دلم برای بابا تنگ شده تلفن بهشت چند است؟
به گزارش نوید شاهد، عبدالله باقری سال1394 در حالی عازم سوریه شد که مسئولیت حفاظت از رئیس جمهور را بر عهده داشت. اما دفاع از حرم حضرت زینب(س) حلاوتی داشت که عبدالله نمیتوانست از آن بگذرد. او رفت و سرانجام در روز تاسوعای همین سال حین مبارزه با تروریستهای تکفیری به شهادت رسید و افتخار سربازی برای خاندان پیامبر(ص) را در کارنامه زندگی خود ثبت کرد. همسرش «فاطمه شانجانی» در برشی از خاطرات خود به دلتنگی دخترش برای بابا اشاره میکند که در در نوید شاهد ای خاطره را میخوانیم.
هنوز پیکر آقا عبدالله را از سوریه نیاورده بودند که 2 روز جلوتر آقا مجید برادرش برگشت، چون خودش هم خبر نداشت که برادرش شهید شده، با این که در بغلش به شهادت رسیده بود، ولی به او گفته بودند که برادرت نبض داشته و او را به بیمارستان رساندهایم و به این طریق قبول کرده بود که از منطقه برگردد. همان شب که برگشت، گفتم: «نامههای من را بدهید» پرسید: «تو از کجا خبر داری؟» گفتم: «خودش گفته بود». نبود عبدالله برای ما بسیار سخت بود و نمیتوان توصیفش کرد. خصوصا برای دخترهایم.
به زینب دختر کوچکترم وقتی همه میگویند بابا تیر خورده، اما تا اندازهای میفهمد چه اتفاقی افتاده. ما به زینب میگوییم: «بابا زنده و در بهشت است» میگوید: «نخیر شما دروغ میگویید. بابای من مرده، چرا الکی میگویید که بابایم زنده است» خیلی متوجه نمیشود و مثلا وقتی من میگویم: «بابا بهشت است» میگوید: «خب برویم بهشت.» یا این که «ما کی بهشت میرویم؟» میگویم: «ما هر موقع کارهای خوب کنیم، بعد به بهشت میرویم» میگوید: «بهشت تلفن ندارد تا من با بابا حرف بزنم؟ خب من دلم تنگ شده و میخواهم صدایش را بشنوم، چرا نمیآید، بابا دلش برای ما تنگ نمیشود؟» که من میگویم: «بابا زنده است و میتواند ما را ببیند.»