آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۹۶۸۴
۱۴:۴۵

۱۴۰۴/۰۶/۲۲

سردار شهید مدافع حرم «اکبر نظری» فرمانده خط شکن «تیپ زینبیون»

از فرماندهی گردان‌های خط شکن «حمزه» در عملیات مرصاد و «حنین» در عملیات «نصر ۷» و «والفجر ۱۰» تا فرماندهی تیپ «زینبیون» با حکم سردار بزرگ مقاومت اسلامی شهید «حاج قاسم سلیمانی»، از جنگ با صدامیان متجاوز، تا ایستادن و سینه سپر کردن برابر منافقین بی وطن و تا جنگ با سپاه تزویر و تکفیر و ترور در منطقه و جهان اسلام، راهی بود که «فرمانده خط شکن» و «شیر حنین» و «شهید حرم» پیمود تا اسوه مدافعان حریم آل الله باشد. دلیرانی که جان دادند تا ایران، حرم بماند و محور مقاومت، بزرگترین سنگر دفاع از عزت و اقتدار اسلام و انسانیت در برابر یک جهان، سلطه و ستم و زور و تزویر و نفاق...


«شیر حُنین»، فرمانده «خط شکن»، شهید «حرم»

به گزارش نوید شاهد، در روز پانزدهم شهریور 1395، قهرمان عملیاتهای «نصر 7» و «والفجر 10» و «مرصاد»، مردی که سالهای دفاع مقدس، در جبهه، «شیر حُنینی» و «فرمانده خط شکن» لقب گرفته بود و ترس از مرگ و تسلیم مقابل دشمن، در مرامش معنا نداشت. مردی که با زخم و جراحت شیمیایی شدن از میانه‌ی قتلگاه حلبچه، زنده مانده بود تا راه جبهه و جهاد را در منطق مقاومت، به کمال برساند، بر خاک خفت و به خون طپید تا مفسر معنای مدافعان حریم حرم عشق باشد. سردار شهید «حاج اکبر نظری» تجسم حقیقی این ترکیب و تعبیر حاج قاسم عزیزمان، سیدالشهدای مقاومت بود: «مرد میدان»... او از جنگ هشت ساله و از نبرد با کفرکیشان بعثی و کوردلان صدامی، تا مصاف با سپاه نفاق پیشگان دشمن خدا و خلق، یادگار مانده بود تا معنای راستین مدافعان حرم اهل بیت (ع) و عقیله بنی هاشم، بزرگ وارث عاشورا، زینب کبری (س) را در وجود خویش عینیت بخشد. شیر حنینی و فرزند مکتب خمینی، شهید آیین و آرمان حسینی شد و عاشورایش در حلب رخ داد. آنجا که رودرروی لشکر حرامیان و جانیان تکفیری، در قامت فرمانده «تیپ زینبیون» بعنوان یکی از ارکان و ستون‌های محور مقاومت و مدافعان پیروز حرم، ایستاد و جان خود را نثار این هدف مقدس کرد.       

 

غذایش را به نیازمندان می‌داد

 

اکبر نظری در اسفند ۱۳۴۱ در کرمانشاه به دنیا آمد. برادر بزرگترش نقل می‌کند که حاج اکبر پس از گذراندن مقطع ابتدایی در دوران راهنمایی با شهید آیت شعبانی از شهدای شاخص جنگ تحمیلی و از همرزمان شهید چمران آشنا می‌شود و در همان روزهای دوران مقطع تحصیلی راهنمایی با کتاب‌های استاد شهید مطهری انس می‌گیرد. به گفته او دفاع از مظلوم و شجاعت از دوران کودکی، ویژگی خاص و بارز او بود و از همان سالهای آغاز نوجوانی، حامی همیشگی و سرسخت و ثابت کسانی بود که به هر نحوی مورد ظلم واقع شده بودند.» مادر شهید، حاجیه خانم «بتول زیدی» از اخلاق نیک پسرش حکایتها دارد و اینکه اکبر از همان دوران کودکی مهربان و خوش قلب بود، بزرگتر که شد، اهل کمک و دستگیری از نیازمندان بود و همه اهل محل دوستش داشتند: «پسرم تا جایی که در توان داشت به دیگران کمک می‌کرد و بعد از تشکیل خانواده هم ارتباطش را با همه فامیل حفظ کرد و می‌گفت باید صله رحم را به جا بیاوریم تا خدا از ما راضی باشد. اکبر از لحاظ مذهبی هم بسیار انسان معتقدی بود؛ همیشه پنج روز دوم محرم را مراسم می‌گرفت و غذای نذری بین همسایه‌ها و فقرا توزیع می‌کرد. حتی غذای روز بعد را به برخی از نیازمندان هم می‌داد.»

 

مردی که در جبهه ها «شیر حنینی» لقب گرفت

 

اکبر که در وقایع انقلاب، حضور فعال داشت پس از پیروزی انقلاب و در اولین ماههای تشکیل سپاه پاسداران، به عضویت این نهاد انقلابی در آمد و پس از عضویت در سپاه، در عملیات‌های پاکسازی شهرهای بندرعباس، سیستان و بلوچستان و مشهد مقدس به عنوان فرمانده عملیاتی حضور داشت. پس از پاکسازی این شهرها و بمحض شروع جنگ تحمیلی و با تجاوز و تهاجم دشمن بعثی به خاک میهنمان، به جبهه‌ها اعزام شد و در این نبرد هشت ساله، فرماندهی گردان‌های حمزه، حنین، فرماندهی تیپ نبی اکرم (ص)، جانشین قرارگاه و سرانجام تا جایگاه حساس و راهبردی فرماندهی قرارگاه را بر عهده داشت. او بدلیل شجاعتش در عملیاتهای مختلف و از جمله مهمترینشان: «نصر 7» و «والفجر 10» در میان رزمندگان به «شیر حنینی» مشهور شده بود.

 

شیمیایی قتلگاه «حلبچه»

 

حاج اکبر یکی از فرماندهان گردان تیپ نبی اکرم(ص) بود که در جریان بمباران شیمیایی عراق به حلبچه و روستای اَنَب، دستور پاکسازی روستا از نیروهای بعثی را داشت. روستا به سختی بمباران شده بود و مدت زیادی از آن نگذشته بود. رزمندگان با ماسک‌های شیمیایی وارد آن می‌شدند و به پاکسازی خانه‌ به خانه می‌پرداختند. در یکی از کوچه‌های باریک پیکر بی‌جان مردی نقش زمین شده بود. چند قدم جلوتر، خانمی تمام کرده بود. به فاصله‌ی کمی به خانه‌ای رسیدند و متوجه حضور دو کودک ترسان شدند که به خاطر بسته بودن فضای منزل کمتر تحت تاثیرات بمباران شیمیایی قرار گرفته و زنده مانده بودند و از تنهایی گریه می‌کردند. حاج اکبر نظری بلافاصله ماسک خود را بر صورت یکی از کودکان گذاشت و با چفیه صورت دیگری را بست. وقتی از بچه‌ها خواست که با او به اردوگاه بیایند آنها امتناع کردند و گفتند که منتظر والدین خود هستند. آنجا بود که حاج اکبر تازه متوجه جریان شد و فهمید آن دو جسم بی‌جان، پدر و مادر آن دو کودک هستند. شیمیایی شدنش یک طرف، آن میان رزمنده‌ای مانده بود که باید دو طفل را از جلوی پیکر بی‌جان والدین‌شان عبور می‌داد.

 

خط شکن «مرصاد»؛ فرمانده اولین گردان عمل کننده در برابر منافقین

 

پس از تجاوز رژیم بعث و منافقین بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سمت قصرشیرین به داخل خاک ایران، حاج اکبر که آن روزها فرماندهی گردان حمزه را بر عهده داشت به همراه نیروهایش در این گردان، خط شکن مرصاد می‌شوند و اولین گردان عمل کننده در عملیات مرصاد لقب می‌گیرند. حاج اکبر که به رسم همه عملیات‌هایی که حضور داشت، نفر نخست گردان حرکت می‌کرد، در فاصله کمی از تانک و نفربر منافقین مشغول به نبرد بود؛ فاصله این رزمنده شجاع و فرمانده دلاور به قدری با منافقین تا دندان مسلح کم بود که در حین صحبت با بی‌سیم یک دستش مجروح می‌شود. حاج اکبر نظری بی توجه به جراحت دستش در میدان نبرد می‌ماند تا گردان حمزه با شنیدن مجروحیت فرمانده شیرازه‌اش از هم نپاشد. در همین حین با دست دیگرش مشغول نشان دادن راه پیشروی به نیروهاست که این دست نیز با تیر مستقیم منافقین هدف قرار می‌گیرد؛ اما این پایان فرمانده شجاع گردان حمزه نیست و بعد از مجروحیت هر ۲ دست حاج اکبر بازهم اصرار به ماندن در عملیات دارد که او را راضی به مداوا در آمبولانس می‌کنند و به این بهانه از خط اول درگیری با منافقین دور می‌کنند.

«شیر حُنین»، فرمانده «خط شکن»، شهید «حرم»

مادر! نمی‌خواهم روز قیامت، شرمنده حضرت زینب (س) باشم

 

شهید اکبر نظری به واسطه بازنشستگی در سپاه اعزامش به سوریه مدام عقب می‌افتاد و هر بار برای اعزامش بهانه‌ای می‌آوردند اما این از پیگیری‌های شهید برای وارد میدان شدن کم نمی‌کرد، تا اینکه در اسفند ۹۴ از طریق کشور عراق برای مدت ۲۰ روز عازم سوریه شد. مادر شهید از تصمیم او به رفتن به سوریه و دفاع از حرم عقیله بنی هاشم (س) می‌گوید: «اکبر با اینکه در دوران دفاع مقدس، مجروح و جانباز شده بود ولی یک لحظه رفتن به سوریه از ذهنش خارج نمی‌شد و خیلی برای رفتن اصرار داشت. من خیلی سعی کردم مانع رفتنش بشوم اما وقتی اصرارهای پسرم را برای رفتن دیدم دیگر دلم نیامد مانعش شوم. یک روز که به منزل ما آمده بود و بازهم بحث رفتن او به سوریه پیش آمد، رو به من کرد و گفت: مادر! اگر نروم داعش به ایران می‌آید! اجازه بده بروم. من نمی‌خواهم روز قیامت، شرمنده حضرت زینب (س) شوم. وقتی پسرم نام حضرت زینب (س) را به زبان آورد، دیگر نه من و نه دیگر اعضای خانواده نتوانستیم به او نه بگوئیم. اکبر، رضایت همه را بدست آورد و راهی سوریه شد و جانانه هم از حرم دختر امیرالمومنین (ع) پاسداری کرد و در این راه هم به شهادت رسید.»

 

می‌خواست دو پسرش را هم با خودش به جنگ با داعش ببرد!

 

خانم شهناز نظری همسر شهید، از تصمیم او برای به همراه بردن دو فرزند پسرش به سوریه برای جنگ با تکفیری‌های داعش گفته است. هرچند در نهایت این کار میسر نشد اما خودش رفت و آسمانی شد تا از قافله یاران شهیدش جا نماند. و: «وقتی با خودم فکر کردم که این راه به عاقبت بخیری و نیک نامی در دنیا و آخرت منجر می‌شود حرفی برای گفتن نداشتم و هرگز مانع رفتنش نشدم. حاج اکبر، جنگ در سوریه و مبارزه با تکفیری‌های داعش را رویارویی و نبرد علنی اسلام و کفر می‌دانست و همواره می‌گفت نمی‌خواهم روز قیامت، شرمنده حضرت زینب باشم، باید بروم و از حرمش پاسداری کنم، امیدوارم مرا لایق بداند و این اذن را بدهد.» و این سخن همسر شهید است: « اگر اکبر ۱۰ بار دیگر زنده شود و بازهم شهید شود، برای رفتنش به سوریه و دفاع از حریم اهل بیت (ع) مانع نمی‌شوم.»

 

حاج قاسم گفت دوباره زنگ بزن!

 

شنیدن هیچ صدایی مثل صدای تلفن خوشحالش نمی‌کرد. فاطمه از آسمان سر رسید و گوشی را برداشت. خودش بود. پدر جان!
پدر، فاطمه را حاجیه ملوچک صدا می‌زد. می‌گفت کوچک و خواستنی است مثل گنجشک.
بعد از حال و احوال‌پرسی‌ از فاطمه گفت: «کم زبان بریز حاجیه ملوچک؛ روزت مبارک!
عطیه گوشی را گرفت. تبریک پدر را که شنید یکه خورد! چطور پدر وسط آنهمه کار و گرفتاری روز دختر را فراموش نکرده بود؟!  وسط صحبت‌شان تلفن قطع شد. همین چند ثانیه شنیدن صدای پدر برایش کافی بود چرا که می‌دانست آنجا خوب آنتن نمی‌دهد.
پدر از سوریه به همه زنگ می‌زد. هفته‌ای یک‌بار نوبت عطیه می‌شد؛ اما عصر دوباره تماس گرفت! عطیه با ذوق تمام گوشی را برداشت...
پدر جان! پس چرا صبح تلفن قطع شد؟!
خودم قطع کردم دخترم؛ حاج قاسم آمد پیشم. هم رفتم برای سلام و هماهنگی کارها و هم اینکه بچه‌ها یک وقت نگویند حوصله داری وسط این‌همه کار زنگ زدی روز دخترت را تبریک بگویی؟! اما حاج قاسم وقتی فهمید قطع کردم تأکید کرد حتما امروز به تو زنگ بزنم که صحبتمان نیمه‌کاره نمانَد و تبریک امروز را هم به تو گفته باشم. اما دخترم! یک وقت فکر نکنی با یک تبریک خشک و خالی قصه تمومه‌ها! ان‌شاءالله وقتی برگردم هدیه‌ات پیشم محفوظه...
بابا نمی‌دانست بهترین کادوی روز دختر برای عطیه شنیدن صدای پدری است که فقط خدا می‌دانست چقدر دلتنگش بود؛ و حیف که عطیه هم خبر نداشت این آخرین روز دختر با پدرش خواهد بود.

«شیر حُنین»، فرمانده «خط شکن»، شهید «حرم»

در دیدار آخر، سه بار گفت صبر پیشه کنید

 

همسر شهید از خاطره آخرین دیدار خود با حاج اکبر گفت و اینکه او در این دیدار واپسین، سه بار از او خواسته که در برابر اتفاقات پیش رو، صبر پیشه کند: «آخرین باری که اکبر به مرخصی آمده بود، حال عجیبی داشت. در آن چند روز مدام از من و فرزندانمان می‌خواست مراقب خود باشیم. می‌گفت من مراقب خودم هستم، شما هم از خود مراقبت کنید و در لحظه خداحافظی سه بار به من گفت برای اتفاقات آینده، صبر پیشه کنید...»

 

فرمانده تیپ «زینبیون» با حکم «حاج قاسم سلیمانی»

 

آنچه بعد از شهادت شهید حاج اکبر نظری توسط همسر این شهید از خواب قبل از عملیات مرصاد شهید و معامله دست‌هایش با علمدار کربلا نقل می‌شود، روایتی است شگفت. حاج اکبر نظری که سراسر عمرش تا پایان جنگ تحمیلی را به جهاد در راه خدا گذرانده بود بعد از عملیات مرصاد، خود را جامانده از کاروان شهدا می‌دید. جنگ در سوریه و عراق و باز شدن دوباره در باغ شهادت این بار با مدال افتخار مدافعین حرم جرقه‌هایی از امید به شهادت را در ذهن حاج اکبر زد. حاج اکبر که مصمم‌تر از همیشه تصمیمش را برای دفاع از حرم ائمه معصومین (ع) گرفته بود به صورت خودجوش وارد میدان نبرد با تکفیریان شد؛ جنگی غیرکلاسیک و شهری که حاج اکبر در درگیری با منافقین تجربه اش را داشت.

حاج اکبر در نخستین اعزام رسمی به سوریه با توجه به توانایی فرماندهی بالا و رزم عملیاتی و همچنین تجربه جنگ شهری که داشت توسط شهید حاج قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده تیپ زینبیون مشغول به فعالیت در سوریه و کارزار دفاع از حرم به همراهی شهید علیخانی شد. برای نمونه می‌شود به عملیات تیپ زینبیون در منطقه شهرک ۱۰۷۰ حلب اشاره کرد؛ در این عملیات پس از درگیری‌های سنگین و تسلط مدافعان حرم به این شهرک به واسطه فشار دشمن به صورت ارتباط رادیویی بی‌سیم از حاج اکبر خواسته می‌شود که عقب‌نشینی کند، حاج اکبر که کسی از نیروهایش در یاد ندارد در هیچ عملیاتی جلوتر از نیروهایش نباشد پشت بی‌سیم اعلام می‌کند که خودرو زرهی می‌فرستید که همه بچه‌های زینبیون به عقب برگردند یا من هم در کنار بچه‌ها می‌مانم و یک قدم هم به عقب بر نمی‌گردم. شهید علیخانی اما آن همرزمی است که در قامت عارفی گمنام پا به پای فرمانده شجاعش می‌ایستد.

 

عملیات آزادسازی «تل صفرا»؛ معبری به نور...

 

دوشنبه پانزدهم شهریورماه سال ۱۳۹۵ درست نزدیک به ایام عید قربان که عملیات نصر ۷ در همان روزها، سی سال پیش انجام شد، عملیات آزادسازی «تل صفرا» قرار بود با چهار، پنج یگان عمل کننده رأس ساعت ۹ شب آغاز شود، سخت‌ترین بخش عملیات به واسطه فرمانده و نیروهای شجاع به تیپ زینبیون سپرده می‌شود.

به درخواست شهید حاج اکبر نظری که سابقه جنگیدن در روز را برای غافلگیری دشمن داشت، ساعت عملیات به ۲ بعد از ظهر تغییر می‌کند. درست زمانی که آفتاب داغ روی سر رزمندگان مدافع حرم بود؛ این کار خطر را بالا می‌برد، اما درصد پیروزی بیشتر می‌شد. عملیات در روز آن هم در مواجهه با دشمنی که قناسه و تیربار در موضع و نقطه سرکوب دارد، کار سختی بود، اما درصد پیروزی بالا بود، چون دشمن در روز فقط در ارتفاعات نیروی مراقب داشت و عمده نیروهایش را شب‌ها می‌آورد و در خط می چید. یکی از همرزمان این دو شهید که در آن عملیات حضور داشت می‌گوید: «بعد از پیشروی، عناصر دشمن متوجه ما شدند و شروع به ریختن آتش بر سرمان کردند و اولین خط درگیری تشکیل شد. فشار دشمن از سمت چپ بود و بچه‌های ما از سمت راست، توی روز روشن از این شیب و ارتفاع بالا کشیدند. با آن گرما و تشنگی، خیلی سخت بود. به بالای ارتفاع که رسیدیم، حاج حسین علیخانی و حاج اکبر نظری تقریباً در جبهه چپ قرار گرفتند. در ضد حمله‌های دشمن یکی از بچه‌های تیپ زینبیون شهید شد؛ اولین شهید سید ساجد حسین بود. از آنجا که حاج اکبر همیشه از نیروها جلوتر حرکت می‌کرد زمانی که به بالای تل صفرا رسیدیم یک توده خاک و سنگ بود، حاج اکبر به پشت این توده رفت تا دید کاملی نسبت به منطقه پیدا کند. وقتی به سینه کش بالای ارتفاعات رسیدیم، از جبهه چپ بچه‌ها پیشروی کردند، ولی نتوانستند به ما ملحق شوند. بین ما و آنها ۳۰۰ تا ۴۰۰ متر فاصله افتاد. هر چقدر هم از طریق بی‌سیم به قرارگاه فشار آوردیم جبهه چپ را تقویت کنند تا به ما ملحق شوند، نتوانستند.

 

مثل باران، گلوله می‌بارید...

 

دشمن از این شکاف استفاده می‌کرد؛ این ۴۰۰ متر فاصله باعث شده بود که دشمن از همان زاویه تیراندازی کند. مثل باران گلوله می‌بارید. در این حین متوجه شدیم شهید حسین علیخانی از ناحیه کشاله ران پا تیر خورده است. به واسطه این گلوله‌ای که وارد بدن شهید علیخانی شده بود، بدن این شهید دچار خونریزی داخلی شده که همرزمانش نقل می‌کنند از لب و دهانش خون می‌آمد؛ رنگ صورتش سفید شده بود و عرق از پیشانی‌اش می‌چکید و لبهای خشکش نشان می‌داد که روزه بوده است و تنها توصیه‌اش به همرزمان این بود که: «شما کار خودتان را انجام بدهید، مرا رها کنید و جبهه اسلام را دریابید.»

 

یا همه برمی‌گردند یا من هم کنار این بچه ها می‌مانم تا آخر!

 

در عملیات تیپ زینبیون در منطقه شهرک ۱۰۷۰ حلب، پس از درگیری‌های سنگین و تسلط مدافعان حرم به این شهرک به واسطه فشار دشمن به صورت ارتباط رادیویی بی‌سیم، از حاج اکبر خواسته می‌شود که عقب‌نشینی کند.حاج اکبر که کسی از نیروهایش در یاد ندارد در هیچ عملیاتی جلوتر از نیروهایش نباشد، در آن گیرودار و گرماگرم حمله سنگین و آتش پرحجم دشمن، پشت بی‌سیم اعلام می‌کند که: «یا خودرو زرهی می‌فرستید که همه بچه‌های زینبیون به عقب برگردند یا من هم در کنار بچه‌ها می‌مانم و یک قدم هم به عقب بر نمی‌گردم.»

«شیر حُنین»، فرمانده «خط شکن»، شهید «حرم»

بخوان به نور که نامت، نماز آینه‌هاست...

 

ساعتی بعد، تک تیراندازان تکفیری، پای «فرمانده خط شکن» را هدف قرار می‌دهند. حاج اکبر که نمی‌خواهد مجروحیتش روحیه نیروها را ضعیف کند حرفی از مجروحیتش نمی‌زند و به کار ادامه می‌دهد. بعد از مدتی که خونریزی پایش زیاد می‌شود، تصمیم به ملحق شدن به بچه‌های تیپ را می‌گیرد. به همین خاطر روی زمین دراز کشیده و تلاش می‌کند به حالت سینه خیز از پشت این توده خاک و سنگ عقب بیاید. در این هنگام، پهلویش مورد اصابت گلوله تک تیراندازان تکفیری و داعشی قرار می‌گیرد و او نیز در فاصله کمتر از یک ساعت از رفیق دیرینش شهید حسین علیخانی، به فیض شهادت نائل می‌آید. شهر «حلب» مقتل کربلایی او شد و شهید «زینبی» ما، فرمانده دلاوران غیور زینبیون، فدایی دفاع از حرم پیام‌آور و پرچمدار عاشورا شد.

 

دستنوشته و نیایش «حاج قاسم» در وصف «حاج اکبر»

 

 بسمه تعالی

خداوندا! تو شاهد و ناظر بودی و در عالم بیرون و درون حاج اکبر ما را مشاهده نمودی.

خداوندا! حاج اکبر، بنده صالحت از همه خوبی‌های دنیا دست کشید و برای رسیدن به لقاءت، با مجاهدت مرزها را پشت سر گذاشت و خود را به لشکر مدافع اهل‌بیت علیهم‌السلام که همه ما را بر آن سفارش نمودی رساند.

از مرزها عبور کرد؛ این بار نه برای دفاع از وطن، بلکه برای دفاع از انسانیت که در اسلام سفارش آن را به ما کرده بودی، جان خود را در جمع مشتاقانت به پیشکش فرستاد.

خداوندا! اکبر ما را با اکبر امام حسین(ع) محشور فرما و او را در اعلا علیین قرار ده.

قاسم سلیمانی

24/11/95

 

به کسانی که می‌گویند اینها برای چه به سوریه می‌روند...

 

و اینک فرازهایی از وصیتنامه شهید اکبر نظری که نمودار بینش بلند او در طریقت سرخی است که برگزیده است و آیین نامه جهاد و شهادت مدافعان غیور و قهرمان حریم حرم اهل بیت (ع) است و فراز پایانی، پاسخی قاطع و روشن به همه آنان که در حقانیت راه مدافعان حرم، تردید دارند:

 

پس از حمد و ستایش خداوند و شهادت به یگانگی خدا و شهادت به پیامبری حضرت محمد(ص) و ختمی مرتبت بودن ایشان و شهادت به اینکه مادر حسنین نوری بوده از ازل که تمام امکان وجود به محبت ایشان بستگی دارد؛

من در بین معصومین محبت بیشتری به حضرت زهرا سلام‌الله علیها دارم. نمی‌دانم این موضوع از چه نشأت گرفته است ولی هر وقت نام ایشان در مراسمات آورده می‌شود دلم بدجوری گرفته می‌شود. امیدوارم به مدد ایشان ما هم لیاقت نوکری درب خانه دختر ایشان حضرت زینب سلام الله‌علیها را داشته باشیم.

به برادران دینی خود سفارش می‌کنم از امام خامنه‌ای تبعیت محض کنید که خیر دنیا و آخرت شما در تبعیت کردن از ایشان است.

دوستان! تمام لذت‌های معنوی دنیا در همین راهی هست که ما رفته و می‌رویم. امیدوارم شما هم توفیق خدمت به دختر حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را پیدا کنید.

به دوستان و آشنایانی که می‌گویند اینها برای چه به سوریه می‌روند می‌گویم: اگر این حرامی‌ها دستشان به ضریح مقدس حضرت زینب یا حضرت رقیه برسد و با آنها آن کنند که کردند، یا نعوذ بالله با مقبره بزرگان دینی کردند، آیا فردای قیامت می‌توانیم در مقابل امام حسین، امام حسن، امام علی، حضرت عباس و حضرت زهرا علیهم السلام بایستیم و بگوییم ما شما را دوست داریم ولی از ناموس شما دفاع و محافظت نکردیم؟!


خداوند به همه شما عزیزان جزای خیر عنایت فرماید.


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه