«حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی»؛ شهید مبارزه با دیکتاتوری رضاخان
به گزارش نوید شاهد، شامگاه چهارم دی ماه 1306، ناگهان اعلام شد که روحانی سرشناس و چهره برجسته مبارزات مشروطه، که سالها علیه سلطه استبداد داخلی از مشروطیت تا ظهور پهلوی اول و نفوذ و مداخلات استعمار خارجی در ایران، قد علم کرده بود و یکی از محورها و ستونهای علم و سیاست و جهاد و اجتهاد در اصفهان و حتی سرتاسر ایران شده بود، در منزل خود درگذشته است. کمتر کسی این مرگ مشکوک ناگهانی را بدلیل کسالت دانست. بویژه آنکه او در همان زمان، با مهاجرت اعتراضی از اصفهان به قم، بانی یک حرکت اعتراضی وسیع و فراگیر علیه قانون نظام اجباری و در حقیقت، علیه کلیت دیکتاتوری رضاشاهی شده بود که از مرجع بزرگی چون آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در نجف تا بزرگمردی چون شهید سید حسن مدرس در ایران، از این قیام پشتیبانی کردند و همه شهرهای کشور، پشت سر او بپا خاسته بودند.
حیات پرماجرای او، برگی زرین در تاریخ افتخارات و خدمات علمای شیعه به مردم ایران و در مسیر آزادیخواهی، بدعت ستیزی، خرافه زدایی، روشنگری دینی، ضدیت با استبداد و وابستگی و نفوذ و سلطه بیگانگان بر کشور است. نام او چراغ راهنمای حقطلبی و حریت، در همه دورانهاست.
مبارزه با «بابیگری»، مقابله با استعمار انگلیس در جنبش «تنباکو»، تاسیس اولین کارخانه نساجی در اصفهان
حاج آقا نورالله اصفهانی در 1278 ق در اصفهان به دنیا آمد. او كه بعدها به نورالله شهرت یافت، مقدمات علوم و قسمتی از فقه و اصول و ادبیات را نزد پدر و برخی از استادان اصفهان قرار گرفت و در 1295 ق برای تكمیل تحصیلات خود راهی عتبات عالیات شد و از درس میرزا حبیبالله رشتی، میرزای شیرازی، حاج میرزا حسین خلیلی، شیخ محمد طه نجف، سیدمحمدكاظم یزدی و سید حسن كاظمینی به مدت پنج سال استفاده كرد. در 1300 ق به همراه برادرش آقا محمدتقی (معروف به آقانجفی اصفهانی) به زیارت خانه خدا رفت و پس از بازگشت، تا 1304 ق به تحصیل خود در عتبات ادامه داد و پس از نیل به درجه اجتهاد به اصفهان مراجعت كرد و چندی به تدریس پرداخت. در 1307 به همراه برادرش آقانجفی به قلع و قمع بابیها اقدام كرد كه موجب تبعید آن دو به تهران گردید و به مدت شش ماه به طول انجامید. در جریان قیام تنباكو، فعالانه شركت داشت و از آن پس اندیشه رفع عقبماندگی و اصلاح كشور و برنامهریزی و اقدام جهت تحقق آن و رسیدن به استقلال سیاسی و اقتصادی، دغدغه اصلی وی تا پایان عمر بود. در ادامه همین مبارزات، به اشاره و حمایت او، اعلامیهای در تحریم كالاهای خارجی و تشویق به مصرف كالاهای داخلی انتشار یافت كه با حمایت برخی ازعلمای اصفهان و مراجع ایرانی عتبات مواجه شد و به دنبال آن، كارخانه نساجی «شركت اسلامیه» سال بعد به همت او در اصفهان تأسیس گردید كه با استقبال بسیاری از ایرانیان داخل و خارج از كشور روبرو شد.
رکن مشروطیت، پناهگاه مردم، ستون مدنیت در اصفهان
در 1321 ق، حاج آقا نورالله و آقا نجفی به زعم حاکمیت، «به اتهام ایجاد بلوا و آشوب» در اصفهان به تهران احضار شدند و پس از گذشت یك سال به اصفهان بازگشتند. آن دو در اصفهان، از منتقدان و مخالفان سرسخت شاهزاده مسعود میرزا ظل السلطان (حاكم ستمگر معروف و بسیار ثروتمند و مقتدر اصفهان) بودند. در جریان مهاجرت علمای تهران به قم كه در اعتراض به سیاست سركوب و اختناق صدر اعظم وقت در 1324 ق صورت گرفت، وی نیز شركت كرد، اما اقدام گروهی از مردم اصفهان را در تحصن در كنسولگری انگلستان در اصفهان جایز ندانست و از آنان خواست تا آن محل را ترك كنند. حاج آقا نورالله به تبعیت از مراجع مشروطه خواه نجف، مشروطه را تأیید كرد و به منظور پاسداری از آزادی ها و جلوگیری از استبداد، «انجمن مقدس ملی اصفهان» را به همراه گروهی از علما و بزرگان، از جمله سید حسن مدرس تشكیل داد.
در همین ایام، وی با توجه به شور و احساسات و اتحاد و همدلی مردم پس از استقرار مشروطه، با انتشار اطلاعیه ای، مردم را به تحریم كالاهای خارجی و تولید و مصرف كالاهای داخلی دعوت كرد و اقدامات مؤثر و چشمگیری در تداوم مشاركت های مردمی و صنفی، ایجاد مؤسسات عام المنفعه چون كتابخانه، قرائت خانه، بیمارستان و مدرسه انجام داد و برای ادارة آنها بخشی از اموالش را وقف نمود. همچنین به منظور تأمین امنیت شهر و روستاهای اطراف و راه ها و جاده ها، دست به ایجاد نیروی نظامی مردمی زد و برای ارتقای آگاهی های سیاسی مردم، اقدام به انتشار چند روزنامه نمود.
پشت به پشت مردم؛ یکتنه رودرروی استبداد و استعمار
صمصمام السلطنه و ضرغام السلطنه به دعوت حاج آقا نورالله به اصفهان آمده بودند تا با كمك مجاهدین اصفهان، شهر را از چنگ عوامل استبداد درآورند. شاه كه خود را از رویارویی با قیام كنندگان آذربایجان و اصفهان ناتوان می دید، از در سازش درآمد و طی تلگرافی به حج آقا نورالله تمایلش را به بازگرداندن مشروطه، برگزاری قریب الوقوع انتخابات و عفو عمومی اعلام كرد، كه این پیشنهادات مورد قبول حاج آقا نورالله قرار نگرفت.
سرانجام مجاهدان بختیاری و گیلان در جمادی الآخر 1327 ق تهران را فتح كردند و محمدعلی شاه از سلطنت خلع گردید و رهبران مجاهدان بختیاری و گیلانی به قدرت رسیدند. در آستانه جنگ جهانی اول و با فروكش كردن التهابات سیاسی در جامعه و كاهش نفوذ احزاب افراطی، حاج آقا نورالله در اواخر 1332 ق به اصفهان بازگشت و خانه اش پناهگاه ستمدیدگان و نیازمندان گردید. در جریان جنگ جهانی اول، قوای انگلیس، روسیه و عثمانی وارد كشور شدند و به پیشروی در خاك ایران ادامه دادند و همزمان به زد و خورد با یكدیگر پرداختند. در این هنگام برخی از نمایندگان و دولتمردان به عنوان اعتراض، تهران را ترك كرده و از راه اصفهان به غرب كشور رفتند. حاج آقا نورالله به كمك مهاجران شتافت و با همراهی آنان و اداره ژاندارمری، به قوای متفقین اعلام جنگ داد و مراكز و مؤسسات كلیدی انگلیسی ها را در اصفهان تصرف كرد. سرانجام با ورود قوای روسیه به اصفهان، مجبور به مهاجرت از شهر شد و پس از چند ماه آوارگی، به كربلا رفت. پس از پایان جنگ جهانی، در اوایل سال 1336 ق، او دوباره به اصفهان بازگشت و مجدداً به وظایف شرعی و علمی خود پرداخت. سال بعد كه خبر انعقاد قرارداد ننگین 1919 ایران و انگلیس انتشار یافت، وی از زمره مخالفان و منتقدان آن بود.
روزی که سی هزار نفر از مردم تهران به دیدار حاج آقا نورالله رفتند!
در 1303 شمسی، هنگام بازگشت احمدشاه قاجار از اروپا به ایران در اصفهان به استقبال او رفت و شاه نیز متقابلاً از وی جهت سفر به تهران دعوت كرد. چند ماه بعد حاج آقا نوارالله به قصد زیارت امام رضا (ع) عازم تهران شد. حدود سی هزار نفر از اهالی تهران به استقبال او رفتند و شاه نیز كالسكة مخصوص خود را برای آوردن او، به حضرت عبدالعظیم (ع) فرستاد. در همین سفر در شهرری، رضاخان كه در آن زمان وزیر جنگ بود – با او دیدار كرد و وی از ستم نظامیان به مردم اصفهان شكایت نمود.
ایستادن در برابر دیکتاتور و تبدیل شدن به محور و مرکزیت مبارزه با استبداد سیاه رضاخانی
پس از آنكه رضاخان به سلطنت رسید، شاه به تثبیت پایه های قدرتش پرداخت و مخالفان و منتقدان خود را با تطمیع و تهدید، وادار به سكوت نمود و برخی از آزادیخواهان را نیز بازداشت و حبس نمود و یا به قتل رساند. او كه دیگر به تأیید و حمایت ـ حتی ظاهری- علما نیازی نداشت به ترویج سیاست های ضداسلامی و باستان گرایانه و شاه پرستانه خود پرداخت كه موجب نگرانی بسیاری از علما و روحانیون، از جمله آقا نورالله گردید. لذا حاج آقا نورالله نجفی درصدد برآمد تا با استفاده از یك فرصت سیاسی مناسب و پیش از آنكه پایه های قدرت رضاخان كاملاً مستحكم شود، با اقدامی جمعی، او را وادار كند تا نسبت به سیاست های دیكتاتوری و قلدرمآبانه و ضد اسلامی خود تجدید نظر كند.
در 1306 ش، كه قانون نظام خدمت دو ساله سربازی برای مردان ـ كه به «نظام اجباری» معروف گردید – از تصویب مجلس گذشت، موجی از نارضایتی در كشور، از جمله اصفهان پدید آورد و موجب اعتصاب و تعطیل عمومی شد.
حاج آقا نورالله كه شخصاً اجرای قانون نظام اجباری را بدان صورت به صلاح نمی دانست و در برابر آن به «تعلیم اجباری» تأكید می كرد با اعتراضات مردم همنوا شد و چون مقاومت در برابر دولت را هم به مصلحت نمی دید، پس از مشورت با سایر علما، به همراه جمعی از علمای برجسته و بیش از یكصد تن از فضلا و روحانیون اصفهان و در میان مشایعت مردم اصفهان در 20 شهریور 1306 به قم مهاجرت كرد.
آیت الله سید حسن مدرس كه در این زمان جزو نمایندگان اقلیت مجلس و از مخالفان سرسخت رضاخان بود، طی تلگرافی به حاج آقا نورالله، اقدام او را تأیید و حمایتش را از علمای مهاجر اعلام داشت.
به هر روی، مدت ها تبادل تلگراف ها و نامه بین دربار و رئیس مجلس و رئیس دولت با هیأت مهاجران قم ادامه داشت و واسطه هایی در رفت و آمد بودند تا آنكه سه نفر نماینده از سوی شاه به همراه امام جمعة تهران عازم قم شدند و بعد از مذاكرات مفصل با مهاجرین، عاقبت توافق صورت گرفت و این موارد توسط دولت پذیرفته شد: 1. تجدید نظر در قانون نظام اجباری 2. انتخاب پنج تن از علما برای نظارت بر مصوبات مجلس (مطابق اصل 2 قانون اساسی)؛ 3. تعیین ناظر شرعیت در كلیة ولایات؛ 4. جلوگیری از منهیات؛ 5. اجرای مواد مربوط به محاضر شرع.
این پیشنهادات را رئیس دولت به تهران آورد و به شاه عرضه كرد و مورد موافقت قرار گرفت. دستخط تلگرافی نیز در دلجویی از علمای مهاجر به تاریخ 30 آذرماه 1306 صادر شد و قرار بر این بود كه از طرف دولت لایحه مقتضی در زمینه اصلاحات مورد نظر هیأت علمیه تهیه و به مجلس تقدیم شود.
شهادت، آخرین افتخار مردی که تکیه گاه اراده و امید یک ملت شد
حاج آقا نورالله اصفهانی سرانجام در شب ۴ دی ماه ۱۳۰۶ به طور ناگهانی درگذشت. برخی معتقدند با توجه به کسالت ایشان، رضاشاه اعلم الدوله پزشک مخصوص خود را برای بهقتل رساندن این عالم بزرگوار و برجسته به قم فرستاد. اعلم الدوله نیز با تزریق آمپول هوا وی را به شهادت رساند. پیکر مطهر او در نجف اشرف، در مقبره کاشف الغطاء به خاک سپرده شد. پس از شهادت حاج آقا نورالله، شهید مدرس در مدرسه سپهسالار که خود تولیت آن را به عهده داشت مراسم باشکوهی برگزار کرد و از مقام و موقعیت او تجلیل نمود. در حال حاضر، منزل او به «خانه مشروطیت» در اصفهان تبدیل شده است.
فضایل عالم شهید شیعه از نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی
از لحاظ فهم سیاسی، بسیار مرد فهیم و جلوتر از زمان خودش بود؛ هم در قضیهی مشروطه، انسان این مسأله را مشاهده میکند، هم در قضیهی رضاشاه. این حرکتی که ایشان در ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶ شروع کرد که قم را پایگاه خودشان قرار داد و انتظاراتی را از رضاشاه مطرح کرد، کارهای خیلی بزرگی است؛ منتها آن استبداد رضاخانی و سرنیزه و قلدریِ رضاخانی نگذاشت این قضیه موج پیدا کند؛ والّا اگر یک مقدار آن فشار دیکتاتوری رضاخانی نبود، این قضیه در همهی ایران موج پیدا میکرد و شاید نتایج بسیار مهمی را انسان میتوانست حدس بزند.
نکته دیگری که در مورد ایشان هست، روشنبینی و روشنفکری است. ببینید این مبارزاتی که با فرنگیها و با خارجیها و با نفوذ اجانب در کشور از طرف علما انجام گرفته، آن روح آزادیخواهی همراه با بیگانهستیزی بود، استعمارگری و سلطهی فرهنگی و نفوذ در ارکان حیات مدنی کشور بود که این بزرگان را حساس میکرد و وادار میکرد به اینکه مقابله کنند و مقاومت کنند.
با رضاشاه هم که مقابله کردند، برای همین مسأله بود. درست است که مبارزات مرحوم حاجآقا نوراللَّه در دو بخش تقسیم میشود: بخشِ مقابلهی با خارجی؛ و بخشِ مبارزهی با استبداد. این دو بخش، کاملاً در زندگی ایشان و در مبارزات ایشان محسوس و قابل تفکیک است؛ لیکن با رضاخان هم که ایشان مبارزه میکند، گویی برایش کاملاً روشن است که رضاخان عامل همان خارجی است. آن روز حتّی کسانی با شعارهای رضاشاه جذب میشدند و حرف او را باور میکردند!
انسان احساس میکند که مرحوم حاجآقا نوراللَّه، آن روز میفهمید که مبارزهی با رضاشاه، فقط مبارزهی با نظام اجباری و کلاه فرنگی نیست؛ بحثِ این است که یک آدمی بر سر کار آورده شده و بَرکشیده شده، برای اینکه اهداف انگلیس را در ایران پیاده کند. او این را حس میکرد و میخواست با آن مقابله کند؛ منتها برای مقابلهاش شعار پیدا میکند؛ مثل همین شعارِ مقابله با نظام اجباری و همین چیزهایی که ایشان وقت آمدن به قم مطرح کرده بودند. همه اینطور نبودند. این کاملاً محسوس است که عمیق و نافذ فکر میکرده است.
انتهای گزارش/