شهید دشتی قطع نخاع شده بود، بعثی ها شکنجه اش می کردند
آزادگان، صبورتر از سنگ صبور و راضیترین کسان به قضای الهی بودند. اینان سینههایی فراختر از اقیانوس داشتند که از همه جا و همه کس بریده و به خدا پیوسته بودند. آزاده نامیده شدند چون از قید نفس و نفسانیات رهایی یافته بودند. به همین مناسبت نوید شاهد سیستان و بلوچستان با آزاده و جانباز 30 درصد علی خواجه علی گفتگویی داشت که در ادامه به آن میپردازیم.

علی خواجه علی گفت: متولد سال 1343 از روستای گوری بخش شهرکی نارویی شهرستان زهک هستم. دوران دبستان و راهنمایی را در دهستان گوری سپری کردم و دوران دبیرستان را در هنرستان شهید باقری زابل به اتمام رساندم. بنده هم سلولی شهید محمدرضا دشتی رحمت آبادی بودم که این شهید بزرگوار در دوران اسارت و در کشور عراق به شهادت رسید.
نحوه اسارت
بعد از پایان امتحانات در عملیات کربلای 5 شرکت کردم و در مرحله سوم عملیات در تاریکی شب با توجه به پیشرویهایی که داشتیم به میدان مین برخورد کردیم و محاصره شدیم، صبح روز بعد در تاریخ شش بهمن ماه 1365 اسیر شدم و بعد از 43 ماه اسارت آزاد شدم و پس از بازگشت از اسارت به عضویت سپاه درآمدم. در این مدت 43 ماه که اسیر بودم خانواده از اسارت من خبری نداشتند و به عنوان مفقودالاثر بودم و شبی که آزاد شدم بصورت تلفنی خبر آزادی خودم را به خانواده اطلاع دادم. شغل فعلی در حال حاضر بازنشسته سپاه هستم و کاری دیگری ندارم. اردوگاه محل اسارت ما استان صلاح الدین تکریت 11 بود. در آن زمان من در رسته پیاده نظام و تکتیرانداز بودم موقع اسارت به عنوان مسئول دسته بودم.
خاطرات دوران اسارت
مثل بقیه اسرا برای ماهم شکنجه های روحی و جسمی به صورت روزانه وجود داشت. با هر چی که در دستشان بود مثل کابل میلگرد و غیره ما را شکنجه می دادند. برخی از اسرا را به سلول های انفرادی می بردند این سلول ها به اندازه ای کوچک بود که فقط جایی برای نشستن داشت و هیچ امکاناتی نداشت، در زمستان زیر پاهای آنان آب سرد میریختند تا نتوانند بنشینند در تابستان هم هیچ گونه وسایل سرمایشی وجود نداشت. برخی از سربازان عراقی با ما همکاری می کردند و کمتر اذیت می کردند ولی بعثی ها ما را شکنجه می دادند.
تحمل سختی های دوران اسارت
با توسل به ائمه (ع) و مدد خواستن از این عزیزان، سختیهای آن زمان را تحمل می کردیم. دو ساعت صبح برای هواخوری بیرون از آسایشگاه می آمدیم. 2 ساعت هم بعدظهر و بعد هم به آسایشگاه برمی گشتیم و مشغول خواندن قرآن و یادگیری آن بودیم و کلاس هایی که در آنجا بچه ها برگزار می کردند شرکت می کردیم. در برخی مواقع از ما کار می کشیدند و ما را برای درست کردن اردوگاه های جدید می بردند و از ما کار می کشیدند. عراقی ها با هر چیزی ما را شکنجه می دادند مثلا با انبردست ریش و ناخن های بچه ها را در می آوردند. حتی سبیل های من را با انبردست کنده بودند.
امید بازگشت به وطن
هیچ امیدی برای بازگشت به وطن نداشتیم و به عنوان مفقودالاثر بودیم و ایران هیچ اطلاعی از سرنوشت ما نداشت و اگر همه ما را به شهادت می رساندند کسی نبود که از دولت عراق سوال کند.
صلیب سرخ و نقش آن در زمان جنگ
وقتی آزاد شدیم تمامی این عملکرد عراقی ها را به صلیب سرخ اطلاع دادیم حتی اسامی دوستانمان که از بین ما بردند و اطلاعی از آنها نداشتیم را به صلیب سرخ دادیم ولی صلیب سرخ بیشتر با دولت عراق همکاری می کردند.

نحوه اسارت شهید محمدرضا دشتی رحمت آبادی
صبح زود که من به اسارت نیروهای عراقی درآمدم تا شب در اختیار عراقی ها بودیم، شب ما را به پادگانی بردند که حدودا 22 نفر دیگر را هم آوردند که شهید محمدرضا دشتی رحمت آبادی نیز جزو آنها بود و از ناحیه گردن مجروح شده بود. شهید قطع نخاع شده بود و عراقی ها او را شکنجه می کردند.
خاطراتی از شهید محمدرضا دشتی رحمت آبادی

در حالی که شهید مجروح شده بود و شکنجه می شد او قاری قرآن بود سوره الرحمن را با صوت بسیار دلنشینی می خواند و می گفت من به قرآن علاقه خاصی دارم چرا من را می زنید و شکنجه می دهید و من این موضوع را با چشمان خودم دیدم ولی ایشان تا صبح قرآن را تلاوت کردند. صبح روز بعد او را برای مداوا به بغداد منتقل کردند و من هم تا بصره با ایشان بودم ولی بعد جدا شدیم و او را به بیمارستانی در بغداد بردند ما هیچ اطلاعی از وضعیت او نداشتیم تا اینکه سه روز بعد یکی از مجروحین که از آنجا برگشته بود خبر شهادتش را به ما اعلام کرد. دوران آشنایی ما با شهید محمدرضا دشتی رحمت آبادی فقط همان شب اسارت بود. قبل از آن هم در جبهه قبل از اسارت برای دیدن همرزمانم به گردان رفتم که در آنجا به من این شهید را معرفی کردند و گفتند صبح ها ایشان قرآن را تلاوت می کند. قرآن را با صوت بسیار دلنشینی می خواند.
خصوصیات اخلاقی شهیدمحمدرضا دشتی رحمت آبادی
در آن شب که شهید را دیدم فردی بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد بود و فقط قرآن می خواند مجذوب صوت دلنشینش می شدیم بسیار دلنشین و زیبا قرآن را تلاوت می کردند.
ترویج فرهنگ ایثار و شهادت
برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت ثبت و ضبط خاطرات آزادگان می تواند مفید باشد مثلا برخی از آزادگان خاطراتشان را نوشتند که با مرور زمان از بین رفته است با ثبت و ضبط خاطرات آزادگان و آشنایی نسل جوان با این خاطرات می تواند کمکی باشد برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در حال حاضر بنیاد شهید باید به سراغ آزادگان برود که برخی از آنها در روستاها پراکنده هستند و دسترسی به شهر یا مرکز استان برایشان مشکل است برود و خاطراتشان را ثبت کند.
توصیه ای به نسل جوان
نسل جوان باید خاطرات آزادگان و زندگی نامه شهدا را مطالعه کنند و از آنها در مسیر زندگی خودشان استفاده کنند و ادامه دهنده راه شهدا باشند و به جامعه خدمت کنند.
گفتگو از فرزاد هراتی