در شصت‌ودومین شماره فرهنگی‌-تاریخی شاهد یاران بخوانید:

حکایت مردی از تبار ایمان و جهاد: روایت‌هایی از زندگی و مجاهدت های شهید شاه‌آبادی

شنبه, ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۳۴
شماره ۶۲ ماهنامه فرهنگی‌-تاریخی شاهد یاران به روایت‌هایی کمتر شنیده شده از زندگی شهید حجت الاسلام مهدی شاه‌آبادی اختصاص یافته است؛ خاطراتی که از ارتباط نزدیک ایشان با حضرت امام (ره) تا سلوک شخصی و فعالیت‌های مبارزاتی در روزهای سخت نهضت را بازگو می‌کند.

حکایت مردی از تبار ایمان و جهاد: روایت‌هایی از شهید شاه‌آبادی

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ شهید مهدی شاه‌آبادی، عالمی مجاهد و یاری وفادار برای امام خمینی (ره) بود که در کنار تلاش‌های علمی و معنوی، در میدان مبارزه با رژیم پهلوی نیز حضوری پررنگ داشت. روایت‌های منتشر شده در این شماره از ماهنامه شاهد یاران، تصویری صمیمی و دقیق از ابعاد مختلف شخصیت این عالم بزرگوار ارائه می‌دهد؛ از شیوه زندگی ساده و رفتار مهربانانه‌اش با خانواده، تا نقش مؤثرش در هدایت حرکت‌های مردمی و ارتباط مستمر و نزدیکش با حضرت امام. در این مجموعه، راویانی چون خانواده، یاران و دوستان شهید شاه‌آبادی، گوشه‌هایی از این حیات نورانی را با قلمی بی‌پیرایه روایت کرده‌اند که امروز به بهانه ششم اردیبهشت سالروز شهادت ایشان بخشی از آن منتشر می شود.  

ارتباط عاطفی شهید شاه‌آبادی با حضرت امام (ره)

یک بار در رابطه با مبارزات خودمان در سطح تهران و شهرری برنامه‌ریزی گسترده‌ای کرده بودیم. می‌خواستیم اماکن مختلفی را منفجر کنیم و دستور کارمان آتش زدن آن اماکن خاص بود. مدت‌ها در این زمینه کار کرده بودیم که ۳۰-۴۰ مکان مختلف را که مربوط به ساواک بود، آتش بزنیم. به شهید گفتیم، گفتند صبر کنید. حدود ۴۸ ساعت بعد پیغام دادند که فعلاً این کار را نکنید. وقتی علت را جویا شدیم گفتند حضرت امام با این کار موافق نیستند. این کار انجام نشد و ایشان سعی می‌کردند دقیقاً نظرات حضرت امام را منعکس کنند.
(راوی: حسین فدایی، ص 77)

نفوذ شهید شاه‌آبادی در خواص

نفوذ شهید شاه‌آبادی در خواص بسیار زیاد بود. ایشان هیچ وقت در مجلس وارد صحبت نشدند. پاسدار محافظشان می‌گفت: «حاج آقا، هر لایحه‌ای که مطرح می‌شود این آقای موحدی ساوجی در مقام موافقت یا مخالفت صحبت می‌کند. چرا شما حرف نمی‌زنید؟» می‌خندیدند و می‌گفتند: «من به او می‌گویم صحبت کند.» اصلاً جایگاه خاصی برای خود به عنوان این که به زبان امروز کلاسی بگذارند، در نظر نمی‌گرفتند. مثلاً به محض اینکه می‌دیدند محله حمام عمومی می‌خواهد ساخته شود، بیشترین زحمت را می‌کشیدند تا حمام ساخته شود. یادم هست زمانیکه جزیره مینوی آبادان کاملاً در حصر دشمن بود، به آنجا رفتیم و به خاطر دارم که تیم حفاظتی خیلی از حضور ابوی در جزیره نگران بودند. ولی استدلال ایشان این بود که باید حتما بروم و آن بچه‌های جلوی خط مقدم را ببینم. می‌گفتند اگر بنا باشد حضور ما در جبهه روحیه‌ای به کسی بدهد، آن کسی که جلوتر است بیشتر از هرکس دیگری به این روحیه نیاز دارد.

(راوی: حمید شاه‌آبادی، فرزند شهید، ص 86)

 

تواضع و فداکاری مادر شهید شاه‌آبادی

در وصف مادر حاج آقا شاه‌آبادی نمی‌توانم و نمی‌دانم چطور بگویم که حقشان را ادا کنم. ایشان سطح فکرشان خیلی بالا بود. تک فرزند بودند و پدرشان هم خیلی ثروتمند بودند. بعد از فوتشان هشت خانه برای ایشان به ارث گذاشته بود. ولی خانم تمام هشت خانه را در راه خدا داده بودند. من با مادر حاج آقا هیچ مسئله‌ای نداشتم و ایشان هم سر پا بودند. اما بعد از زندانی شدن حاج آقا و فراقشان، گریه زیادی کردند و چشم‌هایشان نابینا شد. چون آقای شاه‌آبادی را خیلی دوست داشتند، عمل جراحی کردند و در رختخواب ماندند. هفت، هشت سالی به همین شکل بودند و دو ماه بعد از پیروزی انقلاب مرحوم شدند.
(راوی: خانم صفیه آیت زاده شیرازی، همسر شهید، ص 89)

ساده‌زیستی و فرزندپروری شهید شاه‌آبادی

شهید شاه‌آبادی مقید بودند که همیشه سحرها بیدار باشند تا از فضلیت صبح محروم نشوند. صبح‌ها ابتدا خودشان برای نماز اول وقت بیدار می‌شدند. البته همه را با هم صدا نمی‌کردند، بلکه بچه‌ها را یکی یکی بیدار می‌کردند و نماز جماعت می‌خواندند. بعد با بچه‌ها نرمش می‌کردند. وقتی ایشان منزل بودند، با هرکدام از بچه‌ها به فراخور حالش رفتار می‌کردند.
(راوی: خانم صفیه آیت زاده شیرازی، همسر شهید، ص 90)

تعمیرات خانه توسط شهید شاه‌آبادی

زمانی که از کار و مطالعه خسته می‌شدند، به آشپزخانه می‌آمدند و می‌گفتند: «چه کار دارید؟» همیشه وقتی یک وسیله خراب می‌شد و ما نمی‌دانستیم چه کار باید بکنیم، ایشان آن را باز می‌کردند و درست می‌کردند. ما از هیچ‌کس برای تعمیر وسایل خانه کمک نمی‌خواستیم و کارهای دیگر منزل را هم خودشان انجام می‌دادند.
(راوی: خانم صفیه آیت زاده شیرازی، همسر شهید, ص 90)

 

رابطه نزدیک شهید شاه‌آبادی با حضرت امام (ره)

ارتباط آقای شاه‌آبادی با حضرت امام به گونه‌ای بود که انگار پسر امام هستند. در زندگی ایشان همیشه حضور داشتند. مثلاً در قم چند بار به منزل ما تشریف آوردند. امام خیلی ایشان را دوست داشتند و آقای شاه‌آبادی هم خیلی با امام در ارتباط بودند. از هر جهت می‌خواستند در راه امام قدم بگذارند و دوست داشتند زندگی و خواسته‌های امام را در زندگی خودشان پیاده کنند.
(راوی: خانم صفیه آیت زاده شیرازی، همسر شهید, ص 92)

خاطره‌ای از شهید شاه‌آبادی در خصوص امر به معروف و نهی از منکر

یک زمانی به قول معروف ریش مدل پرفسوری داشت. به من گفتند: «برادر، ریش‌هایت که نزده‌ای، این مقدارش را هم نزن.» و چون سیستم کاری‌ام طوری بود که خارج از کشور هم می‌رفتم، از این لحاظ که شئونات اسلامی را رعایت کرده باشم، ریشم را مدل می‌دادم. اما بعد از فرمایش ایشان، دیگر ریش مدل دار نگذاشتم.
(راوی: حسن شاه‌آبادی، ص 97)

علاقه‌مندی به شنا و دوچرخه‌سواری

به غیر از دوچرخه‌سواری، شهید شاه‌آبادی به شنا خیلی علاقه‌مند بودند و مرتباً برای شنا به امجدیه، ورزشگاه شهید شیرودی فعلی می‌رفتیم. وقتی ایشان معمم شدند، چون می‌خواستند حفظ شئونات اسلامی کنند، جمعه‌ها می‌رفتیم منظریه. وارد منظریه می‌شدیم و لباس‌هایشان را در می‌آوردند و زیر بوته‌ها پنهان می‌کردند. در منظریه لباس شنا هم می‌آوردیم. ایشان خیلی خوب شنا یاد گرفته بودند و به زیبایی تمام از روی دایو می‌پریدند. به اتفاق حاج مهدی می‌رفتیم شمال و به کنار دریا جایی که مناسب بود می‌رفتیم و وارد دریا می‌شدیم. اهالی آنجا خیلی تعجب می‌کردند چون فکر نمی‌کردند که یک روحانی بتواند تا این حد در شنا کردن وارد باشد، آن هم در دریا که با استخر متفاوت است.
(راوی: کاظم محسنی، دوست شهید, ص 103)

فعالیت‌های انقلابی و برخورد با ساواک

یک بار آقای شاه‌آبادی برای اولین بار به منزل ما آمده بودند. من آخر شب به خانه رسیدم و همسرم خبر داد که ایشان گفته‌اند حتماً با من تماس بگیرید. همان شب خدمت ایشان رسیدم. حاج آقا به من گفتند: «می‌خواهم فردا تهران را به هم بریزید.» گفتم چه شده؟ گفتند: «فردا کورت والدهایم دبیر کل سازمان ملل متحد می‌خواهد به تهران بیاید. این رفت و آمدها کاملاً صوری است و شاه می‌خواهد بگوید در ایران هیچ خبری نیست. ما می‌خواهیم تهران را به هم بریزیم.» ما هم دیدیم شرایط آنقدر آماده است که می‌توانیم یک اطلاعیه صادر کنیم و بازار تهران را ببندیم. بالای اعلامیه آیه‌ای انقلابی نوشتیم برای تهییج مردم و به آنها بگوییم که شاه این جنایت‌ها را کرده. چون می‌دانستیم که اگر بازار تهران را ببندند، بازار سایر شهرها نیز بسته می‌شود.
(راوی: کنگرلو، یاران شهید, ص 109)

تبعید و بازگشت شهید شاه‌آبادی

از اوایل دهه پنجاه، ما شاهد این هستیم که اسم شهید شاه‌آبادی در لیست سیاه ساواک قرار می‌گیرد. به این معنی که فعالیت‌های ایشان مورد حساسیت ساواک واقع می‌شود. در تمام صحبت‌ها و حرکاتشان، دیدارهای شهید موبه مو از طرف ساواک گزارش می‌شود. دو یا سه مرحله به منزل ایشان حمله می‌شود و همه کتاب‌ها و جزوات را ضبط می‌کنند. آخرالامر و پس از مدتی که رژیم از این برنامه خود نتیجه‌ای نمی‌گیرد، دوره تبعید آقای شاه‌آبادی را منقضی اعلام می‌کند و آن شهید بزرگوار به تهران برمی‌گردند.
(راوی: عبدالکاظم مجتبی زاده، نویسنده, ص 133)

انتهای پیام/ 

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده