برنامهسازی برای نوجوانان و جوانان، دغدغه برادر شهیدم بود
خواهر شهید والامقام «معین نظری» در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد تهران بزرگ، از زندگی سراسر معنویت تنها برادرش گفت، شهید «محمد معین نظری» ۵ آذر ۱۳۶۳ به دنیا آمد و۳۴ سال بیشتر نداشت. تا هفت سالگی در کرمانشاه زندگی میکردیم و سپس به تهران مهاجرت کردیم. معین در دبیرستان رشته ریاضی خواند و بعد از آن به طلبگی پرداخت و همچنان عضو بسیج بود.
خواهر این شهید در وصف برادرش بیان کرد، محمد معین بهشدت آدمِ پاکی بود. خیلی به فکرِ دیگران بود. واقعاً تا جایی که توان داشت، به هر کسی خدمت میکرد، چه خانواده، چه دوستان، چه آنها که دورتر بودند. هر کاری که از دستش برمیآمد، برای دیگران انجام میداد.
در ایمان و اعتقاد، استوار بود. همیشه نمازش را اول وقت میخواند و برای نمازِ اول وقت، سخت تأکید داشت و برایش مهم بود. اهلِ خمس و زکات بود. روزههای مستحبیِ فراوان میگرفت.
شکیبا نظری درباره رفتارهای معنوی معین گفت: معین هرگز دروغ نمیگفت و ریا در کارش نبود. کمحرف بود و بیشتر شنونده. اما همان اندک وقتی که سخن میگفت، حرفهایش چنان زیبا و دلنشین بود که بیدرنگ در دل مینشست.
فعالیت رسانه با انگیزههای الهی
خواهر شهید معین نظری با اشاره به اینکه برادرش در مسیر علم موفق بود، اظهار داشت: بسیار اهلِ مطالعه و تحقیق بود و عمیقاً فکر میکرد و مسائل را تحلیل مینمود، معمولاً پیشبینیهای درستی از آینده داشت. به همین خاطر بود که به او پیشنهاد کار در رسانه دادند و او هم پذیرفت. از وقتی وارد رسانه شد، دغدغههایش چند برابر شد. میدید که فضای رسانههای خارجی چقدر گسترده است و برای جوانانِ ما برنامهسازی میکنند. دغدغهاش این بود که کشورِ ما هم باید در این زمینهها برای نوجوانان و جوانان برنامهسازی کند، دربارهی اعتقادات و چیزهایی که باید بیاموزند.
شکیبا نظری با بغضی که راه گلویش را بسته بود اما با افتخار گفت: معین آدمی نبود که دنبالِ دیدهشدن باشد. با وجودِ فعالیت در رسانه و روزنامه، هرگز به دنبالِ دیدهشدن نبود. اما امروز اینقدر دیده میشود، چون همهی کارهایش را برای رضای خدا انجام میداد، برای آن که کشورش سربلند باشد و آرزویش این بود که انشاءالله ایرانِ ما با سربلندی به دستِ امام زمانمان (عج) برسد.
زمزمهی شهادت
عمویِ ما یکی از سردارانِ بزرگِ شهدای مدافعِ حرم بود: شهید «اکبر نظری»، که الهام بخش شهادت در خانواده بود. پس از شهادتِ عمو، این حس در ما قویتر شد که میشود چنان زندگی کرد که به گفتهی شهید سردار سلیمانی: «نهایتِ زندگیات، شهادت باشد.»
پیش بینی شهادت توسط خود شهید
خواهر شهیدمعین نظری با اشاره به اینکه معین در روزهای آخر چنان زندگی میکرد که من مطمئن بودم شهید خواهد شد. اما هرگز فکر نمیکردم اینقدر زود اتفاق بیفتد. حتی چند روز پیش از شهادتش، وقتی جنگِ ۱۲ روزه آغاز شد، با مادرم و معین گفتوگو میکردیم. مادرم از او پرسید: «نظرت دربارهی این جنگ چیست؟ چه خواهد شد؟» معین پاسخ داد: «مادرجان! نگران نباش... جنگ، تنبهتن نخواهد شد. اما اگر قرار باشد شهید شوم، اول سیلیای به گوشِ اسرائیل میزنیم، بعد شهید میشویم!»
خبرِ شهادت
خواهر این شهید والامقام گفت: برادرم در دومِ تیرماه به شهادت رسید. اما چون تلفنِ همراه نداشت و با او در تماس نبودیم، تا روزِ چهارمِ تیر، دوستانش با خانواده تماس گرفتند، پدرم هنگام پیگیری محل کار معین، از برادر بزرگم جملهای کوتاه و جانسوز شنید: «پدرجان! مبارکش باشد... معین به آرزویش رسید.»
غمگین بودیم و اشک میریختیم. اما خوشحال بودیم که معین به آرزوی دیرینهاش دست یافت. محل شهادت شهید معین ساختمان سازمان بسیج مستضعفین بود که بر اثر موشکهای رژیم صهیونیستی تخریب شده بود
«زهرا سادات شیخالسلامی» مادر شهید در وصف فرزندش نیز چنین می گوید: من سه فرزند داشتم، دو پسر و یک دختر. معین، کوچکترینِ فرزند من بود، معین ویژگیهای نیکِ بسیار داشت اما برجستهترینِ آنها، احترام به پدر و مادر و بزرگترها بود. هرگز از او بدخلقی یا برخوردِ تند با پدر و مادر ندیدم. به کوچکترها هم احترام میگذاشت. برایش فرقی نمیکرد که کسی کوچک باشد یا بزرگ. به همه حرمت مینهاد و همواره تلاش می کرد تا گرهی از کار مردم باز کند.
برای حل مشکلات دیگران همیشه پیشقدم میشد و هر روز به عیادت همسایه بیمار میرفت و میگفت؛ «اگر کاری دارید من انجام میدم»
مسئولیت پذیری حتی در جنگ
هنگام شروع جنگ او با ماشین به اداره میرفت، تلفنی به من گفت: «مادر! به همسایهها سر بزن. احوالِ آنها را بپرس. آنها باید بدانند شما حضور دارید. دلگرمشان کنید. یاریشان دهید. نگذارید تنها بمانند.»
شایسته شهادت
مادرش با اطمینان میگوید «پسرم همه کارهایش برای رضای خدا بود. آنقدر اخلاق و رفتارِ نیکو داشت که جز شهادت، هیچ پایانی شایستهی فرزندِ من نبود»
انتهای پیام/