نوجوانی از دیار ایمان و ایثار
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، خداوند متعال در نخستین روز از بهمنماه ۱۳۴۵ به خانوادهای کشاورز در روستای بیجگان از توابع دلیجان پسری عطا کرد که نخستین فرزند آنها بود. نامش را غلامعلی گذاشتند. او در کنار پدرش، علی، که از صبح تا شام در مزرعه کار میکرد، بزرگ شد و از همان کودکی در کارهای کشاورزی یاریگر خانواده بود. در اوقات فراغت با همسالان خود فوتبال بازی میکرد و تنها تا مقطع ابتدایی در روستای محل سکونتش تحصیل کرد.
هنوز بیش از پانزده سال نداشت که با رضایت پدر و مادر برای گذراندن آموزشهای عمومی بسیج به تهران رفت. در نخستین دوره، دچار شکستگی پا شد، اما با عزم و اراده دوباره به تهران بازگشت و دوره آموزشی را به پایان رساند. این آموزش، آغازی شد برای سه مرتبه اعزامش به جبهههای نبرد. هر بار که از جبهه بازمیگشت، خانوادهاش تغییرات معنوی را در او مشاهده میکردند و شاهد رشد روحانی او بودند.
غلامعلی، بسیجی گردان روحالله، در آستانه شانزدهمین سال زندگیاش، در بهمنماه ۱۳۶۱، در سوسنگرد و در جریان عملیات مطلعالفجر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پس از چند روز، پیکر مطهرش توسط مردم مؤمن دلیجان تشییع و در زادگاهش به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید غلامعلی محمدی:
بسم الله الرحمن الرحیم
"مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا."
سلام بر مهدی (عج)، منجی بشریت، و نائب بر حقش، رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی، و درود بر امت شهیدپرور و شهدای راه خدا، از قابیل تا شهدای تازهخونخفته ایران که هنوز خون پاکشان بر زمین جاری است.
پدر و مادر عزیزم و برادران و خواهران گرامیام، سلام گرم مرا که از دل سنگرها و صحراهایی که هر نقطهاش یادآور شهیدی است، پذیرا باشید. پدرجان، اکنون که در لحظات پایانی زندگیام قرار دارم، بر خود وظیفه میدانم چند کلامی را به شما که عمری زحمت مرا کشیدهاید، بنویسم.
اگر خداوند مرا جزو شهدا قرار داد و به آرزوی دیرینهام یعنی شهادت نائل شدم، از شما میخواهم که در مقابل دشمن گریه نکنید و لباس سیاه بر تن نپوشید. امام را تنها نگذارید و همواره پشتیبان ولایت باشید. سلاحم را بر زمین نگذارید و نگذارید آتش گلولههایم خاموش شود. همواره در صحنه حضور داشته باشید و در برابر منافقان و دشمنان دین ایستادگی کنید.
پدرم، مبلغی که دارم را پس از هزینههای ضروری، به حساب ۱۰۰ امام واریز کنید تا برای کمک به مستضعفان هزینه شود. اگر کسی از من طلبی دارد، پرداخت کنید، هرچند میدانم که بدهی ندارم. حدود ده روز روزه قضا دارم و نماز قضا ندارم، اما برای اطمینان، یک ماه نماز برایم بخوانید.
در پایان، از شما میخواهم اگر پیکرم بازنگشت، هیچ انتظاری نداشته باشید و همچون دیگر خانوادههای شهدایی که پیکر فرزندانشان را ندیدهاند، صبر پیشه کنید. خداوند در قرآن میفرماید: "إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ" (همانا خداوند با صابران است).
مرا حلال کنید و راهم را ادامه دهید.
دستنوشته های شهید
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی