دوشنبه, ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۰۱
جبهه بودند و مراسم صبحگاه را بی‌حال انجام می‌دادند. حاج احمد متوسلیان که این اوضاع را دید، طاقت نیاورد و تصمیم گرفت رس رزمنده‌ها را بکشد.

به گزارش نوید شاهد به نقل از خبرگزاری فارس، مجتبی صالحی‌پور یکی از نیروهای تحت فرماندهی حاج احمد متوسلیان و شهید ابراهیم همت، تعریف می‌کند: «همه در میدان صبحگاه جمع بودند و مراسم صبحگاه را خیلی بی‌حال انجام می‌دادند.

وقتی حاج احمد متوسلیان روی شکم شهید همت ایستاد!

حاج احمد که از دور به بچه‌ها نگاه می‌کرد، سری تکان داد، پشت تریبون رفت و گفت: «ببین برادر! من این جور صبحگاه رو قبول ندارم. باید به فکر اساسی کرد تا تو تیپ ما یه صبحگاه درست و حسابی انجام بشه.»

سپس همه را به خط کرد، حاج همت را در رأس ستون قرار داد و گفت: «حالا دور میدون صبحگاه بدویید تا من یه فکری به حالتون بکنم.»

همه با شناختی که از حاج احمد داشتیم می‌دانستیم که رُس همه‌مان را می‌کشد. نیم ساعتی دویدیم. خسته که شدیم حاج احمد ما را کنار زمین گل‌آلودی نگه داشت.

بعد به سراغ حسین قجه‌ای که نفس نفس می‌زد و عرق می‌ریخت رفت، بدون مقدمه او را بغل کرد و در میان گِل‌ها انداخت.

حسین قجه‌ای شروع کرد در میان گل‌ها سینه‌خیز رفتن. بعد سراغ رضا دستواره رفت. دستواره با دستپاچگی گفت: «حاج آقا اجازه بده روی زمین صبحگاه سینه‌خیز برم.»

هنوز جمله دستواره تمام نشده بود که حاج احمد او را به وسط گل‌ها پرت کرد. او هم شروع به سینه‌خیز رفتن کرد. بعد از آن به سراغ حاج همت رفت. یکی از بچه‌ها گفت: «اگه تونست اینو بخوابونه حسابه!»

 زمزمه‌ها داشت بالا می‌گرفت که حاج احمد، در برابر چشمان از حدقه بیرون زده ما، او را روی زمین انداخت و پایش را روی شکم حاج همت گذاشت و خیلی محکم گفت: «یا الله. برو.»

همه حساب کار دستمان آمد. ناگهان دیدیم که خود حاج احمد هم پرید وسط گل‌ها و شروع کرد به سینه خیز رفتن. بعد از این کارِ حاجی، همه نیروها، میان گل و لای رفتند و شروع کردند به سینه خیز رفتن.»

منبع: کتاب «می‌خواهم با تو باشم» به قلم علی اکبری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده