زندهترین روزهای زندگی یک ملت

به گزارش نوید شاهد، سی و یکم شهریور 1359، جنگنده های رژیم بعثی به خیال فتح سه روزه تهران، به حریم این سرزمین تجاوز کردند اما نمیدانستند این سرآغاز سقوط «سردار قادسیه!» در باتلاقی است که تا هشت سال دیگر درآن دست و پا خواهد زد تا نقشه آمریکا و غرب برای مهار و دفن جمهوری اسلامی و جلوگیری از گسترش موج انقلابیگری و اسلامخواهی از ایران به منطقه و جهان، توسط این ماجراجوی متوهم، تحقق یابد. امام این امت، همان روز اول تجاوز صدامیان به ایران با آرامش و اطمینانی برخاسته از نفس مطمئنهی خود گفته بود: «دزدی آمد، سنگی انداخت و رفت»... و آیا امروز که پس از 45 سال به آن روز مینگریم، پس از آنهمه هیاهوها و فرونشستن گرد و غبار معرکه، حقیقت، جز این بود؟! صدام و صدامیان با آنهمه سر و صدا و گرد و خاک کردنها و پس از آنهمه غارت و جنایت، رفتند و انگار اصلا نبودند! اما ملت ایران، ماند. امروز هم رژیم صهیونی، پای در همان باتلاق مرگ گذاشته و موجودیتِ نداشته و جعلی خود را در بازی مرگ، قمار میکند اما از همین حالا رفته است و باز، این ایران و مردمش هستند که پیروز عرصه تاریخ، همچنان مانده اند و سر به بلندای آسمان افراشته اند. چرا؟ چون این مردم، از شهادت و مظلومیتشان هم سلاح پیروزی ساخته اند و قهرمانانشان کسانی هستند که شکست بر آستان شکوهشان سر تسلیم میساید و به عجز خود اعتراف میکند؛ از «چمران» و «علم الهدی» و و «بروجردی» و «همت» و «خرازی» و «باکری» تا « قاسم سلیمانی» و از «زاهدی» و «نیلفروشان» تا «باقری» و «سلامی» و «رشید» و «حاجی زاده»... در آیین این «قوم غیرت و غرور»، تقدیری جز پیروزی نیست چرا که هویت و هستیاش در ماندن و مقاومت کردن و ایستاده چون سرو، مُردن، معنا شده است. هفته دفاع مقدس، امسال در شرایط و حال و هوایی از راه میرسد که ملت و کشور ما به تازگی از آزمون یک جنگ تمام عیار، سربلند بیرون آمده است. جنگی تحمیل شده بر ما و نابرابر و ناجوانمردانه، درست مثل 31 شهریور 1359 و جنگی بظاهر با یک کشور اما در حقیقت، با تمام دنیای استکبار، بازهم همانگونه که در دفاع مقدس تجربه کردیم. جنگی که در 12 روز، عیار عظمت و روح حماسی و شرف و شهامت این ملت را نشان داد و پرده از تمام پلشتی غرب و آمریکا و صهیونیسم که بر سر دشمنی با ما به تفاهم و توافق کامل رسیده بودند، کنار زد و همه ادعاهای دروغین را در چشم جهانیان، عریان و عیان به نمایش گذاشت. پایداری پیروزمندانه و مقتدرانه ایران در جریان این جنگ همه جانبه «ترکیبی، تبیینی، شناختی»، بازهم تاکیدی بود بر این حقیقت که بازدارندگی دفاعی و قدرت نظامی، تنها راه مقتدر ماندن در دنیای امروز است. این جنگ 12 روزه هم مثل همان جنگ 8 ساله، ما را به یک خودباوری و خودآگاهی رساند و پوچی تصور کنارآمدن با دشمن و دفع شر و خطر جنگ درصورت تسلیم و توافق و گفتگو را در عمل، اثبات کرد.
ما جنگ طلب نبودیم؛ ما فقط دفاع کردیم
ریشه ها و زمینه های وقوع این جنگ را باید سالها پیش از آن و حتی قبل از انعقاد قرارداد 1975 الجزایر جستجو کرد. صدام با تثبیت قدرت خود در حزب بعث، بفکر تعقیب اهداف توسعه طلبانه خود برآمد و مدعی حاکمیت عراق بر شطالعرب شد. تنشها و بحرانسازیهای عراق، بیم شعلهور شدن جنگ با ایران را بیشتر کرد. معاهده 1975 در الجزایر سیاستی بود که جلوی نقشه شوم تجاوز را گرفت و ثبات و آرامش را در روابط طرفین حاکم کرد. شاه ایران در مصاحبهای با یکی از خبرنگاران خارجی درخصوص خرید تجهیزات نظامی به تهدید رژیم عراق اشاره کرده بود و گفته بود به ازای هر تانک عراق ما یک بالگرد کبری خریداری میکنیم. پیروزی انقلاب، بهانه خوبی برای دیکتاتور دیوانه بغداد بود که موقعیت را برای اجرای نقشه دیرین خود مهیا ببیند. اینکه عده ای به نادرست ادعا کرده اند که مواضع امام (ره) در برانگیختن مردم و ارتش عراق به قیام علیه حزب بعث عامل تحریک صدام برای تجاوز به ایران بوده، بر اساس شواهد و مستندات، یک تحلیل و تصور اشتباه است. جمهوری اسلامی از بدو استقرار، با ارسال هیاتی از طرف وزیر خارجه دولت موقت به سرپرستی دکتر ابراهیم یزدی برای ملاقات با صدام حسین، حسن نیت خود را نشان داد و از گسترش روابط دوستانه دو کشور، استقبال کرد. این رژیم بعث بود که از ماههای اول پس از انقلاب، روند ستیزه و دشمنی را آشکارا پی گرفت و اقدامات ایذایی و خرابکارانه خود را با استفاده از عوامل نفوذی در داخل، روز بروز افزایش داد. پاره کردن ناگهانی قرارداد الجزایر و زیر پا نهادن تعهدات و موازین حقوق بین الملل، نقطه پایانی بود بر هرگونه تعهد ظاهری این رژیم ضد انسانی به قراردادها و توافقات فیمابین و آغازی برای طولانیترین جنگ تاریخ منطقه. پس همانگونه که امام راحل (ره) فرمود: «ما هیچ وقت طالب جنگ از اول نبودیم. اگر چنانچه عراق به ما حمله نکرده بود، ما دفاع نمیکردیم. ما دفاع کردیم، ما جنگ نکردیم تا حالا. در عین حالی که رزمندگان ما و فرماندهان ارتش و سپاه به ما گفتند اجازه بدهید ما وارد بشویم در آنجا و با آنها چه بکنیم [ما گفتیم: فقط دفاع کنید] خوب، ما هم، ما میخواهیم دفاع بکنیم؛ دفاع که یک مسئله عقلی است. یک مسئلهای است که حتی حیوانات هم اصلاً وقتی بخواهند حمله کنند، دفاع میکنند. دفاع یک مسئله طبیعی است. ما همیشه دفاع کردهایم تا حالا، هیچ وقت جنگ نکردهایم.»
هدف: نابودی جمهوری اسلامی - تجزیه ایران – اشغال خوزستان
به گفته یکی از مسئولان نظامی کشور، «طارق عزیز» (وزیر امور خارجه و معاون نخستوزیر رژیم بعثی عراق) دو ماه پس از شروع جنگ تحمیلی، در مصاحبهای اعلام میکند که جنگ ایران و عراق پس از ملاقات «صدام» با «برژینسکی» قطعی شد و آنجا برژینسکی قول داد که اگر کل خوزستان را تجزیه کردید، شما ژاندارم منطقه خواهید بود. پس آمریکا طراح اصلی جنگ ایران و عراق بود که هدف آن براندازی نظام جمهوری اسلامی، تجزیه ایران و تسلط بر اروند بود. هدف اصلی دشمنان از جنگ، مهار و تضعیف ایران و هدف حداکثری او هم براندازی جمهوری اسلامی بود. هدف نظامی جنگ نیز اشغال کامل خوزستان و حداقل تسلط کامل دشمن بر اروند و از سواحل عراق تا بندر دیلم بود که این موضوع در اسناد کاملاً آشکار است.

ملتی که شیپور جنگ، بیدارباش تاریخش شد
برای اولین بار اخبار ساعت ۲ بعدازظهر روز ۳۱ شهریور، خبر بمباران فرودگاه مهرآباد را مخابره کرد. روزنامه کیهان درباره فضای فرودگاه و آنچه طی این حمله بر مردم حاضر در آنجا گذشت، نوشته است: «یکی از کارمندان هواپیمایی گفت که به هنگام مراجعت از فرودگاه به خانه متوجه شدم ۳ فروند هواپیما با فاصله نسبتاً کمی بر فراز فرودگاه در حال پرواز هستند. از آنجایی که حدس میزدم هواپیماها خودی باشند چندان توجهی نکردم، تا اینکه صدای انفجار برخاست و آنگاه متوجه شدم که بمب انداختهاند.» یک شاهد دیگر درباره نوع هواپیماهای بمباران شده در این حمله گفته است: «دو هواپیما در این هجوم دچار آسیب شدهاند که یکی از آنها هواپیمای ۷۰۷ و متعلق به شرکت هواپیمایی بود و دیگری یک فروند هواپیمای سی ۱۳۰ بود.» او همچنین گفته است: «هواپیماهای دشمن ۳ فروند و از نوع میگ بوده است.» با شنیده شدن صدای انفجار مهرآباد در غرب تهران، مردم این منطقه برای اطلاع از چگونگی واقعه به خیابانها ریختند و با مشاهده بمباران قسمتی از فرودگاه به منظور کمک به سمت آن هجوم آوردند که مأمورین انتظامی در حوالی فرودگاه ضمن جلوگیری از حرکت آنها از مردم خواستند که حوالی فرودگاه را ترک کنند و در صورت نیاز به کمک مردم، مقامات مربوطه اطلاعیه صادر خواهند کرد. روزنامه کیهان فردای آن روز درباره تعداد مجروحین و مصدومین حمله عراق به تهران نوشته است: «تا ساعت یک بامداد امروز تعداد مجروحین حادثه فرودگاه ۳۸ نفر اعلام شد که ۱۵ نفر به بیمارستان امام خمینی، ۸ نفر به بیمارستان شریعتی، ۳ نفر به بیمارستان صنایع هواپیمایی، ۸ نفر به بیمارستان میمنت و سه نفر به درمانگاه بیمههای اجتماعی منتقل شدهاند. از این تعداد گروهی که جراحاتشان سطحی بود مداوا و از بیمارستان مرخص و برخی دیگر بستری شدهاند.» این تنها فرودگاه مهرآباد تهران نبود که از سوی جنگندههای عراقی مورد حمله قرار گرفت. در ساعت ۱:۴۵ دقیقه روز ۳۱ شهریور ۶ هواپیمای میگ عراقی باند فرودگاه اهواز را بمباران کردند. خبرنگار کیهان از اهواز گزارش داد: «این واقعه در حالی اتفاق افتاد که حدود ۶۰۰ نفر در فرودگاه حضور داشتند. بر اثر این حمله قسمتی از باند فرودگاه اهواز ویران شد و چند تن نیز زخمی شدند.» شرایط و فضای کشور در هنگام این تهاجم وحشیانه، بگونه ای بود که همه غافلگیر شدند. با اینکه شواهد زیادی از اقدامات تخریبی و تهاجمی حزب بعث در آن زمان بود و تقریبا برای از مدتها پیش همه مسلم شده بود که بعث عراق، روزی هدف خود را عملی خواهد کرد اما بمباران ناگهانی فرودگاه مهرآباد تهران، فضایی از بهت و اضطراب بوجود آورد که بلافاصله با تجدید سازمان قوای نظامی و ارتش و سپاه و عملیات نیروی هوایی و شکل گیری هسته های مقاومت مردمی در شهرها، روحیه و آمادگی دفاعی در کشور حاکم شد. در آن روز خیلیها تصور کرده بودند با توجه به شرایط کشور و حوادثی که بتازگی رخ داده بود از جمله حمله طبس و کودتای نوژه، باز هم کودتایی صورت گرفته است! هیچکس آمادگی و آگاهی قبلی از جنگ نداشت.
«سردار قادسیه» و انتقام از حمله «هولاکوی مغول» به بغداد!
برخلاف آنچه با استفاده از گذشت زمان و عدم آشنایی نسل جوان از شرایط آن زمان، غفلت و ناآگاهی از ماهیت رژیم بعث و تهدیدهای آن از ماهها پیش از آغاز رسمی و علنی جنگ از جمله آشوبها و غائله های بومی و حمایت از گروهکهای تجزیه طلب و موارد متعدد خرابکاری، جاسوسی و عملیاتهای انفجاری در استان خوزستان، تحرکات مرزی، حملات هوایی، روابط و تعاملات مشکوک با گروههای ضد انقلابی، و... القاء میشود، جمهوری اسلامی هرگز فضای روابط دو کشور را به سمت تشدید تنش و تخاصم، نبرد و از همه ظرفیتهای دیپلماسی برای برقراری حسن همجواری و اعتمادسازی و حسن رابطه متقابل، استفاده کرد. این صدام بود که با سودای تصرف ایران بر اساس یک محاسبه غلط از شرایط سیاسی و نظامی ایران، اختلافات موحود بین رئیس جمهور و حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیر، خلاء فرماندهی و شکافها و خللهای ایجاد شده در ساختار ارتش بویژه پس از شکست کودتای نوژه، نقشه دیرینه خود را عملی کرد تا سه روزه به خیال خود ایران را تصرف و جمهوری اسلامی را سرنگون کند و اهداف توسعه طلبانه خود مبنی بر اشغال اروندرود را تحقق بخشد. برای همین هم خود را «سردار قادسیه» خواند و هدفش را انتقام از حمله هولاکوی مغول و تسخیر بغداد اعلام کرد! او با یک نگرش منحط ناسیونالیستی- پان عربیستی و با سوء استفاده و تحریک احساسات عربی، خود را سردار و منجی جهان عرب میدانست تا چهره یک جمال عبدالناصر دیگر را بازسازی کند. اما حقیقت آن بود که این سردار مفلوک بدون کمک و حمایت تسلیحاتی همه جانبه و هماهنگ آمریکا و شوروی و اروپا و کشورهای عربی منطقه و شمال آفریقا، بیشتر از مترسکی توخالی و پر از کاه، نبود!

یک دزدی آمده، سنگی انداخته و فرار کرده، رفته...
حضرت امام خمینی (ره) در روز شروع جنگ و تهاجم دشمن به کشور، طی یک پیام رادیو تلویزیونی، به حزب بعث هشدار داد و با سخن خود آبی بر آتش التهاب مردم ریخت و مایه آرامش و اطمینان مردم شد: «گمان نکند ملت ما که دولت ایران و ارتش ایران عاجز از این است که جواب به اینها بدهد. هر وقتی که مقتضی بشود من پیامی به ملت خواهم داد و به صدام حسین و امثال او خواهم ثابت کرد که اینها، این اذناب آمریکا قابل ذکر نیستند و ما همیشه بنا داریم که در این برخوردها، طوری برخورد بشود که جواب برخورد آنها داده بشود که به ملت عراق خدای نخواسته صدمهای وارد نشود. لکن ما عازم بر این هستیم، مصمّم بر این هستیم که اگر عراق حدّ خودش را نداند و تجاوز را تکرار بکند، ما دستور بدهیم و ملت ما بسیج بشوند و آن وقت برای ملت عراق معلوم باشد که ما با آنها هیچ کار نداریم، بلکه این صدام حسین است که به واسطۀ تحریک آمریکا به ما تجاوز کرده است یک دزدی آمده است یک سنگی انداخته و فرار کرده، رفته است سرجایش.» یکی از اعضای دفتر امام (ره) هم نقل میکند: «در جریان حمله عراق به ایران، در روزی که هواپیماهای متجاوز عراق آمدند و تمام مرزهای جنوب و غرب کشور مورد حمله قرار گرفت، مسئوولین و فرماندهان در حالی که واقعا گیج و مضطرب بودند خدمت امام آمدند. امام چند لحظه با آنها دیدار داشتند و آنها را راهنمایی کردند. وقتی بیرون آمدند، چنان روحیه گرفته بودند که یکی میگفت عراق را نابود میکنیم و دیگری میگفت تا بغداد جلو میرویم و مردم را هم امام با همین یک جمله: «دزدی آمده و سنگی انداخته» دلگرم و آرام کردند.


این جنگ دوست داشتنی!
جنگ ما، نمونه و نظیری در هیچیک از جنگهای تاریخ دنیا نداشت و جز در برهه ای کوتاه از صدر اسلام و حادثه عاشورا، نمی توان شبیه آن را یافت. از آن جهت که میدان مصاف یک اعتقاد و باور بود با جهانی از منافع قدرت و توحش و جنون جنگ افروزی در نقاب صلح و حقوق بشر. ماهیت این جنگ و ویژگی اصلی رزمندگانش هم همین وجهه اعتقادی و ارزشی بود. وصیتنامه شهدای این جنگ، یک منظومه از عرفان و معنویت بود و حالات و روحیات عبادی و اخلاقی مردان جبهه و جهاد، برآمده از یک بینش عمیق عارفانه به زندگی و مرگ، که صحنه هایی چنان باورنکردنی از گذشت و فداکاری و پاکبازی و وارستگی در میانه معرکه خون و آتش خلق می کرد که هنوز هم برای بسیاری حیرت انگیز است. بیهوده نبود که امام راحل (ره) فتح بزرگ این جنگ را طی مقامات و مدارج معنوی توسط این جوانان مخلص و مومن می دانست که به تعبیر ایشان، یکشبه ره صدساله پیمودند و همه منازل سیر و سلوک عارفان را در دمی پشت سر گذاشتند. از همین روی، آنچه بیشتر در جریان این دفاع، ماندگار شد، برخلاف نظایرش در همه جهان، نه خسارات و تلفات و عوارض مادی آن، که دستاوردهای معنوی و معرفتی است که نسلی را در معراج عبودیت و عرفان ناب خود، عاشقانه هماغوش شهادت کرد. ظهور فرهنگ شهادت طلبی، یکی دیگر از مهمترین برکات و نعمتهای این جنگ بود که سرمایه و پشتوانه تداوم روح انقلاب شد و در میدانهای عظیم و سرنوشت سازی چون جبهه مقاومت، معجزهها کرد و حماسه ها آفرید. تداوم این روحیه و نگاه از سر معرفت و معنا به هستی که ثمره کمال روحی و باطنی این انسانها بود، نشان داد که شهادت طلبی منحصر به آن هشت سال و آن نسل نبود. نوع نگاه رزمندگان ما به جبهه و جهاد، این جنگ را با همه تلخیهایش، یک «جنگ دوست داشتنی» کرد.

جبهه! کجایی؟ که دلم تنگ توست...
شاید برای کسانی که آن دوران را درک نکردهاند، عجیب باشد که اینهمه حسرت و دلتنگی و اندوه عاشقانه برای یک جنگ که قاعدتا سراسر، خرابی و خسارت و خون و خطر است، چه معنایی دارد؟ اما راز این پیوند عمیق عاطفی با آن سالها توسط کسانی که نفس در هوای جبهه و جنگ زدند، در همین نسبت درونی و قلبی با فلسفه شهادت و ماهیت مردمی و معنوی دفاع مقدس است. اینهمه شوق و شیفتگی و دلتنگی و ناله از فراق یاران و همسنگران و همرزمان و اینهمه غم جاماندن از قافله شهدا و این حجم از یادنگاری و خاطره نویسی و... از آنجاست که جنگ برای رزمندگان ما یک تکلیف اجباری نظامی و یک قرارگاه سازمان رزم نبود. یک قرارگاه عشق و خلوص و کمال یافتگی در عبودیت بود و یک فضای پاکسازی و رهیدگی از همه تعلقات زمینی و یک میدان و مدار پرجاذبه از تحول روحی و تعالی معنوی که جبهه و جنگ را فراتر از کارکرد زمانی و مکانی خود، در پیوند با فلسفه عاشورا و آرمان تاریخی تشیع و درونمایه این انقلاب، وسعتی فراتر از زمان و مکان بخشید و تبدیل به یک آرمانشهر و جغرافیای آیینی و آرمانی شد. آرمانشهری که هنوز در بصیرت باورمندان مکتب شهادت، زنده است و هنوز آنان را که به این حقیقت، وقوف یافته اند و محرم این راز شدهاند، به خود می خواند؛ جبهه، همان کربلاست و به قول سید اهل قلم، شهید مرتضی آوینی: «آنان را که از مرگ می ترسند، از کربلا میرانند... کربلا را تو مپندار نامی است میان نامها و شهری است میان شهرها»
من باکری هستم!
یکی از امتیازات این جنگ، فرماندهان بزرگی است که از متن مردم برخاستند و در جریان جنگ و در جبهه، درخششهای اعتقادی و اخلاقی و انسانی خود را به ظهور رساندند. اینان، فراتر از فرماندهی نظامی، الگوی صدق و صفای نفس و خلوص و معنویت و طهارت روح و اسوه تقوی و بینش ناب توحیدی و سادگی و تواضع، در کنار شجاعت و تدبیر و توانمندی در طراحی راهبردی و ابتکار عمل و اقدامات خارق العاده نظامی و عملیاتی بودند که نظیر این محبوبیت و جاذبه شخصیتی و روحی و معنوی شگفت را که پس از دهها سال از پایان دوران جنگ، همچنان و در نسلهای بعد نیز باقی است، در کمتر موردی از فرماندهان و سران نظامی دنیا میتوان یافت. بعنوان نمونه، یکی از رزمندگان، از شجاعت سردار شهید مهدی باکری در عملیات فتح المبین چنین سخن میگوید: «شب عملیات، هفت ساعت راه باید میرفتیم تا به منطقه میرسیدیم و دشمن را غافل گیر میکردیم. حدود شش ساعت راه رفته بودیم که یک دفعه متوجه شدیم راه را گم کرده ایم. به شدت مضطرب شده بودیم. با چند نفر به جلو رفتیم تا راه را پیدا کنیم. من متوجه شدم یک نفر از جلو میآید. با خود گفتم حتما دشمن است. صدا کردم کیستی؟ گفت: من باکری هستم! فورا به عقب برگرد و نیروها را بیاور. شاید کسی باور نمیکرد او جلوتر از ما رفته، دشمن را دور زده و آمده بود ما را هم ببرد. بعد به ما گفت: نترسید! همه نیروهای دشمن، خواب هستند.»

از آن «8 سال» تا این «12 روز»...
و برکات جنگ تا امروز هم تداوم یافت. از آن دفاع مقدس 8 ساله، تا این دفاع مقدس 12 روزه، راهی پیمودیم به وسعت یک تاریخ، شرف و شجاعت و شهادت طلبی برای تحقق آرمانی مقدس. مسیری که از 31 شهریور 59 پیمودیم، مسیر مدافعان مظلوم خرمشهر و آبادان، مسیر مدافعان غریب هویزه، مسیر رزمندگان خیبر و غواصان هور، مسیر پاکبازان شلمچه و مجنون و طلاییه و حاج عمران و کانال ماهی، مسیر فاتحان بازی دراز، همان مسیر شهیدان اقتدار در جنگ 12 روزه است. در این 12 روز همه دنیا فهمید که هیچ چیز عوض نشده؛ دشمن، همان دشمن است، همانقدر و بیشتر، خبیث و بیرحم و متفرعن، و ملت ما همان ملت، همانقدر رشید و غیور، گیرم نسل، عوض شده و حتی آن جنگ و مردانش را ندیده اما همان صحنه های حماسی بازهم مایه اعجاب همه شد. هدف دشمن هنوز و همچنان دفن این نظام و محو ایران قوی و مقتدر از نقشه دنیا است و آرمان ما هم هنوز و همچنان مثل 59 تا 67، مقدس و خدایی است با همان روح جهادی و روحیه بسیجی و رویه شهادت طلبی.
هم جنگ رژیم بعثی عراق و هم جنگ رژیم صهیونیستی علیه کشورمان کاملاً نیابتی و هدف هر دو، تجزیه کشور و براندازی بود. در جنگ هشتساله، دشمن به دنبال تجزیه خوزستان و نهایتاً براندازی نظام بود. در جنگ اخیر هم دشمن به دنبال ضربهزدن به مؤلفههای اقتدار نظام بود. برآورد دشمن این بود که با حمله هوایی گسترده شاهد شورش در داخل خواهد بود و این شورش با ورود نیروهای معارض از مرزهای مختلف به تجزیهطلبی و نهایتا براندازی منجر میشود.
توانایی ما در جنگ ۱۲ روزه براساس تجربه و دستاورد جنگ تحمیلی ۸ ساله بوده است. در جنگ اخیر آنچه از توانمندیهای ما ظهور و بروز یافت، محصول دفاع مقدس هشت ساله بود؛ در واقع، توانایی ما در جنگ ۱۲ روزه، بر اساس تجربیات و دستاوردهای جنگ هشت ساله بوده است. ما بر اساس تجربه جنگ بود که بسیاری از خلاءهاها و نیازها را شناسایی کردیم و با دانش بومی به سطح پیشرفته ای از فن آوری دفاعی دست یافتیم. از جمله در جنگ متوجه ضرورت راهبردی دفاع موشکی برای بازدارندگی و توسعه توان تسلیحاتی خود شدیم. ما در طول جنگ تنها یک سایت موشکی داشتیم اما پس از آن با استفاده از توان و ظرفیتهای بومی و بشکل کاملا خودکفا و مستقل، به چنین مهندسی پیشرفته و فراگیری از قدرت موشکی با برد وسیع دست یافتیم که در جریان جنگ 12 روزه یکی از عوامل مهم تغییر موازنه به سود ایران و نشان دادن اقتدار دفاعی ما به دشمن بود. ما از تجربه جنگ آموختیم که باید مولفه های بازدارندگی راهبردی را تقویت و ارتقا بخشیمو بدنبال قدرت سازی و اقتدار برویم. ما از جنگ درس گرفتیم که باید پیشرو، خط شکن و دارای استراتژی و ابتکار عمل باشیم. قدرت عملیاتی خود را گسترش دهیم و قدرت پاسخگویی خود را افزایش دهیم. تدوین دکترین دفاعی کشور و توسعه ساختارهای نظامی و تجهیز و سازماندهی کلان سازمان رزم کشور، تکمیل توان موشکی و پهپادی و توسعه نرم افزازی و تربیت نیروی انسانی متخصص و نخبه در صنعت و فن آوری دفاعی، همه از تجربه جنگ هشت ساله حاصل شد. ما همچنان که در آن جنگ، حقانیت و مظلومیت خود را در مقاومت از حیثیت و موجودیت خود به جهان ثابت کردیم، در این جنگ نیز وجدان های بیدار جهانیان را به شهادت گرفتیم که مورد تجاوز واقع شدیم درحالیکه مشغول طی روند دیپلماسی و گفتگو و مذاکره بودیم و این دشمن بود که پشت پوشش مذاکره در تدارک جنگ بود. به گفته سردار نائینی: « بر اساس نظرسنجیها ۶۰ درصد مردم جهان، ایران را پیروز جنگ میدانند و نظرسنجی داخل سرزمینهای اشغالی هم نشان میدهد که ساکنان این سرزمینها معتقد به پیروزی صهیونیستها نیستند». و پایان سخن، تحلیل جنگ هشت ساله است از زبان امام بسیجیان و مقتدای شهیدان: «هر روز ما در جنگ برکتی داشتهایم که در همه صحنهها از آن بهره جستهایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نمودهایم، ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نمودهایم، ما در جنگ، پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم، ما در جنگ، دوستان و دشمنانمان را شناختهایم، ما در جنگ به این نتیجه رسیدهایم که باید روی پای خودمان بایستیم، ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم، ما در جنگ ریشههای انقلاب پر بار اسلامیمان را محکم کردیم، ما در جنگ حس برادری و وطن دوستی را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرتها و ابرقدرتها سالیان سال میتوان مبارزه کرد، جنگ ما کمک به افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت، جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظامهای فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند، جنگ ما بیداری پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت، تنها در جنگ بود که صنایع نظامی ما از رشد آنچنانی برخوردار شد و از همه اینها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت.»

جنگ، جنگ است بیا تا....
جنگ، جنگ است، بيا تا صف دشمن شكنيم
صف اين دشمن ديوانهی ميهن شكنيم
در افسانهایِ قلعه شيطان بزرگ
چو علی فاتح خيبرشكنِ تن شكنيم
راه ما راه حسين است كه با تيشهی خون
همه بتهای زمين در شب روشن شكنيم
به چه انديشه در اين كشور خون آمده خصم
ما به نيروی يقين، لشكر آهن شكنيم
شيشهی عمر تو ای ديو بد آيين زمان
ما به سرپنجه ايمان، چو تهمتن شكنيم
شاعر: زنده یاد استاد نصرالله مردانی