برای تصدی مسئولیت معاون دومی لشکر، در این عملیات ساخته بشود. نمیخواستم بگذارم توی عملیات برود، میخواستم کنار خودم و فرمانده تیپها باشد.
قرار شده بود ایشان با برادر مهدی خندان، در رها کردن نیروها، به برادرمان عباس کریمی کمک بدهند که خودش هم یک مقدار ساخته بشود. روز قبل از شروع مرحله چهارم عملیات، عجیب به من التماس میکرد و میگفت، حاجی؛ دلم گرفته است، میخواهم توی عملیات بروم، حتی گریه میکرد.
خیلی عجیب بود. انگار خدا او را میطلبید و خیلی اصرار کرد. چند روز قبل هم دوتا ترکش به دستش خورده بود. خیلی عجیب و قسمتش بود، رفت و به شهادت رسید. من دنیایی خاطره از ایشان دارم؛ از خشوع، خضوع و ولایتپذیری او. عجیب ولایتی بود. در انجام وظایفش، بدون اجازه ردهبالاتر، حتی آب هم نمیخورد، خیلی مخلص بود. خیلی شیفته بود، با همه آدمها، برخورد عالی داشت، خیلی مدیریت داشت، خیلی کیفیت داشت، خیلی توان داشت، خیلی اخلاص داشت، خیلی ایثار داشت، خیلی خضوع داشت. [۱]
منابع:
[۱] بابایی، گل علی، کوهستان آتش، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، نشر بیستوهفت بعثت، چاپ اول، ۱۳۹۹، صفحات ۷۵۳، ۷۵۴
انتهای پیام/