عاشورای یاران روح الله (ره) در کربلای «سرچشمه»؛

«بهشتی»؛ سیدالشهدای انقلاب، راست قامت جاودانه‌ی تاریخ...

آن شب، سرچشمه، کربلا شده بود و قتلگاه وفادارترین یاران انقلاب و امام. جلسه دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی برای تصمیم گیری مسائل حساس کشور و تعیین ریاست جمهوری آینده با حضور ده‌ها وزیر دولت، نماینده مجلس، اعضای حزب و... و بهشتی، سید و سردار و قافله‌سالار خط امام و هدف اصلی همه و شمع این جمع و سرحلقه این محفل معراجیان، یکباره از پشت میز، نگاهی عارفانه به جمع حاضران انداخت و گفت: بچه ها! بوی بهشت می‌آید! نمی‌شنوید؟! و ناگهان صدای انفجاری مهیب و آوار و... آری! بهشتی بر سر پیمان خود رفت...

«بهشتی»؛ سیدالشهدای انقلاب، راست قامت جاودانه‌ی تاریخ...

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، هفتم تیر 1360 در تقویم تاریخ انقلاب اسلامی، «روز شهید» نام گرفته و روز معراج بهشتیان انقلاب و یاران مخلص و فداکار امام (ره) به جلوداری و قافله سالاری سیدالشهدای انقلاب، شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی از کربلای سرچشمه است تا جوار قرب حق و جاودانگی در تاریخ، همچنانکه آن سردار جبهه اصیل انقلاب در مصاف با نفاق و مفوذ و خیانت، خود از این تقدیر، پیشگویانه خبر داده بود: «ما راست قامتان جاودانه‌ی تاریخ خواهیم ماند.» به گفته امام راحل، ضد انقلاب و خط نفاق، به سرکردگی و عاملیت سازمان مجاهدین خلق، بهشتی را از این ملت گرفت چرا که میزان و عمق تاثیرگذاری او را در مدیریت ساختاری کشور، می‌دانست و به این نتیجه رسیده بود که حضور او بزرگترین مانع برای جریان وابسته به غرب، برای استحاله ارزشهای انقلاب و نظام و مقابله با خط امام است. دشمن، فهمیده بود که بهشتی، رکن و ستون اصلی نظام، بعد از امام (ره) است و به فرموده‌ی ایشان، دانشمند و مدیر و مدبر است. این بینش کلان نگر، آینده پژوهانه و راهبردی بهشتی، بزرگترین و برجسته ترین نقطه قوت او بود که دشمن را به فکر حذف این مهره کلیدی حاکمیت خط امام و جریان اصیل مکتبی انداخت تا به خیال خود، با فقدان او نظام، دچار خلاء بنیادی شود و در غیاب این نیروهای کارآمد، رفته رفته فروبپاشد. اما انقلاب ما حتی با فاجعه فقدان بهشتی نیز که به فرموده امام: «مثل یک ملت بود»، بازهم قوی تر شد و راه خود را مطمئن تر و مقتدرتر ادامه داد. 

«بهشتی»؛ سیدالشهدای انقلاب، راست قامت جاودانه‌ی تاریخ...

 

  • شاگرد اول تیزهوش دبستان، حوزه را انتخاب کرد

 

سید محمد حسینی ‌بهشتی دوم آبان ۱۳۰۷ شمسی در محله لنبان اصفهان به دنیا آمد. پدرش از روحانیون اصفهان و امام جماعت لنبان و از خاندان بزرگ ساداتن صدر جبل عامل لبنان بود و به کارهای مذهبی مردم رسیدگی می‌کرد و برای تبلیغ و رسیدگی به مسائل شرعی، به روستاهای اطراف اصفهان می رفت و به فعالیت دینی، سخنرانی و بیان احکام شرعی مشغول بود، نماز جماعت اقامه می کرد و مشکلات آنان را برطرف می ساخت. مادرش نیز زنی پاکدامن و پرهیزکار بود و در انجام احکام شرعی و آداب اسلامی، دقت نظر داشت. این بانوی محترم دختر حضرت آیت الله حاج میر محمدصادق خاتون آبادی از مراجع بزرگوار و محققان صاحب نام بود. تحصیلات را در چهار سالگی در مکتب خانه ای آغاز نمود. خیلی سریع خواندن و نوشتن و روخوانی  قرآن را فرا گرفت. تا این که بعدها به دبستان دولتی رفت و هنگامی که امتحان ورودی از او گرفتند، گفتند باید به کلاس ششم برود ولی از نظر ما نمی‌تواند. بنابراین او را برای کلاس چهارم پذیرفتند. پس از آن که تحصیلات دبستانی را به پایان رساند. در امتحان ششم ابتدایی شهر، نفر دوم شد. سپس به دبیرستان سعدی رفت و سال اول و دوم را در دبیرستان گذراند. در ۱۴ سالگی که مقارن با سال 1321 شمسی بود، تحصیلات دبیرستان را نیمه تمام رها کرد و به یکباره مسیر زندگی اش عوض شد. شوقی برای حضور در حوزه علمیه و تلبس به لباس دین و تلمذ علم دین احساس کرد و به جرگه حوزویان درآمد تا با استفاده از فضای معنوی این پایگاه علم و عمل، راه سعادت را در پیش گیرد. سید محمد چهار سال در حوزه علمیه اصفهان به تحصیل علوم دینی پرداخت و در این مدت کوتاه با پشتکار فراوان و استعداد درخشانی که داشت، دروسی را که باید در مدت هشت سال خوانده شوند، در مدت چهار سال به پایان رساند و در ۱۸ سالگی برای تکمیل تحصیلات عالی و به دست آوردن دانستنی های تازه به شهر مقدس قم عزیمت کرد تا در جوار پربرکت حضرت فاطمه معصومه (س) و در محضر استادان گرانقدر، کسب فیض کند و رهتوشه برگیرد. در مدرسه حجتیه در حجره ای ساده سکنی گزید و به درس و بحث مشغول گشت و با دوستانی چون استاد شهید مرتضی مطهری، امام موسی صدر و... آشنا شد و در مدت شش ماه بقیه دروس سطح شامل رسائل و مکاسب و کفایه و... را به پایان رساند و در سال ۱۳۲۶ در درس خارج فقه و اصول شرکت کرد. در همین سال با همفکری دوستانی چون شهید مطهری برنامه ای به منظور تبلیغ مذهبی در روستاهای دور افتاده، تنظیم کردند.

 «بهشتی»؛ سیدالشهدای انقلاب، راست قامت جاودانه‌ی تاریخ...

  • از شاگردی محضر «امام» و «علامه» تا دکترای فلسفه

 

او با این که در سال دوم دبیرستان تحصیلاتش را نیمه تمام گذاشته و به سوی حوزه شتافته بود، دوباره تصمیم گرفت که همزمان با درس‌های حوزوی، فراگیری دروس ناتمام گذشته را نیز ادامه دهد. با کوشش فراوان و استعداد سرشار خویش آن دو مسیر علمی را با هم ادامه داد، به طور که در سال ۱۳۲۷ موفق به اخذ دیپلم ادبی گشت و در همان سال وارد دانشکده منقول و معقول (الهیات و معارف اسلامی کنونی) شد و در رشته فلسفه به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۳۰ موفق به اخذ دانشنامه لیسانس در رشته فلسفه شد. پس از اخذ لیسانس از تهران به قم مراجعت نمود و در درس خارج فقه و اصول، شرکت جست و به موجب علاقه فراوانی که با مباحث فلسفی و عقلی داشت در دروس «اسفار» و «شفاء» مرحوم «علامه طباطبایی (ره)» حضور یافت و از شاگردان همیشگی آن درس بشمار می‌آمد و در شب های پنجشنبه و جمعه با شهید مطهری و دیگر دوستان همراه، جلسه گرم و پرشوری برپا کردند که نتیجه آن به صورت کتاب ارزشمند «اصول فلسفه و روش رئالیسم» با پاورقی‌های شهید مطهری، تنظیم و منتشر گردید. از دیگر استادان وی در قم، عبارت بودند از: آیت الله بروجردی، آیت الله سیدمحمد محقق داماد، آیت الله شیخ مرتضی حائری و حضرت امام خمینی (ره)

پس از پنج سال تحصیل و تدریس در شهر مقدس قم، در سال ۱۳۳۵ وارد دانشکده الهیات شد و تا سال ۳۸ در آن دانشکده مشغول تحصیل در دوره دکترا بود، ولی پس از اتمام تحصیل در آن دانشکده به خاطر فعالیت‌های چشمگیر فرهنگی، تبلیغی و سیاسی که در داخل و خارج کشور به عهده داشت، نتوانست رساله دکترای خویش را ارائه دهد و این امر به تأخیر افتاد. سرانجام در تاریخ ۱/۱۱/۱۳۵۳ رساله دکترای خود را تحت عنوان «مسائل ما بعدالطبیعه در قرآن» با راهنمایی استاد شهید مرتضی مطهری ارائه و از آن دفاع کرد و موفق به اخذ دکترا در رشته فلسفه شد.

 

  • معمار تحول در مدیریت فکری حوزه

 

زمانی که سردمداران وابسته به غرب بر آن بودند که جامعه اسلامی ایران را به یک جامعه مادی غربی تبدیل کنند و با گذشت زمان، دین را به دست فراموشی سپارند. در چنین دوران حساس و پرمخاطره، دکتر بهشتی با همکاری شهید بزرگوار دکتر باهنر در بخش برنامه‌ریزی کتاب‌های وزارت آموزش و پرورش به تهیه و تدوین کتاب دینی برای مدارس اقدام کرد و از این طریق نگذاشت گرد غربت بر روی این گوهر گرانبها بنشیند و نسل جوان را به فرهنگ غنی اسلام آشنا ساخت. این عالم بصیر و متفکر ژرف نگر، برای آینده‌ای روشن برنامه‌ریزی می‌کرد و چاره این مهم را در ایجاد تحول در حوزه یافته بود. بدین خاطر در سال ۱۳۳۹ به فکر سازماندهی درست و دقیق برای حوزه افتاد و با همفکری دوستانش به این نتیجه رسید که باید تحولی اساسی توأم با نوعی برنامه‌ریزی اصولی انجام گیرد تا طلاب تحت یک برنامه منظم و مدون درآیند و در آینده برای جامعه مؤثر و مفید واقع شوند. بدین منظور با همکاری شهید قدوسی و دعوت از اساتید بزرگواری چون حضرات آیات مشکینی، مصباح یزدی و جنتی، اقدام به تشکیل مدرسه حقانی نمودند و آن را به مثابه پایگاه مهمی برای تربیت طلاب متعهد و انقلابی قرار دادند. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نیز آن نهاد پاکی که دکتر بهشتی و شهید قدوسی نشاندند، به بار نشست و آثار مفید و مؤثری در این انقلاب  داشت.

 

  • سردار خط مقدم نواندیشی، روشنگری و «جهاد تبیین»

 

شهید بهشتی در عرصۀ تبلیغ دین و آموزش آن و تربیت نفوس و کادرسازی برای سازمان مدیریت کشور بر اساس الگوهای دین ممتاز بود. سابقۀ او در تأسیس دبیرستان دین و دانش و مشارکت در بنیان‌گذاری مدرسه حقانی بر اساس روش جدید آموزشی و ارائه طرح آموزشی و تحقیقاتی جدید در حوزه علمیه آن روزگار و عزیمت به اروپا برای تبلیغ و ساماندهی مراکز فعالیت‌های دینی و اسلامی تلاش برای ماندگاری و پایداری مرکز اسلامی هامبورگ که امروزه آثار و نتایج آن روشن‌بینی و آینده‌نگری به وضوح دیده می‌شود؛ نشانه‌های فهم عمیق و صائب این عالم متعهد و مسئول و زمان‌شناس است. او اسلام را حقیقتا و از عمق جان و به تمام معنا باور کرده بود و به توانمندی اسلام و قرآن در ادارۀ جامعۀ انسانی و در مدیریت جمعی، باور قلبی داشت و در تبیین این حقیقت نیز همتی تمام می‌ورزید. حکم‌الهی را بر هر چیزی ترجیح می‌داد. همچنان‌که از ارتجاع و جموداندیشی و تحجر، احتراز می‌کرد، دربارۀ افتادن به دام التقاط و روشن‌فکرمآبی وارداتی و نااصیل نیز هشدار و پرهیز می‌داد. آثار علمی مکتوب و به جا مانده از او، هر چند بلحاظ کمیت، چندان زیاد نیست، اما به لحاظ کیفی، پرمایه و ارزشمند و اثرگذار است.

 

  • در سنگر شورای انقلاب به حکم امام (ره)

 

پس از آن که انقلاب اسلامی ایران در آستانه پیروزی قرار گرفت، حضرت امام خمینی (ره) آن روزها در پاریس، پایه‌های حکومتی اسلامی را طرح ریزی می نمودند و بدین منظور شورای انقلاب را تشکیل دادند تا بتوانند قوانین کشور را بر طبق موازین اسلامی و قرآنی تنظیم نمایند. یکی از نخستین اعضای این شورا که از طرف حضرت امام انتخاب شد، دکتر بهشتی بود. او پس از مدتی به عنوان دبیر شورا انتخاب شد. این شورا در آن برهه حساس و سرنوشت ساز وظیفه مهمی را بر دوش داشت و منشاء خدمات فراوانی به پیشبرد و مهندسی صحیح اجرایی و عملیاتی جریان انقلاب شد. به ویژه این که در آن دوران - به خاطر آشفته بودن اوضاع و نبودن قوه مقننه - این شورا نقش قانونگذاری داشت و دو وظیفه مهم را انجام می داد: یکی تصویب قوانین مورد نیاز کشور و و دیگری اجرای آن قوانین که این نیز از سوی اعضای شورا یا افرادی که شورا انتخاب می‌کرد، انجام می شد. مدتی نیز دکتر بهشتی از طرف شورای انقلاب به دادگستری رفت تا به بازسازی این تشکیلات قضایی بپردازد و قضات انقلابی و متعهد را بکار گیرد. حضور ایشان در این مورد نیز چون گذشته مؤثر افتاد.

 

  • بانی کادرسازی، تحزب و تشکل سیاسی در تاریخ جمهوری اسلامی

 

در آن روزهای حساس و سرنوشت ساز انقلاب، در برابر آن همه حزب سیاسی منحرف، وجود یک تشکل اسلامی پیرو راه امام برای پاسداری از ارزش ها ضروری بود. در آن زمان دکتر بهشتی که همواره معتقد به نظم و برنامه‌ریزی و تشکیلات بود، با صلاحدید حضرت امام (ره) در فروردین سال ۱۳۵۸ حزب جمهوری اسلامی را با همفکری و همکاری آیت الله خامنه ای و دیگر دوستان تأسیس کرد تا پایگاهی برای سازماندهی نیروهای مسلمان و متعهد و معتقد به ولایت فقیه باشد. آیت الله بهشتی تا هنگام شهادت به عنوان دبیر کل حزب جمهوری اسلامی انجام وظیفه نمود. او معمار و بانی تفکر تحزب و رقابت حزبی و تشکل سازی و تربیت کادرهای نخبه از دل حزب برای مدیریت جریان اصیل و مکتبی در آینده نظام و انقلاب و برای سطوح محتلف ساختار مدیریتی و اجرایی کشور بود. فکری که شاید کمتر کسی در آن روزهای متلاطم و ملتهب می‌توانست با این بصیرت و ژرف اندیشی آینده نگرانه داشته باشد. هدف او از پایه گذاری حزب جمهوری اسلامی، به غایت هوئشمندانه بود چرا که تجربه تلخ تحزب در کشور ما با سابقه سیاه حزب توده و احزاب چپ و مارکسیستی، قشر مومن و مذهبی و پیرو انقلاب را از کار و فعالیت حزبی و در قالب ضوابط و چارچوب منسجم و منظم تشکیلاتی، دور می کرد و تلاش شهید بهشتی، مهندسی یک جریان نوظهور از تحزب بر محور اصول و بینش مکتبی و با یک دید راهگشا و پیشرو برای تربیت نسل نوینی از نخبگان متعهد و متخصص برای نظام بود.

 

  • سنگربان اصل مقدس و مترقی «ولایت فقیه»

 

پس از آن که مجلس خبرگان اول، توسط نمایندگان منتخب مردم تشکیل شد، دکتر بهشتی نایب رئیس مجلس خبرگان بود اما بیشتر جلسات را او اداره و مدیریت می کرد و بیشتر جلسات مجلس خبرگان به ریاست ایشان برگزار می شد. این مدیر دلسوز نظام، به رغم مشغله کاری فراوان، با تلاش و کوشش فوق العاده و با همفکری و همکاری یاران دلسوز امام و انقلاب، قانون اساسی جمهوری اسلامی را تدوین کردکه به تأیید امام و تصویب امت رسید. قانون اساسی در واقع خون‌بهای انقلاب اسلامی بود. اما یکی از مهمترین و ماندگارترذین نقش های او در این مجلس،روشن کردن جایگاه ولایت فقیه در این نظام در بحث برای تصویب این اصل بود. گرچه بعضی از لیبرال ها و ملی گرایان با آن مخالفت می کردند ولی آیت الله بهشتی با دلایل مستند و متقن و با بحث اقناعی و استدلالی و تبیین ابعاد این اصل و ضرورت آن برای اسلامی شدن حاکمیت و مدیریتن بر مبنای موازین مکتب و احکام الهی توسط فقیه عادل، به مخالفان پاسخ می داد و سرانجام اصل ولایت فقیه با کوششهای این شهید و چندتن از یاران و همفکران او در مجلس خبرگان تصویب شد.

 

مدیریت و مهندسی «عدالتخانه نظام» و راهبری «دستگاه قانون و قضا»

 

پس از استقرار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی مسئولیت دیوان عالی کشور (بالاترین مقام قضایی کشور) را در اسفند ماه ۱۳۵۸ به دست با کفایت آیت الله بهشتی سپرد تا برای این تشکیلات حیاتی که نقش مهم و تعیین کننده‌ای در جامعه دارد، زمینه اجرای قوانین و احکام اسلام و شرع مقدس با درک و درایت این عالم روشن‌بین، مهیا گردد و بنیان عدالتخانه نظام اسلامی که از اهداف و آرزوهای امام و همه دین باوران از دیرباز بود، تحقق یابد. ایشان نیز در طول مدت عهده داری این مسئولیت خطیر، منشاء خیر و خدمات فراوان گشت و امور قضایی کشور را سروسامان داد و آن را انسجام بخشید و با بکارگیری قضات عالم و عادل و متعهد، نظام قضایی را دگرگون ساخت. تلاش بی وقفه او در این قوه فراموش نشدنی است و نشان از یک نگاه نوآور، بن بست شکن، بسترساز و عرصه گشا در مهندسی جریان قوه قانون و قضای اسلامی، بمثابه یکی از ماموریتهای اصلی این نظام و ولایت فقیه دارد. در حقیقت، او بازوی اجرایی امام راحل (ره) برای عملی شدن این خواست ایشان بود که باید همه قوانین کشور و موازین دادرسی و صدور احکام، بر مبنای شرع و فقه و احکام الهی اسلام باشد. قاطعیت و تاکید او بر این امر از جمله در مساله لایحه قصاص در بحبوبه صف آرایی جریان لیبرالیسم و نفاق با او و خط امام، بهشتی را هدف تیرهای زهرآگین تهمت و تخریب و دروغ و وارونه سازی و شایعه پردازی ها کرد و خشم و کینه عمیق او را در دل سران ضد انقلاب برانگیخت.

 

  • سپر بلای «امام» در تیرباران تبلیغی و تخریبی دشمن

 

آمریکا و خط التقاط و نفاق و نفوذ، به خوبی می‌دانستند که آیت الله دکتر بهشتی یکی از ارکان این نظام مقدس اسلامی است و نقش مهم و تعیین کننده‌ای دارد و باید از ایشان شروع کرد. آن ها وجود او را مانعی جدی و اصلی در راه رسیدن به اهداف خود می دیدند و برای نیل به مقاصدشان اقدام به ترور شخصیتی این عالم مبارز و متفکر نمودند. البته طراح اصلی این برنامه، استکبار جهانی و آمریکا بود و منافقین، مجریان و عوامل عملیاتی طرح بودند. در سخنرانی ها و میتینگ ها، نام بهشتی، نمادی از دشمنی با امام بود و در واقع او سپر بلای رهبر بزرگ و مقتدای خویش شده بود. مقابله با بهشتی و تهمت و تخریب او، اسم رمز همه دشمنان خط امام شده بود. مظلومیت بهشتی نیز دقیقا به همیثن خاطر بود. بهشتی هدف اصلی همه دشمنی های خباثت بار و شرارت آمیز ضد انقلاب شده بود و او همه این تیرهای بلا را به جان خریده بود تا فدایی و پیشمرگ و بلاگردان امام و مراد و معشوقش باشد.

 

آری «بهشتی» بر سر پیمان خود رفت...

 

روز حادثه (هفتم تیر ۱۳۶۰)، یک روز پس از ترور آیت الله خامنه ای چهره برجسته و شاخص خط امام و یاران انقلاب و دست راست بهشتی در حزب، او مثل همیشه با تبسمی بر لب، به دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی آمد و در جلسه اعضای حزب جمهوری شرکت کرد. جلسه که ابتدا به موضوع بررسی تورم اختصاص داشت، بنا به اهمیت موضوع عزل و اختفای اولین رئیس جمهور و ضرورت تعیین ریاست جمهوری و برگزاری انتخابات زودهنگام، بحث و گفتگوها را به این سمت برد. با قرائت قرآن آغاز شد و پس از آن، سخنرانی قافله سالار شهدای هفت تیر شروع شد، که ناگهان با انفجاری که به دست سازمان تروریستی و نفاق اندیش مجاهدین خلق و توسط مهره نفوذی آنان در حزب، محمدرضا کلاهی معدوم روی داد، سیدالشهدای انقلاب، دکتر بهشتی همراه با 72 تن از برجسته ترین مدیران، کارگزاران و یاران صدیق و خالص و خدمتگذار نظام، شامل وزرای دولت شهید رجایی، شماری از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و اعضای حزب، به فیض شهادت نائل آمدند. پیکر سوخته و شرحه شرحه علمدار مظلوم انقلاب، با دو دست قطع شده، همراه پیکرهای شهیدانی چون محمد منتظری، دکتر قندی، دکتر عباسپور، دکتر فیاض بخش، موسی کلانتری، عبدالحمید دیالمه، ناطق نوری، درخشان، مالکی، اجاره دار، استکی، شرافت و... از زیر آوار درآمد و در قیامتی که ملت ایران در مشایعت این 72 عاشورایی حسین زمان در کشور بپا کردند در بهشت زهرا به خاک سپرده شدند. درحالیکه ایران یکصدا سوگوار و سیاهپوش اما محکم و مقاوم و مصمم فریادش این بود: «آمریکا در چه فکریه ایران پر از بهشتیه»  

 

  • آخرین جمله قبل از شهادت؛ بازهم تاکید بر حفظ اصالت نظام

 

حجت الاسلام باغانی از جانبازان بازمانده از انفجار دفتر حزب در آن شب، روایتی از آخرین جمله شهید بهشتی دارد: «در جلسه ای که هر هفته شب های دوشنبه در سالن اجتماعات حزب تشکیل می شد مسائل و مشکلات مردم از قبیل تورم، مسکن، آموزش و پرورش، بهداشت و درمان و غیره مطرح می شد و چون مسولان اجرایی و مسولان سایر قوا حضور داشتند تصمیمی برای حل مشکلات گرفته می شد و اگر احیانا نیاز به قانونی بود، مجلس قانونی برای رفع آن مشکل تصویب می کرد. معمولا در نشست ها یکصد و پنجاه نفر شرکت می کردند که در نشست روز هفتم تیر سال 1360 و در جلسه قبلی آن با همین عده از مسولان، بحث تورم بررسی می شد. در آغاز جلسه آقای کاظم پور اردبیلی (وزیر بازرگانی وقت) پیرامون تورم و مشکلات مربوط به آن صحبت کردند. در اواسط جلسه که تقریبا نمایندگان مجلس، وزیران و معاونان و مسولان اجرایی و قضایی که عضو یا هوادار حزب بودند، حضور داشتند، پیشنهاد شد به خاطر عزل بنی صدر و در پیش بودن انتخابات ریاست جمهوری بحث مربوط به انتخابات بررسی شود که با موافقت اکثریت حاضران مواجه شد. دکتر بهشتی به عنوان آغازگر بحث و هم مدیرجلسه پیرامون اهمیت مسئولیت ریاست جمهوری سخنانی ایراد کردند و اظهار داشتند رئیس جمهوری پس از مقام رهبری بلندپایه ترین مقام نظام است و آقایان مردم را روشن کنند تا شخصی که تحت حمایت استکبار قرار دارد در مسئولیت ریاست جمهوری قرار نگیرد. تا جایی که من به یاد دارم این آخرین جمله شهید بهشتی بود. در این لحظات بود که ناگهان با صدای مهیبی همه جا تاریک و من به گوشه ای پرتاب شدم. تا چند ثانیه نمی دانستم چه شده و فقط صدای ناله ها و فریادهای یا الله، یا امام زمان (عج) را می شنیدم. بعد از مدتی متوجه شدم بر اثر انفجار و پایین آمدن سقف سالن اجتماعات، افراد زیادی زیر آوار سنگینی قرار گرفته اند و کسانی که در معرض مستقیم انفجار قرار داشتند، مثل شهید مظلوم بهشتی قطعه قطعه و متلاشی شده اند. این حالت تاریکی و سکون و بی حرکتی حدود دو ساعت طول کشید تا مردم و نیروهای امدادی یکی یکی اجساد را از زیر آوار بیرون می کشیدند. در این حادثه فقط یک سوم حاضران جلسه و از جمله من زنده ماندیم که همگی نیز مجروج شده بودیم...»

 

از « بهشتی » می‌توان با لهجه‌ی غیرت سرود...

 

آمد از لبخند باران ، آمد از اشراق رود

مردی از آئینه روشن‌تر ، صداقت تار و پود

کیست این مجنون عاشق؟ کیست این روح غریب؟

کیست این اندوه پرپر؟ کیست این داغ کبود؟

کیست این؟ یک شمس دیگر ، وارث تیغ و غزل

کیست این؟ یک روح شرقی ، وارث عشق و سرود

یک سر ِ سبز و زبانی سرخ ، جانی شعله‌ور

سهم این ققنوس آتش نوش طوفان گرد بود

یک شب آمد ُسرخ مردن را تبسم کرد و رفت

ما نفهمیدیم اما ، آن تبسم را چه سود !

مثل روح گل شکفت و مثل بوی گل پرید

تا که دل بستیم بر او ، داغ او آمد فرود

مردی از خواب زمین کوچید ، یک شب ناگهان

آسمان را خواب دید و شد پرستو پر گشود

این « غزل - آتش » فقط یک جرعه از اندوه اوست

آه اگر می‌شد بنوشم داغ او را ، رود ، رود...

تا زبانی سرخ دارد عشق در کام جنون

از « بهشتی » می‌توان با لهجه‌ی غیرت سرود

 

شاعر: استاد رضا اسماعیلی

 

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده