«خاک نرم و نمناک» در نویدشاهد شنیدنی شد
به گزارش نوید شاهد، کتاب گویای «خاک نرم و نمناک» روایتگر زندگی سردار شهید «عبدالحسین برونسی» است، شهیدی که رعایت حدود بیتالمال، از ویژگیهای مهم شخصیتی اوست. فرمانده دلیری که حتی با وجود شنیدن خبر درگذشت فرزندش، خم به ابرو نیاورد و برای حفظ دین و کیانش عاشقانه جنگید و چه زیبا به سوی معبودش پَر گشود.
در بخشی از کتاب «خاک نرم و نمناک» آمده است: باران تندی میبارد و زمان زایمان معصومه، همسر عبدالحسین، فرارسیده است. او برای آوردن قابله به دِه بالا میرود و اواخر شب برمیگردد...
او دلیل دیر آمدنش را تعریف میکند که چطور مجبور شده با روستاییان علیه نوکران خان بجنگد و سرانجام توسط یکی از آدمهای خان شناسایی شده است. در این میان خانواده «عبدالحسین» برای در امان ماندن از انتقام خان، چارهای جز ترک شبانه روستای محل اقامتشان و رفتن به شهری ناشناس ندارند...
عبدالحسین برونسی (زاده ۳ شهریور ۱۳۲۱، روستای گلبوی کدکن توابع تربت حیدریه - درگذشت ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ عملیات بدر، شرق دجله) یکی از فرماندهان ایران در جنگ ایران و عراق بود.
او پس از چند بار تغییر شغل نهایتا به شغل بنایی روی آورد و تا هنگام پیوستن به سپاه این شغل را ادامه داد. او همچنین از فعالان سیاسی مخالف حکومت پهلوی بود که چند بار توسط ساواک دستگیر و شکنجه شد و نهایتا حکم اعدامش صادر گردید، اما با وقوع انقلاب حکم اجرا نشد.
شهید عبدالحسین برونسی درباره یکی از موارد دستگیریاش میگوید:
در زندان به قدری جای ما تنگ بود که به نوبت چند نفر میخوابیدیم و چند نفر دیگر میایستادیم. ما را شکنجه میکردند. دور ما را گرفتند یک مسلسل را به پشتم گذاشتند دیگری را روی سینهام و یکی هم سیلی میزد و میگفت: پدر سوخته بگو دوستان شما چه کسانی هستند. گفتم: من هیچ دوستی ندارم تک و تنها هستم، یکی از آنها گفت: نگاه کن پدر سوخته را هرچه کتک میزنیم رنگش تغییر نمیکند. میگفتند: تو را میکشیم، میگفتم: بکشید. به دهانم میزدند هر دندانی که میافتاد میگفتند: پدر سوخته دندانهایش دارد میریزد و کسی را لو نمیدهد.
او پس از انقلاب به سپاه پیوست و در آغاز جنگ راهی جبهه شد. عبدالحسین در این دوران مسئولیتهای مختلفی داشت که آخرین آن فرماندهی «تیپ هجدهم جوادالائمه (ع) » بود که در سال ۱۳۶۳ طی عملیات «بدر» در شرق دجله کشته شد. او ۵ سال همزمان با کار به تحصیل علوم اسلامی نیز میپرداخت.
به دلیل رشادتها و گروهانش در جنگ، رسانههای عراقی نیر بارها با خشم از او یاد کرده و صدام برای سر او جایزه تعیین کرده بود. «گردان بلال» با فرماندهی وی در جریان عملیات «والفجر ۳» سپاه موفق به تصرف «ارتفاعات کله قندی» و به اسارت گرفتن سرهنگ «جاسم یعقوب» داماد و پسرخاله صدام شد.
در وصیتنامه وی آمده است:
«آنچه که میگویم از صمیم قلب است و با چشم باز این راه را پیمودهام و ثابت قدم ماندهام؛ امیدوارم این قدمهایی که در راه خدا برداشتهام، خداوند آنها را قبول درگاه خودش قرار دهد و ما را از آتش جهنم نجات دهد.
فرزندانم، خوب به قرآن گوش کنید و این کتاب آسمانی را سرمشق زندگیتان قرار بدهید. باید از قرآن استمداد کنید و باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان (عج) باشید. همیشه آیات قرآن را زمزمه کنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند.»
فصل1:
فصل2:
فصل3:
فصل 4:
فصل5:
صدای کل کتاب: