دوشنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۳ ساعت ۰۹:۲۷
اولین کسی است که تیشه برداشت و اسم شاه را از سردر آستان مقدس حضرت معصومه (س) پایین کشید. کسی که با شجاعت تمام جلوی تانکهای لشکر سرکوب ستمشاهی در قم دراز کشید و مانع از تعرض آنها به مردم شد. او در لبنان، رزمنده‌ای در خط مقدم مصاف با صهیونیسم است. در جنگ، فرمانده دلیر و شجاع محور «دارخوین» است و خورشید «خط شیر»، که جلودار عملیات «بیت المقدس» است و پیشتاز فتح قهرمانانه‌ی خرمشهر... فرمانده‌ای که می‌گفت: «بعد هر پیروزی باید بیشتر به خدا نزدیک شد و بیشتر بر درگاه باعظمتش، احساس نیاز کرد...»

شهید «محمدجواد دل آذر»؛ شیر «خط شیر»، فرمانده محور «دارخوین»

 

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، سیزدهم اسفند 1364، در جریان عملیات «والفجر 8»، سرداری سر بر ستیغ جاودانگی افراشت و بیرق شرف بر بلندای شهادت نشاند، که از سالهای پیش از انقلاب تا لحظه شهادتش، در هر خطر، پیشگام و در هر صحنه رزم و حماسه‌آفرینی، جلودار معرکه بود. سردار شهید «جواد دل آذر»، فرمانده عملیات «لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع)» که پیش از انقلاب، به استخدام کادر درجه داری هوانیروز ارتش شاهنشاهی درآمد، اما با مشاهده جو ضد اسلامی حاکم، از ارتش بیرون آمد و به صف مبارزان پیوست تا سالها بعد، در قامت یکی از فرماندهان بزرگ دفاع مقدس، شیر «دارخوین» و خورشید «خط شیر» شود و نامش در تاریخ جنگ، بدرخشد.

 

از ترک تحصیل و کار در سفالگری، تا اخراج از ارتش

«محمد جواد دل آذر»، فرزند محمدعلی، در دوم فروردین سال ۱۳۳۷ در شهر مقدس قم به دنیا آمد و در سن پنج سالگی پا به مکتب نهاد.

او که همواره به همراه پدر، در نماز‌های جماعت شرکت می‌کرد و همراه او به محضر علمای اعلام و مراجع عظام، شرف‌یاب می‌شد، توفیق یافت چهره ملکوتی امام (ره) را نیز زیارت کند و از همینجا مهر آن انسان الهی در دل این کودک چهار و پنج ساله نشست.

این اتفاق مبارک، نقطه عطفی در زندگی و عاملی در شکل گیری مبانی اعتقادی او بود. به گونه‌ای که از همان آغاز کودکی، فطرت پاک او را از سرچشمه جوشان علاقه به خاندان نبوت و امامت و روحانیت سیراب کرد.

هفت ساله بود که وارد دبستان ارسطو شد. پس از گذراندن پایه ششم ابتدایی به دلیل مشکلات مالی ناگزیر به کار سفالگری روی آورد. هرچند تحصیل خود را در دبیرستان شبانه حکیم نظامی دنبال کرد اما با وجود استعداد زیاد، موفق به ادامه تحصیل نشد و با تشویق و اصرار دوستان، برخلاف میل خانواده به استخدام کادر درجه داری هوانیروز ارتش درآمد. با این حال جوّ ضد اسلامی حاکم بر ارتش در زمان طاغوت، مجال ماندن را از او گرفت. از این رو با فرار و غیبت‌های مکرّر، پس از بیست ماه حضور در ارتش و فراگیری آموزش‌های رزمی و نظامی، زمینه اخراج و رهایی خود را از این محیط فراهم آورد.

پس از این دوره جواد دوباره وارد محیط کار شد. امّا در کنار کار کردن، از تقویت بینش سیاسی و دینی خود نیز غافل نبود و با مطالعه کتاب‌ها و انس با طلّاب علوم دینی، بر رشد فکری و معرفتی خود بطور مداوم، می‌افزود.

 

رفت بالای ایوان آینه‌کاری حرم و اسم شاه را با تیشه کند!

جرقه انقلاب که در خرمن حکومت خودکامگان افتاد، او یکی از کارآمدترین جوانان انقلابی و مبارز شهر قم و جلودار مبارزات و پیشتاز فعالیتهای انقلابی در این شهر بود. سازماندهی راهپیمایی‌ها و تظاهرات در سطح شهر، آموزش‌های نظامی به جوانان انقلابی برای مبارزه با عمال پهلوی، ساختن سه راهی و مواد منفجره و مقابله با مزدوران رژیم، نمونه‌ای از فعالیت‌های اوست. جواد چنان شناخته شده بود که مأموران طاغوت بار‌ها در صدد تعقیب و دستگیری او بر آمدند. او نخستین کسی است که با شجاعت، بالای سردر ورودی و ایوان آینه‌کاری حرم حضرت معصومه (س) رفت و اسم «محمدرضا شاه» را با تیشه کند و پایین کشید و بجایش عکس امام خمینی را بالا برد! این کار او یک حرکت نمادین بود که به مردم جرات داد.

 

جلوی تانکها دراز کشید تا به مردم، تعرض نشود

او همچنین اولین کسی است که با همراهی جمعی از دوستان خود، در حرکتی شجاعانه و سازمان‌یافته، جلو تانکهای رژیم دراز کشید تا مانع از حرکت و تعرض آنان به مردم مبارز و معترض حاضر در خیابان شود. حضور او برای همه، مایه دلگرمی و امید بود و شهامت و شور حماسی او، به همه جرات ایستادگی می‌داد.

 

تا کمر در گچ، برای محافظت و اسکورت خودروی حامل امام (ره)

هنگامی که حضرت امام (ره) تصمیم خود را برای بازگشت به ایران، اعلام کرد، جواد به عضویت کمیته استقبال درآمد. با ورود امام به شهر خود، قم، بفاصله کمتر از یک ماه از پیروزی انقلاب، در اسفندماه 57، او یکی از اعضای گروه جیپ اسکورت مسلّحانه خودروی حامل ایشان بود. در حالی که اتومبیل حامل امام را همراهی می‌کرد، واژگون شد و به سختی از ناحیه کمر، آسیب دید و به بیمارستان منتقل شد.

شدت جراحت به حدی بود که او را به بیمارستانی در تهران منتقل کردند. با عنایت خدای متعال عمل جراحی وی نتیجه‌ای معجزه‌آسا داشت. جواد پس از این عمل تا چند ماه قادر به حرکت نبود، اما جراحت کمر او کم کم رو به بهبودی گذاشت. انتقال او به بیمارستان آیت الله گلپایگانی قم و سپس به منزل، درحالی صورت گرفت که تقریبا نیمی از بدنش در گچ بود. جواد که اهل آرامش و سکون و در خانه نشستن نبود، پس از مدتی گچ‌ها را از کمرش جدا کرد.

 

از مقابله با ضد انقلاب کردستان، تا حضور در جبهه مقاومت لبنان

با تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در قم، به عنوان عضو فعال گروه ضربت این کمیته در دستگیری عوامل رژیم پهلوی و قاچاقچیان مواد مخدر، تلاش بسیاری کرد. با آغاز درگیری در کردستان، از سوی کمیته راهی آن دیار شد و چند ماه در سنندج و دیگر شهر‌های آن منطقه، به مبارزه با عناصر ضد انقلاب مشغول شد.

در آذر سال ۱۳۵۸ به اتفاق شهید محمد منتظری، برای مقابله با رژیم صهیونیستی، به جنوب لبنان مسافرت کرد و شش ماه در آنجا به فعالیت و نبرد دلاورانه با اشغالگران قدس شریف پرداخت. پس از بازگشت به ایران، تمام تمرکز خود را بر مبارزه با خط نفاق و خنثی سازی توطئه‌های عوامل منافقین گذاشت و فعالیتهای چشمگیری همراه با دوستان خود در این راستا صورت داد.

 

شیر «دارخوین»

در سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و بعد از گذراندن یک دوره آموزشی کوتاه مدت، به سوی جبهه‌های نبرد شتافت و چندین بارمجروح شد. در روز‌های ابتدای جنگ با حضور در جبهه‌های دارخوین، سلیمانیه و محمدیه با مسئولیت واحد خمپاره‌انداز، شجاعانه در مقابل دشمن بعثی ایستاد. تجربه و آموزش‌هایی که او در دوران حضور در کادر درجه داری ارتش کسب کرده بود، در این جا به کمک او آمد. «شیر دارخوین»، نامی بود که بدلیل شجاعتها و دلاوریهایش در این مقطع، برای همیشه روی او ماند.

سرهنگ «علی حاجی زاده»، از همرزمان شهید دل آذر می‌گوید: «دارخوین، منطقه‌ای بود كه شهیدانی همچون خرازی در آن حضور داشتند و برخی از رزمندگان قمی نیز در این منطقه بودند و فرماندهی آنها با شهید دل آذر بود. خط دارخوین مبداء عملیات بزرگ بیت المقدس بود که به آزادسازی خرمشهر منجر شد. خط دارخوین به «خط شیر» معروف بود و شهید دل آذر، فرمانده این محور بود. شهید دل آذر از كسانی بود كه از ابتدا تا پایان عملیات های لشكر 17 علی ابن ابیطالب (ع) قم، در منطقه حضور داشت. نماز شبش ترك نمی‌شد و این را كسی جز افرادی مانند ما كه همراهش بودیم نمی دانست. او مظلوم بود و دلِ شیر داشت و یك شیرمرد واقعی و شیر لشكر 17 امام علی ابن ابیطالب (ع) بود.»

حالات معنوی و روحیات عارفانه او زبانزد بود. چیزی جز خدا نمی‌دید و نیتی جز تقرب او در دل نداشت. همه از این فرمانده شهید، بارها در جبهه شنیده بودند: «بعد از هر پیروزی، ما باید خدا را سجده كنیم و دور از كبر و غرور، شب و روز به درگاه او تضرع و گریه كنیم ... پس از هر پیروزی، باید بیشتر به خدا نزدیك شد و به درگاه با عظمتش، احساس نیازمندی كرد. احساس نیازمندی فرماندهان ما به خودسازی و اخلاص و معنویت و ارتباط با خدا، باید نسبت به دیگران بیشتر باشد.»

 

هنگام قنوت، عشق در خون، گل کرد...

و سرانجام، محمدجواد دل آذر، که سالها از فرماندهی «دارخوین» تا فرماندهی «محور» و فرماندهی عملیات «لشکر 17 علی بم ابیطالب (ع)» در جبهه خدمت کرده بود، در عملیات «والفجر 8» در «فاو»، هنگام قنوت نماز، به وصل معبود رسید و نماز ناتمامش، راهی شد به وسعت آغاز دوباره و پرواز او به وسعت بیکرانگی جاوید لقای یار. قنوت خونین او، محمل مناجاتی بود به لایتناهی دیدار و به وسعت حضور. خدا او را از وسط نمازش با شهادت، طلبید و رخصت دیدار داد. یک ترکش خمپاره، او را به آرزویش رساند و محمد جواد دل آذر، دلاوری که «شیر خط شیر» بود و خورشید «دارخوین»، همسفر شهیدان شد.

 

انتهای پیام/ 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده