آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۹۴۲۶
۱۷:۳۵

۱۴۰۴/۰۶/۱۲

شهید عبدالحسین دفتریان، معاون مالی نخست وزیری که بود؟

در انفجار هشتم شهریور ۶۰ دفتر نخست وزیری که شهادتگاه رجایی و باهنر شد، شهیدی دیگر همراه و همسفرشان در این معراج از گلستان آتش بود که تا امروز هم ناشناخته و غریب مانده است. مدیری مومن و حزب اللهی که تفکر و روحیه مکتبی داشت و همه تخصص و دانش خود را در خدمت ساختار اداری نظام قرار داد. مدیری که مثل رئیس جمهور و نخست وزیر شهید این ملت، ازجنس صفا و سادگی، از جنس بی ریایی و بی ادعایی بود...


دل به «رجا» سپرد و ره، از پی «باهنر» گرفت.

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، در انفجار دفتر نخست وزیری در ساعت ۱۵ عصر روز یکشنبه هشتم شهریور ۱۳۶۰ که با جفای اهل نیرنگ و نفوذ و نفاق، ملت ایران، رئیس جمهور و نخست وزیرش را تقدیم خدا کرد و خادمان راستین نظام، جان بر سر پیمان وفای خود با خدا و خلق نهادند و جانفدای عزت و اقتدار اسلام و ایران شدند، یکی دیگر از یاران و همراهان کابینه عشق، همچون دو شهید دولت، سوخته بال این عهد مقدس شد و نامش در شمار شهیدان آن روز ثبت گشت. شهید سیدعبدالحسین دفتریان چرمهینی، معاون مالی و ذیحساب نخست وزیری، و مدیر امور مالی دانشگاه تربیت معلم، از یاران صدیق و شایسته دولت خدمتگذار بود و در حادثه انفجار جلسه شورای امنیت کشور که عامل آن هم دبیر شورای امنیت، عنصر نفوذی منافقین، مسعود کشمیری بود، به شهادت رسید. شهادت وی حین انفجار در آسانسور ساختمان دولت و بدلیل خفگی بود و از شگفتی ها آنکه تا مدتها نام این شهید، غریبانه با نام شهید کشمیری! یا همان عامل و کارگذار جنایت، عوض شده بود. هنوز هم عموم مردم، نام این شهید را نشنیده اند و او همچنان بین ما غریب مانده است. مروری بر شرح زندگانی او گشاینده راز تقدیر او در این همراهی با آن دو شهید خدمت در پرواز تا نهایت است. شهیدی که زندگیش هم همچون آن دو، خداجویانه و خالصانه و خدمتگذارانه بود.

 

مسئول امور مالی سازمان محیط زیست، سرممیزی وزارت مسکن و شهرسازی

 

سیدعبدالحسین دفتریان، روز ۲۱ آذر ۱۳۲۳ در شهر کوچک چرمهین از توابع شهرستان لنجان استان اصفهان بدنیا آمد. شهری کوچک اما زادگاه و خاستگاه مردانی بزرگ از خطه لسان الارض اصفهان، همچون حاج آقا رحیم ارباب چزمهینی، مرجع و مجتهد بزرگ و نامدار قرن، که دنیایی از پاکی و پرهبزگاری بود. در خانواده ای مومن و معتقد به کسب حلال، که شرف انتساب به حضرت امام موسی کاظم (ع) داشت و در منطقه و بافتی مذهبی و متدین و عاشق اهل بیت (ع). از پدری روحانی بنام سیدمحمود که میراث تقدس تبار طاهرش را با درس محبت آل عترت و نور و کرامت از کودکی در ضمیر سید عبدالحسین کوچک به ودیعه گذاشت. او با همین سرمایه شخصیت خود را رشد و کمال بخشید و از کوران حوادث به درآورد و سالها بعد، به تصدیق بسیاری از اطرافیان و نزدیکان، الگوی یک روشنفکر روزآمد و زمان اندیش و تکنوکرات، اما مومن، ولایی، ملتزم به احکام شرع و در ستیز با اصحاب انحراف و اهالی نفاق شد. از همان دست که مدیران متخصص اما مکتبی دولت، همچون شهیدان قندی و عباسپور و کلانتری و فیاض بخش و... بودند.

سيد عبدالحسين تحصيلات ابتدايی و متوسطه را با تلاش فراوان همراه با اشتغال برای رفع مشکلات مالی و کمک به امرار معاش خانواده گذراند و توانست پس از پايان خدمت سربازی، مدرک ديپلم خود را اخذ کند. در سال ۱۳۴۸ وارد مدرسه عالی بازرگانی شد و همزمان در ديوان محاسبات هم مشغول به کار گردید. پیش از سال ۱۳۵۰ وارد وزارت دارایی شد و کار خود را در حوزه تخصصی ذیحساب و امور مالی آغاز کرد. او طبق سنت حسنه نبوی در سن ۲۶ سالگی و در روز  ۲۸ مردادماه سال ۱۳۴۹ پیوند ازدواج بست و ثمره اين پيمان مقدس سه فرزند به نامهاي محمد، علی و ريحانه بود. همسر او خانم زهرا پشتی، بانویی مومنه بود که در سالهای زندگی، مشوق و همراه او در مواضع و جهت گیریهای مکتبی و اعتقادی و انقلابی و ارزشی این شهید بزرگوار بود. اخذ مدرک ليسانس حسابداري و اقتصاد در سال ۱۳۵۲ به سيد عبدالحسين اين امکان را داد که ضمن بر عهده گرفتن مسئوليت امور مالی سازمان محيط زيست، با عنوان سرمميزی وزارت مسکن و شهرسازی نیز مشغول فعالیت گردد.

دل به «رجا» سپرد و ره، از پی «باهنر» گرفت.

از ریاست هیات مدیره شرکت واحد تا مدیریت مالی دانشگاه تربیت معلم

 

در سال‌های منتهی به انقلاب، مواضع او مبتنی بر تفکر انقلابی بود. او در جریان مبارزات مردم، همراه این مسیر بود و تمام توان خود را با وجود مسئولیت‌های اجرایی و تخصص بالا و موقعیت حرفه ای خود، بر سر این اعتقاد گذاشت. پس از پیروزی انقلاب، بدلیل تخصص خود، ریاست هیات مدیره شرکت واحد را بعهده گرفت. پس از مدتی در سال ۱۳۵۹ به ریاست امور مالی و ذیحساب دانشگاه تربیت معلم برگزیده شد. اما بدنبال تحولات سیاسی کشور پس از عزل بنی صدر و انتخاب شهید رجایی به عنوان دومین رئیس جمهور کشور توسط ملت، مسئولیت بزرگتری در انتظار او بود.

 

مدیری در خدمت دولت مکتبی و مردمی

 

عبدالحسین دفتریان، با روی کارآمدن شهید رجایی بعنوان رئیس جمهور و انتخاب شهید باهنر بعنوان نخست وزیر توسط وی، آماده یک‌ مسئولیت مهمتر شد: معاونت مالی و ذیحساب نخست وزیر

به گواهی بیشتر کسانی که به نحوی با این شهید آشنایی داشتند، او فردی بسیار جدی، صدیق و پرکار بود. او الگوی پاکدستی و تعهد و تخصص بود که در مقام مدیریت مالی نخست وزیری بسیار مورد اعتماد شهیدان رجایی و باهنر بود. تصدی او در این جایگاه، مرهون سوابق روشن او بود و چهره ای که بعنوان یک مدیر کارآمد، باتدبیر، صاحب دانش و درایت و در عین حال ارزشی و مکتبی و معتقد به اسلام و انقلاب از خود ارائه داده بود. الگویی که در طیفی از مدیران جوان و وزرا و کارگزاران حزب اللهی و خط امامی دولت رجایی از سال ۵۹ در قالب شخصیت‌هایی چون شهیدان فیاض بخش، کلانتری، قندی، عباس پور، و... تبلور یافت و امیدهای جامعه انقلابی را به تحکیم نظامی برپایه ارزشها و بر محور پیوند تخصص علمی و تکنوکراتیک و تعهد دینی و سیاسی، افزایش داد. نخبگانی که دست پرورده مکتب فکری انقلاب و تفکر جهادی و بسیجی بودند و شباهتی به مدیران غربگرا و متخصصان فاقد اعتقاد و التزام به شرع و مجذوب لیبرالیسم و تمدن و فرهنگ غربی در رفتار و گفتار نداشتند و از جنس همین مردم کوچه و بازار بودند. به شهادت رساندن چنین شخصیت‌های اثرگذاری نیز نشان از طراحی هوشمندانه دشمن برای بی آینده کردن این نظام و گرفتن بازوهای اجرایی و نیروهای متخصص آن داشت. به گواهی «مصطفی مهذب» از یاران شهید:

«شهید عبدالحسین دفتریان را سال‌ها قبل از آن واقعه می‌شناختم. او شخصیتی ولایی، روشنفکر، متدین، ضد مجاهدین خلق و لیبرالیسم غربزده داشت.»

دل به «رجا» سپرد و ره، از پی «باهنر» گرفت.

مدیری که کارمندان خودش را سوار می کرد و می رساند!

دفتریان به گفته کسانی که با او همکاری کرده بودند و از نزدیک با او آشنا بودند، مظهر سادگی و صفای باطن و حسن سلوک و اخلاقمداری بود. ذره ای تکلف و تظاهر در کارش نبود و خود را هرگز بواسطه جایگاه کاری اش از دیگران و نیروهای زیردست خود بالاتر نمی دید. روایت بانوی اهل ایمان و فضیلت، مرحومه «زهرا فهیمی فرد» از مسئولان مالی وقت دانشگاه تربیت معلم و از همکاران و نیروهای شهید در زمان تصدی او که خود، انسانی متعهد و انقلابی و از مدرسان معارف اسلامی و تفسیر قرآن در حوزه خواهران بود، گواه و گویای این مردم داری و تواضع شهید است که:

شهید دفتریان با اینگه مدیر بود و بسیار هم در کار خودش مهارت و تخصص داشت اما آنقدر خاکی و خودمانی بود و خالص، که هرروز کارمندان ساده زیردست خودش را با اصرار، سوار می کرد و سر راه خود تا جایی که مقدور بود می رساند! این رفتاری نبود که در حیطه اخلاق مدیریتی متعارف، قابل فهم باشد و تنها از یک روح رها از بند تخلفات و تعلقات اینچنینی برمی آمد. صفای نفس و وارستگی و اخلاص او چنان بود که بچه های اداره، نه قبل از او چنین رفتاری را تجربه کردند و نه بعد از او و متاسفانه هرچه گذشت رفتارهایی اینچنین به افسانه شبیه شد.

 

دل به «رجا» سپرد و ره، از پی «باهنر» گرفت.

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی....

 

و هشتم شهریور ۶۰، روز پرواز این بنده خوب خدا بود به همراه دو شهید بزرگ خدمت: رجایی و باهنر... مصطفی مهذب، ذیحساب و مدیرکل امور مالی رئیس جمهوری در آن دوران که شاهد تهمت منافقان به شهید «عبدالحسین دفتریان» بود، از چگونگی شهادت دفتریان و حواشی و ماجراهای پس از آن چنین می گوید:

من تمام مسائل ذیحسابی را برای معاون اداری و مالی شهید رجایی آماده می کردم. اما شهید باهنر کلیه قراردادها و چکها را خودشان امضا می کردند.

در روز حادثه نیز شهید دفتریان طبق روال؛ اسناد را برای امضا به دفتر نخست وزیری بردند. او همیشه مدارک را به رئیس دفتر تحویل می داد و می گفت: «قبل از این که شهید باهنر از جلسه خارج شوند، این مدارک را برای امضا به ایشان تحویل دهید». روز حادثه؛ زمانی که می خواست برای تحویل اسناد برود، در همین حین، انفجار رخ می دهد و او در آسانسور ساختمان نخست وزیری گیر می افتد و دچار خفگی می شود. به گفته حاضران، فرد داخل آسانسور با سر و صدا سعی می کند تا نظر اطرافیان را جلب کند حتی با دست کمی در را باز میکند؛ اما به دلیل نرسیدن اکسیژن، خفگی به او دست می دهد. زمانی که آقای شعبانی (مدیر کل دفتر وزارت دارایی سابق) و همسر شهید دفتریان به سراغ من آمدند. خانم دفتریان گفتند؛ مطمئن هستند که همسرشان در دفتر نخست وزیری حضور دارد. با توجه به اینکه می دانستیم یک نفر در آسانسور گیر افتاده، برای ما اثبات شد که آن فرد، قطعا شهید دفتریان است. اگر در همان ساعت اولیه انفجار، امدادرسانی می شد، ایشان زنده می ماند. وقتی درب آسانسور باز شد، موج متراکمی از دود از آن خارج شد. این توطئه زمانی برملا شد که پیکر شهید دفتریان شناسایی شده و در حال آماده شدن برای تشییع بودند. شناسایی پیکر شهید، راحت بود. علت شهادت را خفگی م کر دند. در ساختمان سه طبقه، آسانسور بین طبقه اول و دوم گیر کرده بود. به احتمال زیاد هنگام رفتن به طبقه دوم این اتفاق رخ داد. علت دیگر این فاجعه میتواند امنیت بالای آسانسور باشد که هوا نفوذ کمی به داخل داشت. حضور شهیدانی همچون باهنر، رجایی مانع از توجه به دیگر حاضران در این انفجار شد.

 

وقتی منافقین، جای «جلاد» و «شهید» را عوض می‌کنند!

 

با جوسازی روانی منافقین، برای مدتی جای جلاد و شهید عوض شد و همه از بقایای پیکر پودر شده و خاکستر شده شهید کشمیری! می گفتند بی اینکه نامی از شهید دفتریان در میان باشد! ادامه ماجرا را از زبان مصطفی مهذب بشنویم:

پس از پیدا شدن پیکر شهید دفتریان و برملا شدن توطئه دشمن، حتی برخی میگفتند؛ او را در وادی شهدا دفن نکنیم. با پیگیری دکتر نمازی و خبر فرار کشمیری از کشور، قرار شد مراسم تشییع با شکوهی برای شهید دفتریان برگزار شود. او در بهشت زهرا(س) تهرانی به خاک سپرده شد. شبهه ناک بودن ماجرا و توطئه دشمن؛ علت عدم وجود نام شهید دفتریان میان شهدای انفجار دفتر نخست وزیری است. مدتی بعد مشخص شد که این ترور توسط منافقین انجام شده است. تروری که شباهتهای زیادی به فاجعه ۷ تیر دارد. مسعود کشمیری، عنصر نفوذی سازمان که تا سطح دبیری شورای عالی امنیت ملی کشور هم بالا آمده بود، زمان انفجار همانند عملیات تروریستی انفجار حزب جمهوری در هفتم تیر، اتاق را ترک کرده بود.

کشمیری در این مدت، اعتماد اطرافیان را به خوبی جلب کرده بود.وقتی شهید باهنر حضور نداشت، او پیشنماز می ایستاد و شهید رجایی هم به کشمیری اقتدا می کرد و چنان به او اعتماد و اعتقاد داشت که حرف او را حرف و تصمیم خود می دانست و بر سر مخالفت تیم حفاظت بیت امام و حاج احمدآقا خمینی با حمل و ورود کیف سامسونت حاوی مواد منفجره توسط کشمیری در جلسه دولت با امام در دفتر کار ایشان در جماران، از او دفاع کرده و نسبت به این ممانعت، بشدت اعتراض کرده بود! در این حین که ما اطلاعاتی از آقای دفتریان نداشتیم، منافقان از این موقعیت استفاده کرده و شایعاتی مبنی بر اینکه فرد داخل آسانسور،  کشمیری است، منتشر می کنند. منافقین با این کار، زمینه دفع الوقت و فرصت فرار کشمیری را فراهم کردند. او با لباس مبدل و گذرنامه جعلی از کشور خارج شد. این شبهه که در آن روز ایجاد شد، یک روز تشییع شهید دفتریان را به تعویق انداخت. تشییع شهید دفتریان قابل قیاس با تشییع شهیدان باهنر و رجایی نبود ولی غریبانه هم نبود. تشییع باشکوهی برگزار شد.

 

تا خود نور، پر گرفت....

 

 

محو جمال دوست شد، دل ز وجود برگرفت

 

جذبه جان جان چو دید، پرده درید و پر گرفت

 

دفتریان گشود چون، دفتر سرخ عاشقی

 

از شب تار تن گذشت، پر به سوی سحر گرفت

 

طایر آشیان عرش، طاقت این قفس نداشت

 

عاقبت این قفس شکست، تا خود نور، پر گرفت

 

آینه دار صبح بود آن نفس آزمای صدق

 

مزد خلوص و خدمت از داور دادگر گرفت

 

روح خدا شدش مراد، دل به هوای عشق داد

 

دل به (رجا) سپرد و ره، از پی (باهنر) گرفت...


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه