سردار شهید «حاج حسین بصیر»؛ قائم مقام «لشکر 25 کربلا»:

مردی که شهادت، بلندای بصیرتش بود

سه‌شنبه, ۰۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۰۸:۵۳
این معجزه انقلاب بود که یک آهنگر ساده و یک اخراجی از ارتش شاهنشاهی را چنان در کوره بصیرت، آبدیده کند که «حاج حسین بصیر» بسازد؛ مردی که از ایران تا افغانستان، از «فداییان اسلام» و رزم در کنار «چمران» تا قائم مقامی «لشکر کربلا» تجسم تمام نمای جهاد بود و آیینه تمام قد بصیرت عارفانه و برخاسته از منتهای خلوص و تقوی. کسی که قبل از هر عملیات، موهای سر و صورتش را اصلاح می‌کرد و می‌گفت: «عملیات، سعی در صفای مستی و طواف کعبه عشق است.»

مردی که شهادت، بلندای بصیرتش بود

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، دوم اردیبهشت 1366 در عملیات «کربلای 10»، منطقه «ماووت» کربلای وصل و لقای عاشقی از تبار عاشوراییان بود. در این روز، «حاج حسین بصیر»، مردی که شهود شهادت، بلندای بصیرتش بود و «بصیر جبهه ها» شناخته شده بود، همسفر قدسیان و همراه آسمانیان بر هودج نور نشست و به بارگاه حضور پیوست. قائم مقام «لشکر 25 کربلا» مردی از خطه سبز مازندران بود از شهر ساحلی فریدونکنار. مردی از دیاری دلیرپرور که پهلوانانی بسیار به خود دیده است. او معجزه این انقلاب بود که به چنان بصیرتی رسید که شهادت خود را پیش از وقوع، اعلام کرده بود. این «بصیر جبهه» آیتی بود مجسم از تربیت و طریقت معنوی و عرفانی مردان جهاد و شهادت که در جلسات رسمی مهم با فرماندهان ارشد نظامی کشور نیز همان لباس خاکی رزم بر تن داشت و در جواب کسانی که بر او خرده گرفته بودند گفته بود: من این لباس را دوست دارم و به آن افتخار می‌کنم و از خدا می‌خواهم که همین لباس را کفنم قرار دهد.» و همان شد که از خدایش خواسته بود. مردی که از ایران تا افغانستان، از رزم درکنار شهید بزرگ «دکتر مصطفی چمران» تا ارتفاعات پربرف «ماووت» که مقتل او شد، بصیرتش بال بینش شهادت طلبانه‌اش بود... مردی که نمی‌توانست، تقدیری جز شهادت داشته باشد... 

متولد شام غریبان، سرباز مکتب عاشورا شد

شب شام غریبان سال 1322 در فریدونکنار به دنیا آمد. وی در دوران کودکی و نوجوانی با جمع کردن کودکان و نوجوانان، مجالس عزاداری برگزار می‌کرد و بعدها پرتوی گیرای ولایت او را محور سوگواران کرد و در همان اوان کودکی از مرثیه سرایان خاندان عصمت و طهارت (علیهم السلام) شد. مادرش گفته است: «تولد او در غروب روز عاشورا (شب شام غریبان) بود و به خاطر همین ما نام او را حسین نهادیم و خدا می‌داند که محبت امام حسین (ع) در جان او خانه کرده بود و روی همین علاقه، از مداحان تراز اول شهر محسوب می‌شد و در دسته‌های سینه‌زنی روز عاشورا در همان ایام طاغوت، شعرهای او همه‌اش حماسی و انقلابی بود. درحقیقت حق امام حسین (ع) را در ایام اختناق با شعارهای حماسی حسینی، در حد توان ادا می‌کرد.»

مردی که شهادت، بلندای بصیرتش بود

اخراجی ارتش، انقلابی شهر «فریدونکنار»

تحصیلات خود را تا ششم ابتدایی نظام قدیم پشت سر گذاشت و از آن پس به کار روی آورد و شغل آهنگری را انتخاب کرد و تا مرحله استادی پیش رفت. علی‌رغم اینکه سال سربازی او به علت مسائلی از طرف دولت وقت معاف اعلام شده بود ولی برای آمادگی نظامی داوطلبانه به سربازی رفت و دوران سربازی را در پادگان «منظریه» تهران زمانی آغاز کرد که نهضت حسینی امام خمینی مرحله پنهانی‌اش را طی می‌کرد. او هم به نوبه خود به خیل یاوران گمنام امام در روزگار عصیان و اختناق پیوست و با پخش اعلامیه‌های حضرت امام در پادگان، این رسالت عظیمی را به دوش می‌کشید. فعالیت مؤثر حسین سبب شد که مأموران رژیم، موقعیت کاری‌ او را تغییر دهند، ولی هیچگاه او دست از مبارزه نکشید و حتی در تسلیحات ارتش هم دست از مبارزه مخفیانه برنداشت. سال ۱۳۵۰ در شرکت باطری‌سازی وزارت جنگ در تهران مشغول به کار شد ولی به علت فعالیت‌های سیاسی در اول مهر ۱۳۵۳ اخراج شد. او در رژیم پهلوی به‌طور گسترده و همه جانبه مبارزه می‌کرد، به‌همین خاطر چند بار دستگیر و روانه زندان شد.

از سازماندهی کفن پوشان تا تصرف پاسگاه ژاندارمری فریدونکنار

در سال ۱۳۵۷ برنامه راهپیمایی فریدونکنار را با تظاهرات مردم در تهران هماهنگ می‌کرد و در شهر، هسته مبارزه و راهپیمایی را سازمان داد. چندین بار نیز با کفن پوش کردن مردم شهر، راهپیمائی کفن‌پوشان را به راه انداخت.او در این گیر و دار با چند نفر دیگر در مقابل فضای رعب و توحش طاغوت و سلاح آتشین مزدوران ایستادند و پاسگاه ژاندارمری فریدونکنار را در غروب 22 بهمن سال 1357 خلع سلاح و تصرف کردند.

همرزم مردم مظلوم «افغانستان»، رودرروی «شوروی متجاوز»

زمانی که مردم مظلوم، بی‌دفاع و بی‌سلاح افغانستان مورد هجوم ارتش شوروی سابق قرار گرفتند، حسین بی‌تابانه به آن دیار سفر کرد تا تکلیف اسلامی خود را در قبال برادران همدرد و همکیش خود به انجام برساند و مدتی را در میان مجاهدان افغان، به مبارزه علیه رژیم متجاوز و اشغالگر اتحاد جماهیر شوروی پرداخت. او یک مجاهد تمام وقت و تمام عیار بین المللی و بدون مرز بود که خستگی نمی‌شناخت. 

مردی که شهادت، بلندای بصیرتش بود

بانی انجمن شهر و روستا و دادگاه انقلاب

انقلاب به پیروزی رسید اما او باز از پای ننشست و با حساس شدن شرایط و تشدید توطئه‌های ضدانقلاب، با کیاست و دقت انقلابی به پاکسازی دانشگاهها از منافقین و گروههای ضد انقلاب همت گماشت و با همین انگیزه در تشکیل انجمن‌های اسلامی شهر و روستا و مبارزه با منکرات و تشکیل دادگاه انقلاب شرکت فعال داشت. به محرومان و دردمندان می‌اندیشید و براین عقیده بود که صاحب اصلی ‌این ‌انقلاب آنها هستند و در تقسیم زمین برای محرومان دین خود را ادا کرد.

از روز هفتم جنگ، جامه خاکی رزم به تن کرد تا لحظه شهادت...

حسین بعد از بازگشت از افغانستان، مقارن با آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز و تهاجم دشمن به میهنمان، لباس خاکی عشق را بر تن کرد و از روز هفتم جنگ، کوله‌بار سفر را بست و تا آخرین لحظه شهادت این لباس را از تن درنیاورد. همیشه می‌گفت: «دوست دارم لباس رزمم، کفنم شود، و در آن روز بزرگ که همه در پیشگاه محبوب سر به زیر می‌ایستند در قافله پرشور شهیدان، سربلند، بر این لباس حریر خویش مباهات کنم چرا که هر کسی با هر لباسی که به شهادت می‌رسد با همان لباس در پیشگاه رب خویش حاضر می‌شود.»

مردی که شهادت، بلندای بصیرتش بود

همسنگر «چمران»، قهرمان «شکست حصر آبادان»

او همراه ‌گروه شهید چمران و نیروهای فدائیان اسلام که فرمانده آن همسنگر شهید چمران سردار شهید«سید مجتبی هاشمی» فرمانده نیروهای فدائیان اسلام بود به منطقه سرپل ذهاب در غرب کشور رفت و پس از مدتی عزیمت به جنوب و شرکت در عملیات مهم «ثامن‌الائمه (ع) » آبادان را دوشادوش رزمندگان اسلام، از محاصره دشمن خارج کرد.
او نیروهای فدائیان اسلام شهرهای بابل، بابلسر، فریدونکنار، آمل و محمودآباد را به جبهه‌ها اعزام می‌کرد، لذا بار دیگر همراه همین گروه دل به جبهه ذوالفقاریه سپرد و مدت زمانی فرماندهی جبهه ذوالفقاریه -آبادان تا ماهشهر- را به عهده داشت و در محورذوالفقاریه در مقابل، لشکر 20 عراق قرار گرفت و حماسه آفرید. 

برای سخت‌ترین عملیاتها حاج حسین بصیر انتخاب می‌شد

به‌ گفته دریابان علی شمخانی: «معمولاً برای سخت‌ترین عملیات‌ها لشکر ویژه 25 کربلا انتخاب می‌شد و وقتی حاج‌بصیر فرمانده گردان بود از گردان او و زمانی که فرمانده تیپ بود از تیپ او استفاده می‌شد. با این حال هرگز از عناوین خود نامی نمی‌برد و زمان فرماندهی گردان در جواب خانواده‌اش که پرسیدند در جبهه چه عنوانی دارد، گفت:« مثل رزمندگان بسیجی، من هم دارم می‌جنگم». سردار بصیر حتی در ایام مرخصی هم از اصحاب جبهه غافل نبود و به سرکشی خانوادهایشان و دلجویی از یادگاران جنگ و جبهه و شهادت و فرزندان شهدا همت می‌گماشت و همیشه برای مردم از جبهه و رشادتهای بسیجیان می‌گفت.

5 نفری که در چشم دشمن، 5000 نفر شدند!

در عملیات «کربلای 4» سردار بصیر به سردار قربانی (فرماندة وقت لشکر 25 کربلا) گفته بود: «ما پنج نفر به تعداد پنج تن آل عبا(س) با ذکر «یا فاطمه الزهرا (س)» جلو می‌رویم، حال یا شهید می‌شویم یا پیروز.» بعد از این درگیری اسرای دشمن می‌گفتند: « شما حدود 10 الی 15 گردان و تقریباً سه الی 5000 نفر وارد عمل کردید. این در حالی بود که نیروهای خودی کسی جز حاجی و چهار نفر دیگر نبودند!

چرا شعار می‌دهید «حاجی سرت سلامت»؟!

در مازندران و فریدونکنار شایع شد که حاج بصیر به شهادت رسیده است. مطرح شدن این موضوع در صبحگاه سپاه مازندران به این شایعه قوت بخشید. اما بسیجیان فریدونکنار در یک شب که برای اقامه نماز مغرب و عشا به مسجد جامع شهر رفته بودند با خبر شدند که حاجی به فریدونکنار آمده است. با سردادن شعارهای حماسی به سوی منزل حاجی حرکت می کنند. در بین راه عده ای از مردم نیز به آنها پیوستند تا به خانه حاجی رسیدند و شعار می‌دادند «حاجی سرت سلامت» حاجی در حالی که قطرات اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: «چرا شعار سرت سلامت می‌دهید؟! من خسته و تنها شده‌ام. دلم گرفته، دوستانم همه رفتند و عزیزانم مرا تنها گذاشتند. شما نمی‌گذارید که به آنان ملحق شوم. همین شعارها و دعاهای شماست که مرا از آنان جدا کرده است.» 

مردی که شهادت، بلندای بصیرتش بود

اگر مصلحت خدا باشد، ما دیگر رفتنی هستیم!

سال 66 از راه رسید. «عملیات کربلای 10» در پیش بود و سردار خستگی ناپذیر برای فراهم کردن مقدمات کار، در ارتفاعات برفگیر «ماووت» به سر می‌برد. او شب عملیات با اینکه سه شبانه‌روز پلک‌هایش خواب را لمس نکرده بود، از تلاش باز نمی‌ایستاد به طوری که در شب عملیات وقتی فرمانده وقت لشکر (سردار قربانی) گفت: «حاجی امشب جلو نروید، چون آتش سنگین است.» حاجی با لحنی که پرده از احساس وظیفه‌اش برمی‌داشت، گفت: «من فرمانده این محور و عملیاتم و باید در کنار بسیجیانم باشم تا از کار آنها و نحوة عملکردشان مطلع باشم تا انشاءالله مشکلی پیش نیاید». آن شب حاج حسین با نیروها در قله ماند و گفت:«اگر مصلحت خدا باشد، ما دیگر رفتنی هستیم و شهید می‌شویم.»

مردی که شهادت، بلندای بصیرتش بود

به طواف کعبه عشق، بسوز بال و پر را...

شب عملیات «کربلای 10» در دوم اردیبهشت‌ سال 1366 خمپاره‌ای بر سنگر او فرود آمد و بصیر جبهه‌ها با بصیرت تمام بر قله‌های ماووت تا آستان وصل معبودش اوج گرفت. شهادت حاج بصیر، شهر فریدونکنار و سراسر مازندران را تکان داد. جمعیتی انبوه به بدرقه پیکر شهید رشیدشان آمده بودند. کسی که قبل از هر عملیات، موهای سر و صورتش را اصلاح می کرد و می‌گفت: «عملیات، سعی در صفای مستی و طواف کعبه عشق است.» سرانجام به طوف حریم قرب جانان نائل شد. 

انتهای پیام/ 


 

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده