تصویری از خاطرات دقیق ابوالفضل کاظمی در کتاب «کوچه نقاشها»
يکشنبه, ۰۴ دی ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۱۳
کتاب «کوچه نقاشها» روایت پر نکته و پر مغز ابوالفضل کاظمی از عملیاتهای متعدد است. امروز راوی دیگر در میان ما نیست با این حال او خاطراتش را به شکل دقیقی در کتاب «کوچه نقاشها» برای آیندگان ثبت کرده است.
به گزارش نوید شاهد به نقل از ایبنا، کتاب «کوچه نقاشها»، خاطرات سید ابوالفضل کاظمی به قلم راحله صبوری از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
به مناسبت شهادت ابوالفضل کاظمی، راوی «کوچه نقاشها» خاطراتش را مرور کردیم. در مقدمه کتاب به قلم راحله صبوری، گردآورنده خاطرات آمده است: «بیش از یک سال طول کشیده تا راوی را پیدا کند. سه ماه وقت صرف شد تا 66 ساعت مصاحبه حضوری و غیرحضوری انجام شود. پس از پایان تدوین مصاحبهها نیز متن کامل روایت، دو بار توسط راوی خوانده شده است.»
صبوری سعی کرده در کتاب دست به نوآوری بزند و برای همین هر فصل را با نام هر گذر آورده است چون در دل خاطرات راوی نگاه خاصی به وضعیت اجتماعی تهران دارد و یک سیر تاریخی را در خاطرات خود مرور میکند.
در فصلهای نخست کتاب «گذر اول و دوم و سوم» زندگی شخصی، راوی، خانواده و محل زندگیاش تشریح میشود. در زندگی ابوالفضل کاظمی محله و آداب و رسوم آن نقش پررنگی دارد از کلاه مخملیها و داشمشدیها و تفریحات پایین شهر، میدانهای ورودی وضعیت تکایا و گروههای عزاداری، کاروانسراها و زورخانههای تهران.
دهه چهل در زندگی کاظمی مصادف با خاطرات دوران اجباری(سربازی) و حال و هوای پادگانها در اوایل دهه چهل به ویژه در سال 1342 است که در همان سال به دستور امام خمینی(ره) سربازان از پادگانها بیرون زدند و کاظمی یکی از آن سربازهایی که از پادگان فرار کرد و برای همین تحت تعقیب ساواک قرار گرفت. فرار از ساواک باعث شد که بالاخره توسط ساواک دستگیر شود.
از اینجا به بعد در گذر چهارم با خاطراتی مواجه هستیم که از فعالیتهای سیاسی انقلابی راوی پرده برمیدارد. همچنین انتخاب همسری انقلابی که در یک نگاه به او دل میبندد.
در گذر پنجم ابوالفضل کاظمی پا به دوره انقلاب اسلامی میگذارد و ما را به کردستان اوایل پیروزی انقلاب میبرد، شهری که ناآرام است و در این ناآرامی اتفاقات زیادی رقم میخورد که ما آنها را از دریچه نگاه راوی میخوانیم. روایتی که همراه با وضعیت کردستان است و آنگاه اتفاقاتی که کاظمی در آن نقش دارد، حوادثی که تلاش میکند جزء به جزء و دقیق شرح دهد. در بازروایت خاطرات بر آن است که مخاطب را به کردستان ناآرام اوایل انقلاب ببرد، در دل ماجرا با مردم کرد و فرهنگی که در آن حرف اول را میزند و در این میان تنها به وضعیت ناآرام کردستان اکتفا نمیکند بلکه نیم نگاهی به معماری، شهر و جاذبههای طبیعی آن دارد که خاطراتش خیلی خشک نباشد.
در روایت کاظمی بزرگان و چهرههای شاخص جنگ تحمیلی هم حضور دارند، چهرههایی چون مصطفی چمران، صیاد شیرازی، وصالی و شیرودی. در این روایت لحظات حساس و نفسگیر هم دیده میشود، آن موقع که کاظمی اسیر دست ضدانقلاب میشود تا پای طناب دار میرود و نجات پیدا میکند و به شهرش تهران بازمیگردد.
در تهران سر از دفتر نخستوزیری درمیآورد، اما وقتی عراق مرزهای ایران را تهدید میکند همه چیز را میگذارد و به سمت اهواز میرود. آنقدر پرشتاب که در نزدیک اهواز به خانوادهاش خبر میدهد که عازم جبهه شده است. در اینجا شرح خاطرات راوی به شکلی است که گویی روبه روی ما روزشماری از جنگ ایران و عراق است. در سوسنگرد شرح میدهد چگونه مصطفی چمران در جبهه سکان فرماندهی را در دست دارد تا آن لحظه که به شهادت میرسد و کاظمی از شهادت چمران هم روایت میکند. در میان روایت فلشبک به تهران دارد و به انفجار دفتر نخستوزیری میپردازد . دوباره به جنگ برمیگردد و این بار در گیلان غرب که مجروح میشود. نکات جالبی از عملیات فتحالمبین در گذر هفتم گنجانده است. در گذر هشتم بحث یک عملیات بزرگ مطرح است و آشنایی با احمد متوسلیان و ماجرای عملیات بیتالمقدس. آشنایی با متوسلیان باعث میشود که در سفر لبنان همراه شود اما پس از حضور در سوریه به ایران بازمیگردد.
در فاز دوم عملیات رمضان حضور دارد و این حضور هزینه دارد در آن حد که باز هم مجروح و به پشت جبهه منتقل میشود. بعد از دو ماه استراحت دوباره به صحنه نبرد برمیگردد. این بار به غرب کشور میرود و در جبهه کرمانشاه کنار اصغر همت، حسین الله کرم و رضا دستواره قرار میگیرد. قبل از آنکه عملیات مسلم بن عقیل در بگیرد، ابوالفضل کاظمی بازهم مجروح میشود و این بار در اثر انفجار راکت بمبافکن. وضع به حدی پیچیده و دشوار میشود که تا سردخانه هم میرود و دوباره به زندگی بازمیگردد.
هنوز از بند مصدومیت رها نشده که لنگ لنگان خودش را به عملیات والفجر مقدماتی میرساند و نامش در این عملیات ثبت میکند. در گذر دیگری از خاطراتش به عملیات والفجر چهار میپردازد و خاطرات و نکات خواندنی از وضعیت جنگ ارائه میدهد.
در گذر یازدهم جزئیات دقیقی از عملیات جزایر مجنون را میخوانیم. از رابطه صمیمانهاش با گردان میثم میگوید که اعضای آن از هم محلهایهایش هستند. در گذر دوازدهم جزئیات بیشتری از گردان میثم روایت میشود و تصویر دقیقتری از آن برای مخاطب ارائه میدهد.
با گردان میثم به عملیات بدر میرود و در این عملیات دو بار مجروح میشود. پس از این عملیات دیگر خبری از گردان میثم نیست، گویی از هم میپاشد.
در گذر سیزدهم راوی به تکاپو میافتد این گردان را مجدداً راه بیاندازد. و در نهایت با همکاری حسینالله کرم و اصغر ارسنجانی به هدف خود نزدیک میشود. کاظمی در کنار این تلاش باز هم از جبههها غافل نمیشود و در عملیات والفجر هشت و کربلای یک هم شرکت میکند.
آرزوی کاظمی در گذر چهاردهم محقق میشود. گردان میثم دوباره جان میگیرد. او نیز در سازماندهی و آموزشهای اوّلیه نیروها مستقیماً دخالت دارد و در نهایت با همین گردان وارد عملیات کربلای چهار میشود. عملیات لو میرود و این گردان درگیر نمیشود.
کاظمی در این عملیات کربلای پنج معاونت فرماندهی عملیات گردان میثم را در دل آتش برعهده داشت. خاطرات او از این عملیات بسیار دقیق و لحظه به لحظهاند. او جریان عملیات را طوری تعریف میکند که خواننده براحتی فشار آتش عراقیها را حس میکند و میفهمد «آنجا یک ترکش یک میلیاردتومن میارزید» یعنی اینکه نیروهای کمتجربه آرزو داشتند یک ترکش بخورند و به عقب برگردند و از آن جهنم خلاص شوند!؟ داستان فراق دوستانی همچون حاج قاسم، تکه دیگری از خاطرات سیدابوالفضل کاظمی است که در گذر پانزدهم آمده است. گذر پانزدهم با خاطرات عملیات کربلای پنج پایان میگیرد.
انتهای خاطرات راوی با عنوان گذر شانزدهم به گردان میثم میپردازد که از هم پاشیده و در واقع صحنههای پایانی جنگ تحمیلی است. ماجرای مرگ همسرش در تصادف که با بغض روایت میکند.
صبوری سعی کرده در کتاب دست به نوآوری بزند و برای همین هر فصل را با نام هر گذر آورده است چون در دل خاطرات راوی نگاه خاصی به وضعیت اجتماعی تهران دارد و یک سیر تاریخی را در خاطرات خود مرور میکند.
در فصلهای نخست کتاب «گذر اول و دوم و سوم» زندگی شخصی، راوی، خانواده و محل زندگیاش تشریح میشود. در زندگی ابوالفضل کاظمی محله و آداب و رسوم آن نقش پررنگی دارد از کلاه مخملیها و داشمشدیها و تفریحات پایین شهر، میدانهای ورودی وضعیت تکایا و گروههای عزاداری، کاروانسراها و زورخانههای تهران.
دهه چهل در زندگی کاظمی مصادف با خاطرات دوران اجباری(سربازی) و حال و هوای پادگانها در اوایل دهه چهل به ویژه در سال 1342 است که در همان سال به دستور امام خمینی(ره) سربازان از پادگانها بیرون زدند و کاظمی یکی از آن سربازهایی که از پادگان فرار کرد و برای همین تحت تعقیب ساواک قرار گرفت. فرار از ساواک باعث شد که بالاخره توسط ساواک دستگیر شود.
از اینجا به بعد در گذر چهارم با خاطراتی مواجه هستیم که از فعالیتهای سیاسی انقلابی راوی پرده برمیدارد. همچنین انتخاب همسری انقلابی که در یک نگاه به او دل میبندد.
در گذر پنجم ابوالفضل کاظمی پا به دوره انقلاب اسلامی میگذارد و ما را به کردستان اوایل پیروزی انقلاب میبرد، شهری که ناآرام است و در این ناآرامی اتفاقات زیادی رقم میخورد که ما آنها را از دریچه نگاه راوی میخوانیم. روایتی که همراه با وضعیت کردستان است و آنگاه اتفاقاتی که کاظمی در آن نقش دارد، حوادثی که تلاش میکند جزء به جزء و دقیق شرح دهد. در بازروایت خاطرات بر آن است که مخاطب را به کردستان ناآرام اوایل انقلاب ببرد، در دل ماجرا با مردم کرد و فرهنگی که در آن حرف اول را میزند و در این میان تنها به وضعیت ناآرام کردستان اکتفا نمیکند بلکه نیم نگاهی به معماری، شهر و جاذبههای طبیعی آن دارد که خاطراتش خیلی خشک نباشد.
در روایت کاظمی بزرگان و چهرههای شاخص جنگ تحمیلی هم حضور دارند، چهرههایی چون مصطفی چمران، صیاد شیرازی، وصالی و شیرودی. در این روایت لحظات حساس و نفسگیر هم دیده میشود، آن موقع که کاظمی اسیر دست ضدانقلاب میشود تا پای طناب دار میرود و نجات پیدا میکند و به شهرش تهران بازمیگردد.
در تهران سر از دفتر نخستوزیری درمیآورد، اما وقتی عراق مرزهای ایران را تهدید میکند همه چیز را میگذارد و به سمت اهواز میرود. آنقدر پرشتاب که در نزدیک اهواز به خانوادهاش خبر میدهد که عازم جبهه شده است. در اینجا شرح خاطرات راوی به شکلی است که گویی روبه روی ما روزشماری از جنگ ایران و عراق است. در سوسنگرد شرح میدهد چگونه مصطفی چمران در جبهه سکان فرماندهی را در دست دارد تا آن لحظه که به شهادت میرسد و کاظمی از شهادت چمران هم روایت میکند. در میان روایت فلشبک به تهران دارد و به انفجار دفتر نخستوزیری میپردازد . دوباره به جنگ برمیگردد و این بار در گیلان غرب که مجروح میشود. نکات جالبی از عملیات فتحالمبین در گذر هفتم گنجانده است. در گذر هشتم بحث یک عملیات بزرگ مطرح است و آشنایی با احمد متوسلیان و ماجرای عملیات بیتالمقدس. آشنایی با متوسلیان باعث میشود که در سفر لبنان همراه شود اما پس از حضور در سوریه به ایران بازمیگردد.
در فاز دوم عملیات رمضان حضور دارد و این حضور هزینه دارد در آن حد که باز هم مجروح و به پشت جبهه منتقل میشود. بعد از دو ماه استراحت دوباره به صحنه نبرد برمیگردد. این بار به غرب کشور میرود و در جبهه کرمانشاه کنار اصغر همت، حسین الله کرم و رضا دستواره قرار میگیرد. قبل از آنکه عملیات مسلم بن عقیل در بگیرد، ابوالفضل کاظمی بازهم مجروح میشود و این بار در اثر انفجار راکت بمبافکن. وضع به حدی پیچیده و دشوار میشود که تا سردخانه هم میرود و دوباره به زندگی بازمیگردد.
هنوز از بند مصدومیت رها نشده که لنگ لنگان خودش را به عملیات والفجر مقدماتی میرساند و نامش در این عملیات ثبت میکند. در گذر دیگری از خاطراتش به عملیات والفجر چهار میپردازد و خاطرات و نکات خواندنی از وضعیت جنگ ارائه میدهد.
در گذر یازدهم جزئیات دقیقی از عملیات جزایر مجنون را میخوانیم. از رابطه صمیمانهاش با گردان میثم میگوید که اعضای آن از هم محلهایهایش هستند. در گذر دوازدهم جزئیات بیشتری از گردان میثم روایت میشود و تصویر دقیقتری از آن برای مخاطب ارائه میدهد.
با گردان میثم به عملیات بدر میرود و در این عملیات دو بار مجروح میشود. پس از این عملیات دیگر خبری از گردان میثم نیست، گویی از هم میپاشد.
در گذر سیزدهم راوی به تکاپو میافتد این گردان را مجدداً راه بیاندازد. و در نهایت با همکاری حسینالله کرم و اصغر ارسنجانی به هدف خود نزدیک میشود. کاظمی در کنار این تلاش باز هم از جبههها غافل نمیشود و در عملیات والفجر هشت و کربلای یک هم شرکت میکند.
آرزوی کاظمی در گذر چهاردهم محقق میشود. گردان میثم دوباره جان میگیرد. او نیز در سازماندهی و آموزشهای اوّلیه نیروها مستقیماً دخالت دارد و در نهایت با همین گردان وارد عملیات کربلای چهار میشود. عملیات لو میرود و این گردان درگیر نمیشود.
کاظمی در این عملیات کربلای پنج معاونت فرماندهی عملیات گردان میثم را در دل آتش برعهده داشت. خاطرات او از این عملیات بسیار دقیق و لحظه به لحظهاند. او جریان عملیات را طوری تعریف میکند که خواننده براحتی فشار آتش عراقیها را حس میکند و میفهمد «آنجا یک ترکش یک میلیاردتومن میارزید» یعنی اینکه نیروهای کمتجربه آرزو داشتند یک ترکش بخورند و به عقب برگردند و از آن جهنم خلاص شوند!؟ داستان فراق دوستانی همچون حاج قاسم، تکه دیگری از خاطرات سیدابوالفضل کاظمی است که در گذر پانزدهم آمده است. گذر پانزدهم با خاطرات عملیات کربلای پنج پایان میگیرد.
انتهای خاطرات راوی با عنوان گذر شانزدهم به گردان میثم میپردازد که از هم پاشیده و در واقع صحنههای پایانی جنگ تحمیلی است. ماجرای مرگ همسرش در تصادف که با بغض روایت میکند.
نظر شما