روزی که منافقین، «میدان سپاه تهران» را قتلگاه مردم کردند
به گزارش خبرنگار نوید شاهد، سوم اسفند 60 روز انتقام دیگری از مردم بیگناه و رهگذران عادی کوچه و خیابان و کودکان معصوم دانش آموز توسط سازمانی بود که خود را نماینده خلق، جا زده بود و به اسم آنان، رفتگر و سبزی فروش و قصاب و بقال محله را به رگبار میبست و کودک 6 ساله میدزدید و جنازهاش را چندروز بعد تحویل میداد و بانک میزد و اتوبوس را با مسافران داخلش: از زن خانه دار تا پیرزن و کودک بغل مادر، منفجر میکرد تا مراتب خلقی بودنش را بیشتر اثبات کند! در این روز، منافقین مستاصل و مایوس از همراهی مردم با انقلاب و امام، که ضربهای به بزرگی فروپاشی مرکزیت و بهلاکت رسیدن سران اصلی سازمان در داخل ایران و در پایتخت را متحمل شده بودند، چون مار زخم خورده در اقدامی جنونآمیز، یک جنایت بزرگ و بیرحمانه را در قلب تهران و در پرددترین ساعات صبح که میدان سپاه (عشرت آباد) مملو از عابرین عادی، کارمندان و محصلان مدارس بود، مرتکب شدند و با انفجار بمبی جاسازی شده در زیر کامیون حمل زباله، برگ ننگین دیگری بر کارنامه سیاه خود افزودند.
گزارش روزنامه «اطلاعات» از میزان تلفات و شدت تخریب حادثه
فردای جنایت فجیع منافقین در عملیات تروریستی میدان سپاه (عشرت آباد) تهران، روزنامه اطلاعات گزارش داد: «بر اثر انفجار یک بمب بسیار قوی که در زیر یک کامیون حمل زباله شهرداری جاسازی شده بود 11 تا 12 نفر شهید و 25 نفر مجروح شدند و هنوز از شهدای بعدی خبری به دست نیامده است. قدرت بمب بعدی بود که تا شعاع یک کیلومتری تخریب به وجود آورد و به بیش از 8 دستگاه اتومبیل در حال عبور و 10 خانه مسکونی خسارت زیادی رساند.
براساس گزارش خبرنگار روزنامه اطلاعات از محل حادثه ساعت 7:16 دقیقه بامداد هنگامی که امت حزبالله مانند هر روز برای فعالیت روزانه به سر کار خود میرفتند بر اثر انفجار یک بمب بسیار قوی که گفته میشود از نوع تی-ان –تی بوده در خیابان سپاه مقابل تعمیرگاه شرکت واحد عدهای از مردم به شهادت رسیدند و عدهای نیز به سختی مجروح شدند.»
اما باید دید دلیل این جنایت در این حجم و با این ابعاد وسیع چه بود؟ چرا منافقین، انتقام شکست سیاسی و تاریخی خود از جمهوری اسلامی را از مردم و بچههای بیگناهی گرفتند که آن روز صبح، مشغول رفتن به محل کار یا مدرسه خود بودند؟
شکست از «نظام»، انتقام از «مردم»؟!
«سازمان مجاهدین خلق ایران»، از فردای اعلام مقابله مسلحانه و علنی در برابر نظام جمهوری اسلامی، در 30 خرداد 60 و ایجاد موج آشوب، بحران، تشنج سیاسی، و سپس آغاز ترور مقامات و سران عالیرتبه نظام، ائمه جمعه، مسئولان قضایی و نمایندگان مجلس و... از جمله به شهادت رساندن 72 یار امام و در راس آنها، آیت الله دکتر بهشتی، شخصیت برجسته و طراز اول انقلاب و سکاندار دستگاه قانون و قضای کشور در 7 تیر و به شهادت رساندن رئیس جمهور و نخست وزیر ایران: شهیدان رجایی و باهنر در 8 شهریور و... سیاست خود را، در «فاز نظامی» و «عملیات تروریستی» تعریف کرد. از تیرماه 60، سیاست سازمان که به هواداران و اعضاء در خانههای تیمی ابلاغ شد، ترور سران بود با این امید که نظام پس از مدتی دچار خلاء شده و فقدان شخصیتهای مدیر و موثر، موجب سقوط حاکمیت شود. پس از مهر 60 و آشکار شدن نتایج این سیاست و راهبرد غلط و ناشی از عدم درک ماهیت انقلاب و منطق رهبری امام(ره)، سازمان به سرخوردگی و انفعال رسید و سیاست انتقامگیری از مردم عادی کوچه و بازار را در پیش گرفت. اسمش را هم: «زدن سرانگشتان نظام» گذاشت. توجیه سازمان برای هوادارانش این بود که شما دارید مزدوران رژیم را میزنید تا رعب و رکود در دل حکومت بیفتد و دیگر کسی جرات سینهزدن پای علم نظام را نداشته باشد و با پراکنده شدن هواداران حکومت، رفته رفته نظام به آخر خط میرسد. بدین ترتیب، هرکس ریش یا اورکت خاکی و سبز داشت، هرکس چهرهاش مذهبی و حزباللهی میخورد، هرکس در مغازه خود عکس امام یا آقای بهشتی و خامنه ای و رفسنجانی و رجایی و... زده بود، جلاد و مزدور و آدم فروش و دشمن خلق و نیروی ضد خلقی بود و باید همانجا در خیابان، اعدام انقلابی می شد و به سزای اعمالش می رسید.
روی آوردن «سازمان نفاق و ترور» به قتل عام مردم عادی و رهگذران کوچه و بازار
اما ترور افرادی با ظاهر و پوشش نزدیک به الگوی ارزشی و انقلابی، به قتل عام فلهای و ترور کور و بی هدف مردم عادی رسید. این سیاست بموازات شکست و انفعال سازمان در برابر تمرکز و تثبیت اقتدار نظام جمهوری اسلامی و پشتیبانی مردمی از آن، تحقق یافت و منافقین گسسته از خلق، بنام خلق و با ادعای خلق، همین خلق را با بمب و تی ان تی، تکه تکه کرده و به هوا میفرستادند! شکست راهپیمایی مسلحانه منافقین در پنجم مهر 60 و مایوس شدن از حمایت و همراهی مردم، آنان را به این جمعبندی رساند که به کشتار علنی و تروریسم بی نقاب روی آورند. در ۲۵ مهر ۱۳۶۰ اتوبوسی مملو از مسافر که بیشتر آنها کودکان و زنان بودند، در شیراز توسط اعضای سازمان به آتش کشیده شد. در این حمله تروریستی، نزدیک به ۴۰ نفر که ۱۰ نفر از آنها زن و تعداد زیادی کودک بودند مجروح و دچار سوختگی شدند و دو کودک، زنده در آتش سوختند. یکی دیگر از فجیعترین جنایتهای منافقین در 21 مهر 60، شهادت یک کودک 6 ساله و مادر 22 سالهاش در شیراز بود. بنابر گزارش روزنامه کیهان هم در ساعت 19 آن روز، عوامل منافقین با کار گذاشتن یک بمب در اتومبیل پیکان در خیابان هدایت شیراز، این دو تن را به شهادت رساندند.
زمینه های شدت و وسعت دامنه عملیات تروریستی سوم اسفند 60
اما چرا عملیات تروریستی سوم اسفند 60 بلحاظ شدت و وسعت تخریب و میزان تلفات و حجم مواد منفجره، بمراتب از همه عملیات گذشته، بجز حادثه سرچشمه و انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر همانسال، بزرگتر بود؟ بسیاری از شهدای این حادثه، بگونهای تکه تکه و پودر شده بودند که تشخیص آنها دشوار بود. نگاهی به تصاویر بازمانده از آن روز نشان میدهد محل انفجار بمب، به عمق دومتر تا زیر زمین را تبدیل به یک حفره بزرگ کرده بود!
باید گفت، ضربه 19 بهمن 60 و کشف و انهدام خانه تیمی مرکزیت سازمان در خیابان زعفرانیه، و بهلاکت رسیدن سران آن، از جمله موسی خیابانی مرد شماره دو سازمان، پس از مسعود رجوی و همسرش آذر رضایی، اشرف ربیعی همسر مسعود و دیگر چهرههای موثر که در داخل و در قلب پایتخت ایران، عملیات تروریستی را هدایت و رهبری میکردند، آنچنان سازمان را در گیجی و شوک فروبرد که تا مدتها نمی دانست این ضربه را از کجا و چگونه خورده است! ضربه برق آسا و ناگهانی اطلاعات سپاه که متکی به ماهها آمادگی برای تحقق آن بود، اولین ضربه کاری و اساسی بر پیکره سازمان بود. پس از این اقدام، برای جبران شکست و دادن اعتماد به نفس و انگیزه به نیروهای داخل، در پی یک خبرسازی برای مطرح کردن میزان قدرت عملیاتی و توان عملی سازمان بودند. اما مردم، قربانی این راهبرد شوم و شیطانی شدند. سازمان، انتقام شکستش در برابر نظام و امام را از مردم بیگناه کوچه و خیابان گرفت!
جسد قطعه قطعه دختربچه دانشآموز ده ساله!
یکی از شاهدان عینی در مورد چگونگی این حادثه میگوید: «هنگام انفجار این بمب ما در نزدیکی حادثه بودیم. چند لحظه پس از انفجار مشاهده کردیم که تعدادی اتومبیل در حال سوختن هستند و نیز چند خانه مسکونی ویران گشتهاند، وقتی به طرف صدای انفجار رفتیم با اجساد قطعه قطعه شده بیش از ده عابر روبرو شدیم که در وسط خیابان و پیادهرو پخش شده بودند که بلافاصله با کمک پاسداران کمیته و اهالی محل به جمعآوری پرداختیم. علاوبر آن از داخل چند اتومبیل که در لحظه انفجار دچار حادثه شده بودند حدود 8 جنازه خارج کردیم و به بیمارستانهای مختلف انتقال دادیم. ضمنا یک دختر بچه محصل حدود ده ساله که در اثر این انفجار دست و پایش قطع شده بود جزو این شهدا بود.»
یک زن و شوهر و یک دختربچه خردسال در داخل ماشین خود سوختند...
یکی از پاسداران کمیته که در محل حادثه حضور داشت در مورد این حادثه میگوید: «من با یک اتومبیل پژو از این خیابان عبور میکردم که ناگهان از مقابل تعمیرگاه شرکت واحد صدای یک انفجار مهیب بگوشم رسید. به دنبال آن شیشههای اتومبیل خرد شد و من به بیرون پرتاب شدم. وقتی چشمهاییم را گشودم متوجه شدم عدهای در داخل چند اتومبیل میسوزند که بلافاصله با کمک اهالی تعدادی از سرنشینان اتومبیل را خارج کردیم ولی متاسفانه یک زن و شوهر و یک بچه خردسال که در داخل یک اتومبیل پیکان بودند هر سه به شهادت رسیدند.»
راهپیمایی خودجوش مردم با لباس خونین شهدا در محل حادثه
پس از وقوع این حادثه جنایتکارانه که عمق خباثت و کینه منافقان از مردم انقلابی را به نمایش گذاشت، مردم حاضر در محل، به گزارش روزنامه اطلاعات، ساعتی پس از انفجار و شهادت و مجروح شدن دهها انسان بیگناه، یک راهیپیمایی خودجوش برگزار کرده و بر علیه این دشمنان روسیاه خلق شعار اده و خشم خود را از این جنایت ابراز کردند. آنان لباسهای خونین باقیمانده از شهدای این حادثه را بر دست گرفته و همچون پرچم خشم و خروش انقلابی خود به اهتزار درآوردند و اعلام نمودند که خون این شهدای مظلوم پایمال نخواهد شد.