درس ایثار و آزادگی در جبهههای جنگ
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید سیاوش حسنی در سال ۱۳۴۵ در روستای قورچیباشی از توابع خمین به دنیا آمد. پس از گذراندن دوران کودکی، تحصیلات خود را از مدرسه آغاز کرد و تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد. از نوجوانی به مسجد علاقهمند بود و در نماز جماعت شرکت میکرد. با شروع انقلاب اسلامی، با وجود جثه کوچک خود در تظاهرات و راهپیماییها شرکت میکرد و شبها در روستا اعلامیه پخش مینمود. پس از پیروزی انقلاب، همراه با چند نفر از اهالی، کانونی فرهنگی در مسجد روستا راهاندازی کرد و در فعالیتهای فرهنگی حضور فعال داشت. با آغاز جنگ تحمیلی، شوری که در دل داشت او را به جبهههای جنگ کشاند. او جبهه را خانه و مأوای خود میدانست و حضورش در آنجا روز به روز او را آبدیدهتر میکرد. به عنوان بسیجی دلاور در گردان روحالله، در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه پاسگاه صفریه فکه شرکت کرد و در نبردی شدید در غباری از دود و آتش مفقود شد. شاید سالها نیز بگذرد و اثری از او یافت نشود، اما در این مدت کوتاه، به تمام نوجوانان و جوانان درس ایثار و آزادگی آموخت.
وصیتنامه:
بسمالله الرحمن الرحیم
این دنیا اگرچه زیبا و دوستداشتنی است، اما سرای آخرت زیباتر از این دنیای فانی است. این بدن و جان را باید به صاحبش تحویل داد، پس چه بهتر که بدن را قطعهقطعه و جان را آزادانه به صاحبش تحویل دهیم. سلام بر فرمانده عزیزمان که با ظهور خود، جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. قرآن میگوید: برخی از مومنان به شهادت رسیدند و برخی نیز در انتظار شهادتند. ای پدر مهربانم، طاقت نداشتم که بزرگ شوم و بعد به شهادت برسم، زیرا که ترسیدم اگر سالی از من بگذرد، گناهم زیاد شود و شیطان بر من غالب گردد و خداوند مرا از این فیض الهی محروم سازد. اما تو ای مادرم، تو برای من زحمت زیادی کشیدی. مادر، چه خوب است که انسان از مهمترین چیز خود در راه خدا بگذرد. میدانم که مرا دوست داشتی. مادر، من هیچ ضرری نکردم که تو برای من گریه کنی؛ بلکه این برای من نعمتی بزرگ است که باید آن را برای خود افتخاری بزرگ بشماری، زیرا این لیاقت را داشتی که فرزندت مانند حضرت قاسم در راه خدا شهید شود. ای امت قهرمان، امام عزیزمان را تنها نگذارید.