برگی از خاطرات؛
بعد از چند ماه نور مهتابی را برای اولین بار دیدم
«یک لحظه چشمم حالت سفیدی زد مثل یک مه و ابر بود. من برای اولین بار بعد از چند ماه نور مهتابی را دیدم. یک چشمم بیناییاش آنجا به دست آمد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز ۷۰ درصد«علی ملکمحمدی» است که تقدیم حضورتان میشود.

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، جانباز ۷۰ درصد «علی ملکمحمدی»، روایت میکند: خاطره جالبی که در بیمارستان ۵۰۴ ارتش بعد از مجروحیتم برایم اتفاق افتاد این بود که دختر عمویم با اقواممان به ملاقاتم آمده بود. خیلی کوچک بود وقتی آمد بالای سرم. چشمان من را دید بهش گفتم یعنی میشه یک روز چشمانم باز بشه بتوانم همه جا را ببینم. دختر عمویم گفت چرا نشه انشاءالله که میشه و به زودی بتوانی ببینی.
چند دقیقه بعد من از تخت پایین آمدم تا آنها را بدرقه کنم و هم حال و هوایی عوض کنم. انگار یک لحظه چشمم حالت سفیدی زد مثل یک مه و ابر بود. من برای اولین بار بعد از چند ماه نور مهتابی را دیدم. یک چشمم بیناییاش آنجا به دست آمد.
