شهید مصطفی میرزایی؛

سربازی که در دفاع از وطن جان فشاند

دوشنبه, ۲۹ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۲۱:۳۹
شهید مصطفی میرزایی (هزاوه)، فرمانده گروه شناسایی لشکر 17 علی بن ابی‌طالب (ع)، در عملیات والفجر 8 در بیست و دوم بهمن 1364 در منطقه فاو عراق به شهادت رسید. او که از دوران نوجوانی در بسیج و سپاه فعال بود، با ایمان راسخ به خدا و اهداف عالیه انقلاب اسلامی، در راه جهاد و دفاع از وطن جان خود را فدای اسلام و کشور کرد.

به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید مصطفی میرزایی (هزاوه) در اولین روز از شهریور ماه سال 1345 در شهرستان اراک و در خیابان مشهد، در خانواده‌ای مذهبی و متدین و اهل دل که عاشق اهل بیت علیهم‌السلام بودند و زندگی خوبی را در کنار هم داشتند، دیده به جهان هستی گشود. روزگار را در کنار خانواده‌اش آغاز کرد و دوران کودکی‌اش که پر از خاطرات خوبی برای او و خانواده‌اش بود، سپری می‌کرد. تحصیلاتش را تا کلاس دوم هنرستان ادامه داد و در هنرستان فنی شهید باهنر در رشته فلز به اتمام رساند. از دوران سوم راهنمایی در بسیج مسجد فعالیت می‌کرد و به هنرستان که رفت، آنجا نیز فعالیت‌های خود را ادامه داد. وقتی که سپاه تأسیس شد، به عضویت این نهاد درآمد و از همین طریق به جبهه اعزام شد. سه بار در جبهه مجروح و مدتی در بیمارستان اهواز بستری بود.

سربازی که در دفاع از وطن جان فشاند

شهید مصطفی میرزایی کادر گردان علی بن ابی‌طالب (ع) بود، اما در زمان شهادتش در عملیات والفجر 8 به عنوان فرمانده گروه شناسایی در واحد اطلاعات عملیات لشکر 17 علی بن ابی‌طالب (ع) مشغول به فعالیت شد و مسئولیت گشت را به عهده داشت. او پس از ماه‌ها حضور در جبهه، در بیست و دوم بهمن ماه سال 1364 در منطقه پایگاه موشکی فاو عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سرش به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید بر دستان همرزمانش تشییع و در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.

وصیت‌نامه شهید: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

مادر مهربان و بزرگوارم، سلام. برادران و خواهران عزیزم، سلام. شاید اکنون که این نامه را می‌خوانید، خبر شهادت من به شما رسیده باشد. به همین جهت، من به علت وظیفه‌ای که بر دوش خود احساس می‌کنم، لازم می‌دانم که چند کلمه‌ای با شما صحبت کنم. اولاً که خوب می‌دانید که بار دیگر همه ما یکدیگر را در روز جزا و در پیشگاه شهدا و سرور شهدا حسین (ع) و امام کبیرمان و ولیاء خدا و خانواده اسرا و شهدا و در مقابل میزان عدل الهی ملاقات خواهیم نمود. من نمی‌خواستم که در آن روز روسیاه باشم و به این علت به بسیج و سپاه و جبهه روی آوردم و به حکم وظیفه شرعی و قانون الهی در جبهه مشغول خدمت شدم. به این امید که خدمت در جبهه مرا از گناهان و غفلت از یاد خدا دور سازد و امیدوارم که خدا با رحمت بی‌پایان و وسیعش مرا مورد لطف خود قرار دهد و ببخشد و هدایت کند و در راه خودش که راه ائمه و اولیاء است، نگهدارد و عاقبت زندگیم را ختم به خیر گرداند و در آن روز محشر رو سفید گرداند، ان‌شاءالله.

شما هم بدانید که اگر خوب فکر کنید و راه صحیحی که به رضای خدا منتهی می‌شود و همان راه ایمان و اعتماد راسخ به خداوند متعال و انبیاء و ائمه و عدل و معاد است، و همان راه عدل به احکام خدا (جهاد، نماز، روزه، خمس و زکات و حج، امر به معروف و نهی از منکر) و همان راه ائمه و خط سرخ شهادت و گوش به فرمان امام عزیزمان بودن است، انتخاب کنید و از غفلت‌های گذشته به درگاه خدا استغفار کنید و در راه خدا ثابت قدم باشید. ان‌شاءالله به فضل خدا به مقام رضای خداوند متعال خواهید رسید. که من هم از خدا می‌خواهم که شما را در راه خودش هدایت و یاری و مدد کند و عاقبت به خیر گرداند، ان‌شاءالله.

دوست دارم با نماز و روزه و تقوا بمیرم. دوست دارم در کنار مرقد آن نوگل زهرا بمیرم. دوست دارم با لب تشنه به دشت کربلا، همچون مولایم حسین (ع)، تنها بمیرم.

از راه خدا منحرف شده بودم و در غفلت بودم و خدا بر ما منت گذاشت و با سخنان پرشور و زیبای رهبرمان روح خدا و خون مطهر شهدا تکانی به ما داد و هرچند هنوز از خواب گران بیدار نشده‌ام، ولی همیشه از خدا می‌خواهم که مرا یاری کند که به ایمان و اخلاص و تقوا و جهاد خالص و فقط در راه رضای خودش کشیده شوم و به رضای او دست یابم.

مادر جان، برادر جان، خواهر جان، به‌خدا قسم می‌خورم که راضی نیستم برای من شیون کنید و عاجزانه از شما می‌خواهم که فقط به خدا و رضای او و ادامه راه شهدا فکر کنید و اگر هم اشک می‌ریزید، به یاد شهدای کربلا و سرور آزادگان حضرت ابا عبدالله حسین بن علی (ع) و مظلومیت او گریه کنید. که امیدوارم که خدا مرا در پیشگاه سرور و موالیمان حسین (ع) روسفید گرداند و خجالت‌زده نباشم که مظلومیت شهدای ما در مقابل مظلومیت حسین (ع) و شهدای کربلا ناچیز است. پس شما ای مادر و برادر و خواهرم، سعی کنید که لااقل مثل حضرت زینب (س) عمل کنید.

در پایان، از کلیه عزیزان و دوستان و آشنایان، خصوصاً مادر و برادران و خواهرانم و خاله‌ها و عموهایم و هر کسی که حتی یک مرتبه با من صحبت کرده یا فقط مرا دیده است، تقاضای بخشش و حلالیت می‌کنم و عاجزانه درخواست می‌کنم که مرا حلال کنید، چون ممکن است حقی بر عهده من داشته باشید که ادا نکرده باشم و اظهار عجز می‌کنم از اینکه بتوانم در روز قیامت پاسخگوی حق‌الناس و مظالم باشم. پس خواهش می‌کنم حتماً مرا حلال کنید و از خدا برای من و پدرم تقاضای آمرزش کنید و شما هم به ما ملحق خواهید شد.

 

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده