«واقعاً با دیدن ویرانه‌های شهر‌های مرزی و تصور اینکه مردم شریف آن شهر‌ها و روستا‌ها با چه زحمات طاقت‌فرسایی زندگی مختصری برای خود فراهم کرده بودند. اما در اثر نادانی، جهالت و قساوت قلب صدام و اربابانش مجبور به رهاسازی و ترک آن‌ها شده بودند غم سنگینی را بر دل انسان می‌نشاند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات جانباز «عباس فلاح‌زیارانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

ویرانه‌های شهر‌های مرزی!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، جانباز ۱۵ درصد عباس فلاح‌زیارانی روایت می‌کند: چند روز پس از تثبیت خطوط پدافندی در جبهه مهران، لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابیطالب (ع) به دنبال مأموریت و عملیاتی جدید بر ضد متجاوزان، نیرو‌های خود را آماده حرکت نمود.

با فرمان حرکت، باروبنه و توپ‌های ضدهوایی را بار ماشین‌ها کرده و به سمت سر پل‌ذهاب به حرکت درآمدیم. حرکت ستون نظامی با وجود ماشین‌های سنگین کمپرسی و تریلی که توپ‌ها را حمل می‌کردند در جاده‌های نامناسب نوار مرزی به کندی و سختی انجام می‌شد.

بالاخره با زحمت به سرپل‌ذهاب رسیدیم. اکثر خانه‌های شهر در اثر اصابت گلوله‌های سنگی آسیب دیده بود. شهر تقریباً خالی از سکنه بود. اسباب و اثاثیه منازل مردم در همه جا پخش بود. واقعاً با دیدن ویرانه‌های شهر‌های مرزی و تصور اینکه مردم شریف آن شهر‌ها و روستا‌ها با چه زحمات طاقت‌فرسایی زندگی مختصری برای خود فراهم کرده بودند.

اما در اثر نادانی و جهالت و قساوت قلب صدام و اربابانش مجبور به رهاسازی و ترک آن‌ها شده بودند غم سنگینی را بر دل انسان می‌نشاند. با خود می‌گفتم: خدایا چگونه است و چرا انسان‌ها گاهی این‌قدر از نظر اخلاق پست می‌شوند، که این چنین وحشیانه جنایات عجیب و غریبی ایران را نسبت به همنوع بی‌گناه خود روا می‌دارند؟ تقریباً در ۳ کیلومتری شمال شهر سر پل ذهاب در روستایی که دره‌ای در کنار آن بود، مستقر شدیم.

ما به همراه گروه کمی در خانه‌های خالی روستا که در ارتفاع و دامنه تپه قرار گرفته بود مستقر شدیم. تعداد بیشتری از نیروها، در داخل دره پایین روستا که درخت هم داشت، مستقر شدند.

برادر بزرگم محمدآقا در اینجا به همراه نیرو‌های جدیدی که تازه از قزوین آمده بودند به نیرو‌های لشگر ۱۷ ملحق شده و در همان دره با فاصله ۱۰۰ متر از ما مستقر شده بودند، اما از وجود همدیگر خبر نداشتیم. چند روزی در این منطقه ماندیم.

در یکی از شب‌ها دشمن با کاتیوشا محل استقرار ما را زیر آتش گرفت. به احتمال قوی توسط ضدانقلاب گرای محل استقرار نیرو‌های لشگر ۱۷ به دشمن داده شده بود.

فرود آمدن موشک‌های کاتیوشا در بین نیرو‌ها و انفجارات وحشتناک آن‌ها در آن دل سیاه شب اوضاع بسیار وخیمی را ایجاد کرده بود. تعداد قابل توجهی از نیرو‌ها به طرز دل‌خراشی به شهادت رسیده و زخمی شدند. اجساد شهدا جمع‌آوری و به کانتینر‌های سردخانه‌دار منتقل شد اینجا دیگر امن نبود باید حرکت می‌کردیم و کردیم.

منبع: کتاب باران در جزیره

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده