خاطره خودنوشت شهید فتح اله میرغفاری «۴»
فرماندهای دلسوز همچون پدر
شهید فتحالله میرغفاری در دفتر خاطرات خود مینویسد: «پس از ۱۳ روز، هنوز فرمانده گروهان در بیمارستان بستری بود. صبح روز چهاردهم، هنگام نرمش، ما را به حالت خبردار قرار دادند و ستوان یکم را معرفی کردند او گفت ایشان سروان امان الله اکبری و فرمانده گروهان میباشد (ما او را مثل یک پدر دوست داشتيم...» قسمت چهارم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید «فتحالله میرغفاری» سوم تیر سال 1341 در روستای گاوکشک شهرستان کازون ديده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذراند. دوران راهنمایی را در مدرسهی کوروش کازرون و دورهی دبیرستان را در مدرسهی شاکر در رشتهی علوم انسانی با موفقیت پشت سرگذاشت. با آغاز جنگ تحمیلی با وجود قبولی در آزمون تربیت معلم درس را رها کرد و عازم جبهه شد. در آنجا با توجه به سوابق مبارزاتی و تحصیلیاش بهعنوان رابط عقیدتی و سیاسی گردان فعالیت کرد. وی سرانجام ۱۵ مهر سال ۱۳۶۱ منطقهی عملیاتی پاسگاه زید در حالی که مشغول گفتن اذان بود بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای گاو کشک کازرون به خاک سپرده شد.
متن خاطره قسمت «۴» : فرماندهای دلسوز همچون پدر
جناب سروان امان الله اکبری و فرمانده گروهان میباشد مثل یک پدر او را دوست میداشتیم و خیلی خیلی مرد خوبی بود و فرمود که بچههای من خیلی خوش آمدید به سربازی و امیدوارم که دوران سربازی به خوشی بگذرانید.
پس از ۱۳ روز، هنوز فرمانده گروهان در بیمارستان بستری بود. صبح روز چهاردهم، هنگام نرمش، ما را به حالت خبردار قرار دادند و ستوان یکم را معرفی کردند او گفت ایشان سروان امان الله اکبری و فرمانده گروهان میباشد (ما او را مثل یک پدر دوست داشتيم)
بچهها گفتند جناب سروان ما مرخصی میخواهيم و چرا مرخصی به ما نمیدهند گفت: من ترتيبی اتخاذ میکنم که تا پايان سه ماه آموزش هر سرباز يک بار به شهرستان برود.
بچهها گفتند جناب سروان ما مرخصی میخواهيم و چرا مرخصی به ما نمیدهند گفت: من ترتيبی اتخاذ میکنم که تا پايان سه ماه آموزش هر سرباز يک بار به شهرستان برود.
نخستین مرخصی نوروزی
تا روز ۲۷ اسفند، اکثر بچهها به مرخصی رفته بودند، اما بیست نفر هنوز نرفته بودند. جناب سروان اکبری گفت به افتخار این گروه که تا الان مرخصی نرفتهاند، باید یک هفته کامل در ایام عید به مرخصی بروند.
روز ۲۷ اسفند همراه سه نفر نودانی به مرخصی آمدم. در پارکینگ کرمان، هیچ ماشین نبود و یک سواری دربست گرفتیم تا شیراز. ما شش نفر بودیم و نفری ۲۰۰ تومان کرایه دادیم. ساعت یک و نیم نصفشب به شیراز رسیدیم و از آنجا با چند همشهری کازرونی، ساعت دو شب، سواری گرفتیم. هوا بارانی بود و در راه شیراز، برف و باران و مه شدید حاکم بود.
انتهای متن/