از همسری برای آزاده جنگ تحمیلی تا مادری برای شهید مدافع وطن/ جوانها میتوانند آینده این کشور را بسازند

به گزارش نوید شاهد، بسیجی پاسدار شهید «علیرضا قنبری» در چهاردهم مردادماه سال ۱۳۸۰ دیده به جهان گشود. او که از نوجوانی با روحیهای مؤمنانه و انقلابی پای در مسیر خدمت به اسلام و میهن نهاده بود، همزمان با تحصیل در مقطع کارشناسی رشته مدیریت فرهنگی، فعالیتهای بسیجی و جهادی خود را ادامه داد. سرانجام در دوم تیرماه ۱۴۰۴، در جریان حمله رژیم صهیونیستی به ساختمان سازمان بسیج مستضعفین در تهران به شهادت رسید.
به همین بهانه خبرنگار نوید شاهد «با فاطمه دلبری»، مادر بزرگوار این شهید والامقام، بانویی که نامش با صبر و ایستادگی گره خورده است؛ گفتوگو کرده است که در ادامه می خوانید.این بانو همسر جانباز و آزاده 8 سال دفاع مقدس جواد قنبری است که زندگیاش را وقف همراهی با او کرد. اما امروز، تقدیر الهی عنوان پرشکوه «مادر شهید» را به او هدیه کرد. عنوانی که غروری جاودانه را در وجودش زنده کرده است.
این همسر جانباز و آزاده دفاع مقدس در حالی که کنار مزار فرزندش نشسته بود، درباره علیرضای ۲۴ سالهاش روایت کرد: علیرضا فرزند کوچک خانه ما بود. چهاردهم مرداد ۱۳۸۰ در تهران به دنیا آمد. از همان کودکی آرام و صبور بود. هیچوقت مثل همسن و سالانش بازیگوشی نمیکرد. اسباببازی برایش جذابیتی نداشت. در عوض، تمام دلخوشیاش کمک به من بود. کنارم میایستاد، ظرف میشست، خانه را تمیز میکرد و هیچوقت خسته نمیشد. آنقدر بزرگ فکر میکرد که گاهی فراموش میکردم هنوز کودک است. هیچگاه مرا آزار نداد. از همان سالهای نخست زندگی نشان داده بود که مسئولیتپذیری در وجودش نهادینه شده است.
وی با لبخندی تلخ خاطرهای از دوران مدرسه پسرش را تعریف کرد: همیشه تکالیفش را شبها مینوشت. میگفتم مادر جان چرا زودتر نمینویسی؟ میگفت چون در دفتر نوشته «مشق شب»، باید شب نوشته شود. همین توجه به جزئیات در همه کارهایش بود. بعدها حتی با مدرسه صحبت کردم که عنوان تکالیف را تغییر بدهند. امروز که فکر میکنم، میبینم چقدر در همان دوران به اصول پایبند بود.
علیرضا نهتنها در اخلاق، که در علم نیز پیشتاز بود. با رتبهی سهرقمی در کنکور وارد دانشگاه شد. ابتدا عمران خواند، اما وقتی احساس کرد این رشته با روحیاتش سازگار نیست، با شهامت مسیر تازهای انتخاب کرد.
مادرش بزرگوار این شهید والامقام ادامه داد: علیرضا همیشه به دنبال کاری بود که هم برای خودش و هم برای جامعه سودمند باشد. بعد از دو سال، عمران را رها کرد و سراغ رشته «مدیریت فرهنگی» رفت. همزمان در مدرسه تدریس میکرد. نوجوانی که روزی در مسجد به عنوان شاگرد حضور داشت، حالا خودش مربی در مسجد و معلم بود. باورش برایم سخت بود که پسرم تا این حد زود بزرگ شد و مسیر روشنی برای آیندهاش انتخاب کرد.

وی افزود: از کودکی با مسجد انس گرفته بود و همانجا روحیه جهادی و خدمت در او شکل گرفت. بعدها به بسیج پیوست و مدتی بود که تلاش میکرد به استخدام سپاه درآید. برای این هدف، به مدرک کارشناسی نیاز داشت و شبانهروز در تلاش بود. اما سرنوشت، سرشار از آزمونهای بزرگتر بود. در جریان جنگ ۱۲ روزه، علیرضا تمام لحظههای خود را وقف خدمت کرد.
مادر شهید علیرضا قنبری با بغضی که راه گلویش را گرفته بود داستان فرزند دلبندش را روایت کرد: دوم تیرماه ۱۴۰۴، روزی بود که علیرضا آسمانی شد. چهار روز قبل از شهادتش که برای آخرینبار از خانه بیرون رفت، گفت: مادر جان، شاید چهار روز نباشم.» و درست در همان چهارمین روز، پیکرش بازگشت. در این مدت حتی لحظهای دست از کار و تلاش برنداشت. علیرضا در امتحانات دانشگاهی شاید مدرکش را نگرفت، اما در امتحان الهی بالاترین نمره را کسب کرد.
این مادر صبور، تجربههای معنوی خود را نیز با اشک و لبخند روایت میکند: من پسرم را فقط در خواب ندیدهام، در بیداری کنار همین مزار او را میبینم. هر وقت صدایش میکنم، هر وقت در زندگی گیر میکنم، راه را نشانم میدهد. باورم نمیشود علیرضا دیگر نیست. حضورش را در لحظهلحظه زندگیام حس میکنم.

وی گفت: همکاران و دوستان علیرضا هنوز هم از مسئولیتپذیری، وظیفهشناسی و صداقت او سخن میگویند. گویی شهادتش، نه پایانی بر زندگی، بلکه آغاز راهی پرشکوهتر برای او بوده است.
این بانوی صبور در پایان سخنانش پیامی برای جوانان کشور دارد: جوانها میتوانند آینده این کشور را بسازند. از همه جوانان میخواهم گوش به سخنان رهبر معظم انقلاب بسپارند و به آن عمل کنند. اگر جوانها پای کار باشند، ایران عزیزمان همیشه سرافراز خواهد ماند.
انتهای پیام/ ر