شهید سرلشکر خلبان «احمد کشوری»؛ لحظهی آغاز من رویید در پرواز من...
به گزارش نوید شاهد، هجدهم آذر 1359 روز عاشورای حماسه و جانفشانی عاشقانه و عارفانه دلیرمرد معرکه شرف و ایثار عقابان آسمانی مرد هوانیروز است در اولین ماههای جنگ تحمیلی که با رزم و شهامت شیردلان جبهههای نور، دفاع مقدس پیروز شد و تصویری از ماندگاری مقاومت مظلومانه یک ملت و یک سرزمین به عظمت ایران را به نمایش گذاشت. امیر سرلشکر خلبان شهید «احمد کشوری» از آن اسطوره سازان تاریخ حماسی قهرمانان عرصه غرور و غیرت است که داستانهای شجاعت و پاکباختگی، ایمان و خلوص، خداجویی و ایثارش به افسانه شبیهتر است تا واقعیت. اما او حقیقت داشت. «احمد کشوری» در این کشور زیست و مردانه در آسمان، در شعلههای آتش چون ققنوس به حیات جاوید رسید تا آیندگان بدانند این ملت چقدر بزرگ بود و چه پاکدلانه جان بر سر ایمان خود نهاد و چه عاشقانه هستی بر سر عهدش با معشوق به نثار آورد و: «عشق در پرواز خاکستر، پر افشاند از جنونت...»
از پدر و مادری چنین، شیرمردی چون احمد باید برمیخاست...
«احمد کشورى» ۳۱ تیر سال ۱۳۳۲ در شهرستان فیروزکوه در خانوادهاى مذهبى به دنیا آمد. خانواده کشورى اهل بروجرد و «غلامحسین» پدرش ژاندارم بود و به مقتضاى شغلش پیوسته از شهرى به شهر دیگر نقل مکان مىکردند. پدرش فردی شجاع و ظلم ستیز بود بهطوریکه به رغم تصدی پست فرماندهی ژاندارمری در یکی از شهرهای شمال، به مبارزه با سردمداران زر و زور پرداخت و در نهایت مجبور به استعفا و به کار زراعت و کشاورزی مشغول شد.
از ایمان و قدرت روحی مادرش نیز همین بس که هنگام دفن فرزند شیرمرد و شهیدش، در حالیکه عکس او را می بوسید، پرچم جمهوری اسلامی ایران را که با دست خود دوخته بود بر سر مزار فرزند آویخت و فریاد زد: «احسنت پسرم، احسنت!...»
رتبه اول طراحی کشور، مداح مجالس مذهبی، قهرمان کشتی
دوره کودکى احمد با انتقال خانواده آنها به روستای «کیاکلا» در بابل مصادف شد. بافت سنتى شهر و مردم خونگرم آن چنان خانواده کشورى را مجذوب کرد که آنها براى همیشه در این شهر شمالى ماندگار شدند.
امروزه نام کشورى و کیاکلا آنچنان به هم گره خورده است که کسى از مردم این دیار باور ندارد کشورى اهل بروجرد باشد. احمد دوره تحصیل نظام قدیم را از اول ابتدایى تا سوم متوسطه را در کیاکلا طى کرد و سه سال آخر متوسطه را در دبیرستان قناد شهرستان بابل به عنوان شاگرد ممتاز به پایان رساند. ضمن تحصیل به فعالیتهای هنرى از قبیل نقاشى، خطاطى، صنایع دستى علاقه زیادى نشان مى داد. او یک بار هم در مسابقه طراحى کشور، مقام نخست را کسب کرد. در سال آخر دبیرستان به همراه دو تن از دوستان فعالیت مذهبى خود را آغاز کرد. با صدایى خوش در مراسم و مجالس مذهبى مرثیهخوانى مىکرد و با جدیت بسیار مدیریت مراسم را به عهده مى گرفت. در رشته کشتی نیز درخششی فراوان داشت و بارها در مسابقات مختلف، موفق به کسب امتیاز شده بود.
آسمان، بیتاب پرواز تو میخواند پرت را...
پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۳ آماده ورود به دانشگاه شد اما به علت فقر مالی و هزینه سنگین دانشگاه، از ورود به آن بازماند و در سال 1351، وارد ارتش (هوانیروز) شد. در آموزشگاه خلبانى هوانیروز ثبت نام کرد و با هوش سرشاری که از خود نشان داد، دورههای خلبانى «بالگرد کبرى» و «جت رنجر» را در اصفهان به مدت یک سال و نیم با موفقیت سپرى کرد. سپس به مدت شش ماه دوره پیاده نظام را در شیراز طى کرد و به اصفهان بازگشت. کشورى در سال ۱۳۵۵ ازدواج کرد و در سال ۱۳۵۵ به کرمانشاه منتقل شد. با توجه به ممنوعیت نگهداری و مطالعه کتب مذهبی، سیاسی و روشنگر در ارتش، کشوری اینگونه کتاب ها را مخفیانه نگهداری و در فرصت مقتضی مطالعه میکرد و به همین دلیل چندین بار مورد بازجویی و تهدید قرار گرفت.
این باتوم چون برای خدا بود شیرین بود!
احمد در راه اشاعه آرمانهای انقلاب و تکثیر و نشر اعلامیههای امام در پادگانهای ارتش، چندبار مورد ضرب و شتم شدید ماموران رژیم ستمشاهی قرار گرفت و بارها ضربات باتوم بر سرش فرود آمد و او را دچار جراحت و صدمه شدید کرد اما گفته بود: «این باتوم خوردن ها چون برای خدا بود، از همه چیز و از هر لذتی برایم شیرینتر بود.»
طرح کشوری برای بمباران مراکز ارتش با چرخبال
يك ماه قبل از ورود امام(ره) به ايران از طرح كودتاى ارتش مبنى بر محاصره فرودگاه مطلع شد و خبر را با یکی از سران انقلاب در ميان گذاشت و پيشنهاد كرد كه قبل از اقدام ارتش، پیشدستی کرده و مراكز مهم ارتش را با چرخبال بمباران كند. اين موضوع به اطلاع آيت اللَّه پسنديده، برادر بزرگتر حضرت امام (ره) رسيد و پس از مشورت وى با ایشان، اين موضوع منتفى شد.
هنوز سخنم تمام نشده بود که دیدم جوانی از صف بیرون زد!
از فردای پیروزی انقلاب، توطئه ها و تحرکات ضد انقلاب در کردستان با بازیگری گروهکهای معاند و مزدور آغاز شد و خسارات عظیمی ببار آورد. احمد از 28 بهمن 1357 فعالانه و با احساس مسئولیت و تعهدی راسخ برای پاسداری از انقلاب همچون بسیاری از فرزندان رشید ارتشی و سپاهی به مرکز درگیری و بحران شتافت و ماموریتهای متعددی را با موفقیت به انجام رساند. امیر سرلشکر شهید «ولیالله فلاحی» در این باره روایتی دارد: «براى مأموريت سختى در كردستان داوطلب خواستم. هنوز سخنانم تمام نشده بود كه از صف جوانى بيرون آمد، ديدم كشورى است.»
در لیست ترور حزب دموکرات، کومله و چریکهای فدایی خلق
خطرناك ترين مأموريتها را انجام مى داد و براى او نوع و زمان مأموريت تفاوت نداشت. گفته بود: «تنها راه سعادت و کسب توفیق را در شهادت در راه حق یافتهام.» در همين ايام در كردستان اعلاميهاى از سوى حزب كومله براى ترور احمد كشورى و تعدادى ديگر از نيروهاى هوانيروز صادر شده بود. سازمان چريكهاى فدايى خلق و حزب دمكرات نيز حكم ترور را تاييد كرده بودند. اما او مصمم در مبارزه با دشمن از هيچ تهديدى واهمه نداشت.
نیروهای «چمران» را از خطر اسارت نجات داد
هنوز ترکش عملیات خرداد 59 از سینه اش خارج نشده بود که جنگ آغاز شد و فصل بزرگ و پایانی حیات احمد را آغاز کرد. او در این جنگ باید به بلوغ و کمالی میرسید که همه شاگردان مکتب جهاد و شهادت، در این سلوک عارفانه تربیت شدند و یکشبه ره صدساله طی کردند. براى انجام مأموريتهاى حساس به منطقه ايلام اعزام شد و در آنجا فرماندهى عمليات هوانيروز را به عهده گرفت. او دائما براى انسجام هر چه بيشتر سپاه و ارتش تلاش مىكرد. در اين مورد «حجت الاسلام معادیخواه» معتقد است: «هماهنگى بين سپاه و ارتش در غرب كشور، مرهون تلاشهای شهيد كشورى بود. ماجراى محاصره پاوه توسط نيروهاى بعثى به حدى بود كه اسارت نيروهاى دكتر چمران مسلم شده بود. اما حملات شجاعانه هوايى كشورى محاصره چند روزه پاوه را شكست...»
عشق آمد و بگرفت سراپای من از من....
و روایت پرواز آخر از زبان یکی از همسنگران؛ «خلبان ایرج میرزایی»: «در یکی از عملیاتها، من با علی زمانی پرواز میکردم و احمد کشوری هم با رحیم پزشکی؛ در این عملیات ضربه مهلک و سنگینی به عراق وارد کردیم و عراق برای نجات خود مجبور شد پی در پی هواپیماهایش را در آسمان تعویض کند و اجازه نمیداد هواپیماها به فرودگاه برگردند و سوختگیری کنند. شهید کشوری با صدای بلند فریاد میزد: «بچهها! بزنید! نترسید! رژیم بعثی عراق دارد سقوط میکند.» در آن لحظات حساس، کلیه نیروهای عراقی به طرف ما میآمدند، ولی ما مثل سد در برابرشان ایستاده بودیم. در همان حال یکی از دوستانم به نام فیروز صمدزاده، گفت: مراقب باشید تعداد زیادی از میگهای عراق بالای سرتان پرواز میکنند؛ پس از مدتی شهید کشوری را صدا کردیم و متوجه شدیم که صدایش قطع شده؛ هرچه قدر او را صدا کردیم، جوابی نشنیدیم؛ تا این که در انتهای مسیر دود غلیظی از محل سقوط او با هواپیما بلند شد؛ برگشتیم و نشستیم و متاسفانه با بدن سوخته شهید کشوری مواجه شدیم.»
روایت مادر شهید: کوتاه؛ فقط بهاندازه یک ماه!...
«یکبار خواب امام رضا (ع) را دیدم. یک پرونده در دستشان بود. به من گفتند: احمد دیگر ۲۷ ساله است و این پرونده اوست، عمر احمد در دنیا تمام است. از خواب پریدم. ناراحت شدم. خب چه کنم، مادرم دیگر! به امام گفتم: آقا! ناراحتم! و امام فرمودند: ناراحت نباش، تمدیدش کردم... وقتی خوابم را برای احمد تعریف کردم، فقط خندید. انگار میدانست که مدت این تمدید کوتاه است، خیلی کوتاه، فقط به اندازه یک ماه!...»
و اینک وصیتنامه شهید که خود را «قطره ای از دریای خروشان حزب الله» خوانده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا شیطان را از ما دور کن
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
پایان زندگی هر کسی به مرگ اوست جز مرد حق که مرگش آغاز دفتر اوست.
هر روز از این آسمان، ستارهای به سمت پائین میکشند، ولی با این وجود، آسمان پر از ستاره است. این بار نیز دریایی خروشان از داوطلبین در پی امر امام، به طرف جبهههای حق علیه باطل روان شد و من قطرهای از این دریایم و نسبت به این مسأله آگاهید که این اقیانوس بی پایان است و هر بار زیادتر میشود. ادامه دهندهی راه شهیدان باشید که آنها نظاره گر شما میباشند مواظب ستون پنجم باشید که در داخل شما هستند. در مقابل حرفهای منحرف، بی تفاوت نباشید. امام را مانند مردم کوفه تنها نگذارید. در راهپیماییها بیشتر از پیش شرکت کنید. دعای کمیل بخوانید. فرزندانتان را به فعالیت در راه خدا تشویق و آگاه کنید.
پدر و مادرم! با وجود صبور بودنتان هم چنان از خدا میخواهم صبر بیشتری به شما عطا کند. در راه خدا به فعالیتهای بیشتری مشغول شوید. در عزای من ننشینید، اگر خواستید گریه کنید، اما نه برای من بلکه به یاد امام حسین (ع) و کربلا و پدر و مادرانی که پنج فرزندشان شهید شده اند که اگر گریههای امام حسین و تاسوعا و عاشورایی نبود، اکنون اسمی از اسلام هم نبود. تلاش کنید که هیچگاه پشت جبهه برای منافقین و ضد انقلاب، خالی نماند. شما با شرکت بیشتر در مراسم عزاداری به یاد شهیدان میافتید و یاد شهیدان باعث منقلب شدن یاد مردم میشود. امام را تنها نگذارید. همیشه بدانید که شهیدان بر کارهای شما نظارت دارند.
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
والسلام
قطرهای از دریای خروشان حزبالله - احمد کشوری