رسول گفت خودم را به عروسیات میرسانم/ برای دفاع از وطن شیعه و سنی معنی ندارد

نوید شاهد: اکرم مشهدی، خواهر شهیدان اهل سنت رسول و حسین مشهدی، وقتی از خاطرات دو برادر شهیدش سخن میگوید، بغضی در گلویش مینشیند، طوری که صدای او را واضح نداشتم. او از دو جوانی میگوید که هم خونشان و هم زندگیشان را برای اسلام، قرآن و دفاع از میهن فدا کردند. در ادامه ماحصل گفتوگو خبرنگار نوید شاهد با «اکرم مشهدی» خواهر شهیدان اهل سنت، رسول و حسین مشهدی را میخوانید.
رسول؛ جوانی ۱۸ ساله با دلی بزرگ
خواهر این دو شهید بزرگوار روایتش را از دوست و یار و یاورش «رسول» که فاصله سنی کمی با هم داشتند، آغاز کرد: ما پنج فرزند بودیم؛ سه پسر و دو دختر. حسین فرزند ارشد خانواده و رسول از من بزرگتر بود. من کوچکترین عضو خانواده بودم. درست یک هفته مانده بود به عروسیام که رسول تصمیم گرفت به جبهه برود. هرچه خواهش کردیم صبر کند تا عروسیام تمام شود، گفت: «خواهر جان! نگران نباش، خودم را به عروسیات میرسانم.» حرفش مثل همیشه از روی ایمان و باور بود. رفت و همان شب عروسیام هم بازگشت؛ اما نه با حضور خودش، که با خبر شهادتش…
وی افزود: رسول ۱۸ ساله داوطلبانه از طریق بسیج عازم جبهه شد. در سرپل ذهاب، در عملیات خطشکنی، تیر به قلبش نشست و همانجا به شهادت رسید. پیکر او هرگز پیدا نشد و در زمره شهیدان مفقودالاثر قرار گرفت.
خواهر شهید ادامه داد: وقتی خبر شهادتش رسید، خانوادهام برای اینکه عروسیام خراب نشود، به من چیزی نگفتند. فردای مراسم دیدم همه لباس مشکی پوشیدهاند. گفتند پسر همسایه شهید شده، اما چند روز بعد فهمیدم برادرم رسول است که پر کشیده است.
اکرم مشهدی با اشاره به اینکه «رسول نقاشی هنرمند بود» بیان کرد: عاشقانه تصویر امام خمینی(ره) را میکشید و در راهپیماییها به دست میگرفت. نقاشیهای او بعد از شهادتش توسط بنیاد شهید جمعآوری و در نمایشگاهها به یادگار گذاشته شد. شبها در کارگاه چیتسازی کار میکرد و تمام دستمزدش را صرف خرید قرآن برای بچههای مسجد میکرد. او جوانی بود که زندگیش را وقف قرآن کرده بود.

تصویر شهید «حسین مشهدی»
حسین؛ فرماندهای که با وجود سه فرزند، راه جبهه را رها نکرد
خواهر شهید اهل تسنن «حسین مشهدی» گفت: حسین، فرزند بزرگ خانواده، فرمانده پادگان و گردان امام حسین(ع) بود. او با وجود سه فرزند خردسال، عشق جهاد را کنار نگذاشت.
وی افزود: خیلی اصرار کردیم که در کنار خانواده بماند، اما گوش نمیداد. همیشه در حال آموزش قرآن و تعلیم نیروهای گردان بود. مادرم دلش راضی به رفتن حسین نبود، اما قلباً رضایت میداد. حسین برای اینکه با التماس مادرم روبهرو نشود، پیش از آخرین اعزام به دیدارش نرفت. او شهادت را با تمام وجود میخواست. در نهایت حسین در عملیات فکه، همان قتلگاه شهدا، بر اثر اصابت خمپاره به پشت سرش به شهادت رسید. این بار پیکرش به خانه بازگشت و اکنون در قطعه ۲۸ آرام گرفته است.
خواهر شهید با صدایی بغض آلود تعریف کرد: وقتی جنازه حسین را آوردند، پشت سرش خالی بود. دیدن این صحنه برایم غیرقابل تحمل بود. حسین ازدواج کرده بود و سه دختر به یادگار گذاشت؛ دختری که هنگام شهادتش هنوز به دنیا نیامده بود. امروز هر سه دخترش موفقاند؛ دختر بزرگش پزشک و استاد دانشگاه است. همسرش تعریف میکرد که شبها گریه میکرد و میگفت چرا برادرم رسول شهید شده و من هنوز لیاقت شهادت پیدا نکردهام.
خانوادهای انقلابی و مومن
اکرم مشهدی درباره فضای خانواده در روزهای انقلاب گفت: ما خانوادهای انقلابی بودیم. از همان نوجوانی در همه راهپیماییها شرکت میکردیم. رسول و حسین همیشه بر حجاب، نماز و دعا تأکید داشتند. به من میگفتند: «چادر سرت کن، نمازت را بخوان، دعای توسل بخوان.» آنها همواره راه قرآن و اهل بیت را سرمشق زندگیشان قرار داده بودند. رسول دست راست مادرم بود و حسین تکیهگاه خانواده. هر دو با وجود سختیها بار زندگی را به دوش میکشیدند.
وی ادامه داد: پدرم قبل از انقلاب بر اثر بیماری از دنیا رفت و مادرم با مشقت و زحمت بسیار ما را بزرگ کرد. اما همیشه افتخار میکرد که فرزندانش در راه اسلام قدم گذاشتهاند. حسین و رسول فرزندان دلسوزی بودند که هیچگاه مادرم را تنها نمیگذاشتند.

تصویر شهید «رسول مشهدی»
اهل سنت در کنار شیعه برای وطن
خواهر شهیدان مشهدی با اشاره به جایگاه اهل سنت بعد از انقلاب بیان کرد: قبل از انقلاب آنطور که باید به اهل سنت توجه نمیشد، اما بعد از انقلاب نگاهها تغییر کرد. امروز اهل سنت جایگاه ویژهای در عرصههای اجتماعی، علمی و فرهنگی دارند. همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند، اهل سنت در کشور ما اقلیت نیستند، بلکه بخش عظیمی از مسلمانان ایران را تشکیل میدهند. برادرانم هم بهخاطر اسلام و وطن شهید شدند، نه برای تفاوت شیعه و سنی. آنها باور داشتند شیعه و سنی دوشادوش هم در برابر دشمنان اسلام ایستادهاند.
اکرم مشهدی در پایان اظهار داشت: رسول و حسین در جوانی جان خود را فدای قرآن، امام و میهن کردند. امروز که سالها از شهادتشان میگذرد، یادگارهایشان برای ما ایمان، ایثار و راهی است که باید ادامه دهیم.
مادرم همیشه میگفت: «خدا را شکر میکنم که فرزندانم راه درست را انتخاب کردند.» ما هم به وجودشان افتخار میکنیم؛ چون شهدا زندهاند و زندگی ما همچنان با یادشان معنا پیدا میکند.
انتهای پیام/