کد خبر : ۵۹۶۲۸۰
۱۰:۴۴

۱۴۰۴/۰۴/۳۱

«عروسی پشت خاکریز»؛ روایتی صادقانه از دوران دفاع مقدس به قلم مردی با اراده‌ی آهنین

رمضانعلی کاوسی، نویسنده و جانباز قطع نخاع کتاب «عروسی پشت خاکریز»، با قلمی روان و صمیمی، خاطرات رزمندگان دوران دفاع مقدس را بی‌پیرایه و به‌دور از هرگونه اغراق آورده است. این کتاب، حاصل سال‌ها مقاومت مردی است که با وجود محدودیت‌های جسمی، تنها با یک انگشت و عزمی راسخ، حماسه‌های گمنامان آن دوران را به تصویر کشیده است.


به گزارش نوید شاهد اصفهان، به بهانه انتشار کتاب تاثیرگذار «عروسی پشت خاکریز» در فضایی آکنده از صداقت و ایثار، نوید شاهد اصفهان پای صحبت جانباز ۷۰ درصد رمضانعلی کاوسی، نویسنده این کتاب نشست. کتابی که روایتی بی‌پیرایه و انسانی از دفاع مقدس است و حاصل سال‌ها تلاش مردی است که با وجود محدودیت‌های جسمی، تنها با تکیه بر اراده‌ای آهنین و عشقی عمیق به روایتگری حماسه‌های رزمندگان پرداخته است.

«عروسی پشت خاکریز»؛ روایتی صادقانه از دوران دفاع مقدس به قلم مردی با اراده‌ی آهنین

کاوسی جانباز قطع نخاع، از روز‌های سخت و شیرین نگارش این کتاب می‌گوید: «وقتی تصمیم گرفتم خاطرات یکی از آزادگان اردوگاه تکریت را ثبت کنم، می دانستم راه دشواری در پیش دارم. با نوشتن خاطراتش از شب های دلهره آور عملیات، گویا من هم در کنار همرزمانم در حال گذر از خاکریزهای دشمن هستم. محمدعلی نوریان، راوی این کتاب، با لهجه شیرین نجف‌آبادی‌اش و خاطرات نابش، مرا همراهی کرد تا این اثر خلق شود.» 

این جانباز قطع نخاع از نحوه نوشتن با شرایط خاصش می‌گوید: «بعضی‌ها فکر می‌کنند محدودیت جسمی، پایان راه است. اما من با یک انگشت و یک صفحه کلید، جنگیدم تا این خاطرات زنده بماند. گاهی یک صفحه را بار‌ها پاک می‌کردم، اما تسلیم نمی‌شدم. چون می‌دانستم این روایت‌ها فقط مال من نیست؛ مال همه کسانی است که برای این سرزمین جان دادند یا جا ماندند تا روایتگر باشند.» 

«عروسی پشت خاکریز» برخلاف بسیاری از کتاب‌های جنگ، نه شعار می‌دهد و نه قهرمان‌های دست‌نیافتنی می‌سازد. کاوسی تأکید می‌کند: «جنگ فقط شهادت و حماسه نبود؛ گاهی یک شوخی ساده بین رزمنده‌ها در سنگر، یا ترس و دلشوره‌های پیش از عملیات، همان چیزی بود که جنگ را واقعی می‌کرد. من و نوریان سعی کردیم جنگ را آن‌طور که بود، بدون کم و زیاد، روایت کنیم.»

یکی از تأثیرگذارترین بخش‌های کتاب، صحنه انفجار مین زیر پای راوی است که با بیانی دردناک و صادقانه توصیف شده. وی درباره این صحنه می‌گوید: «نوریان وقتی این خاطره را تعریف می‌کرد، چشمانش پر از اشک شده بود. من هم سعی کردم همان حس را منتقل کنم؛ ترس، درد، و بعد از آن، اراده برای ادامه دادن. اینها درس‌هایی است که نسل امروز باید بخواند.»

در پایان، این جانباز ۷۰ درصد پرتلاش خطاب به جوانان می‌گوید: «دفاع مقدس فقط یک دوره تاریخی نیست؛ یک مدرسه است. اگر می‌خواهید ایران را واقعاً بشناسید، باید صدای پای رزمنده‌هایی را بشنوید که در تاریکی‌ترین شب‌ها، راه نور را پیدا کردند. «عروسی پشت خاکریز» یکی از همان صداهاست.»

گفتنی است، «عروسی پشت خاکریز» توسط انتشارات شهید کاظمی در  ۲۹۶ صفحه سال ۱۴۰۴ وارد بازار نشر شد.

گزیده‌ای از کتاب:

حدود سی متر، با ترس و دلهره جلو رفتیم. یک دفعه متوجه رحیمی و شریف شدم که سریع روی زمین نشستند. بلافاصله از پشت یکی از درخت­ های بلوط، گفت: «قِف ترس، تمام وجودم را فرا گرفت. وسط میدان مین دشمن، نه راه پس داشتیم نه راه پیش. تمام آنچه را برای شناسایی رشته بودیم، پنبه شد. همان لحظه یکی از بچه ­های ما روی مین رفت. نظامی دشمن فریاد زد: «ایرانی، ایرانی.» حسین محبی فرمانده گردان و محمود ترکزاده، جانشینش از لب یک پرتگاه جاکن شدند و پریدند پایین. من هم آمدم عکس­ العمل نشان دهم، یک مین زیر پای چپم منفجر شد. انگار به سمت بالا پرت شدم و روی زمین فرو افتادم. احساس کردم پایم کنده شد. همزمان بند اسلحه­ام از سر شانه­ ام جدا شد. نفهمیدم کجا افتاد. کمتر از ده متر با سنگر کمین دشمن که دیواره ­اش از سنگ بود فاصله داشتم. نظامی دشمن از پشت تخته سنگ­ها شروع به تیراندازی کرد. نارنجک هم پرت می ­کرد. دیگر فکر این را هم نکردم که وسط میدان مین هستم. چهار دست و پا خودم را به سمت عقب کشیدم و سینه ­کش تپۀ کوچکی تکیه دادم. تیر‌های رسام دشمن مثل ستاره از بالای سرم رد می­شد. یک منور فضا را روشن کرد. همزمان از فاصلۀ دورتری با دوشکا و آرپی­جی آتش جانانه‌­ای بر سرمان ریختند. کِتف راستم شروع به سوختن کرد. بوی خون به مشامم خورد.

انتهای پیام/

منبع: نویدشاهد

گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه