چهارشنبه, ۲۶ مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۰۸
«ابراهیم صفری تنها» یکی از آزادگان غیور و سرافراز این استان است که در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد چنین بیان می‌کند: «صلیب سرخ هیچ آماری از ما نداشت و عراقی‌ها هر بلایی دوست داشتند سر ما می‌آوردند. حتی در اردوگاه‌ها عزاداری ممنوع بود و ما مخفیانه به عزاداری می‌پرداختیم.»

عزاداری  در ماه محرم ممنوع بود

 به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی، به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی و گرامیداشت دلیر مردانی که تمام هستی خویش را برای حفظ کیان انقلاب اسلامی و دفاع از اسلام در طبق اخلاص گذاشتند و باتحمل سخت‌ترین شرایط و شدیدترین تنگناها و مضایقه از باورهای دینی و انقلابی خویش در وفاداری به انقلاب و آرمان‌های امام راحل (ره) دست برنداشته‌اند و کماکان به این نظام مقدس خدمت می‌کنند، به همین مناسبت به سراغ یکی از آزادگان جاجرمی رفتیم و در مورد حال و هوای آن روزها به صحبت پرداختیم.

لطفاً در ابتدا خود را معرفی کنید و بگویید در چه تاریخی به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمدید؟

بنده ابراهیم صفری فرزند سالار حسن در تاریخ هجدهم آذر 66سرباز بودم که به جبهه اعزام شدم و در سی و یکم خرداد 67در سر پل ذهاب به اسارت درآمدم. یادم می آید اردوگاه اول اردوگاه بغداد بود و بعد ما را به اردوگاه شانزده تکریم منتقل کردند و در همان خود تکریم ما را به اردوگاه بیست فرستادند و در تاریخ نوزدهم شهریور 69به ایران برگشتم. 

آیا شکنجه‌ها در مدت اسارت همچنان ادامه داشت؟

طرف مقابل ما دشمن بود و هیچ انتظاری نداشتیم که خوب برخورد کنند و ضرب و شتم آنها همیشه برای ما عادی بود و از هیچ‌گونه شکنجه‌ای دریغ نمی‌کردند.

عزاداری  در ماه محرم ممنوع بود

 وضعیت بهداشتی اردوگاه اسرای ایرانی در عراق به چه صورت بود؟

در اردوگاه‌ها بهداشت اصلاً وجود نداشت و از نظر آب و غذا بچه‌ها خیلی در تنگنا بودند. طبق آماری که می‌شنیدیم 170نفر از جوانان ما بر اثر اسهال خونی جان دادند و شهادتشان را اعلام می‌کردند. آنجا انواع مریضی ها وجود داشت و بدن اکثر بچه‌ها زخم شده بود که هیچ درمانی هم نداشت، اکثر این زخم‌ها در کشاله‌های ران و زیر بغل بود که بسیار طاقت‌فرسا بود.

 آیا مراسم مذهبی و خصوصاً عزاداری سیدالشهدا (ع) را در اردوگاه برگزار می‌کردید؟

در اردوگاه‌ها عزاداری ممنوع بود و ما مخفیانه به عزاداری می‌پرداختیم.

خاطره‌ای از عزاداری دارید برایمان تعریف کنید؟

بله در سایه یکی از آسایشگاه ها نشسته بودیم و نوحه می‌خواندیم، یکی از بچه‌های خودمان که جاسوس عراقی‌ها بود گفت بلند شوید امام حسین اگر می‌خواست کاری کند برای سپاهیان خودش در آن زمان می‌کرد، تعدادی می‌خواستند با او برخورد کنند که سریع عراقی‌ها آمدند و مراسم ما را کلاً به هم ریختند. بعدازظهر آن روز با ده پانزده نفر از بچه‌ها در حال قدم زدن در حیاط آسایشگاه بودیم و آن فرد جاسوس هم تنها قدم میزد که دو تا از بچه‌ها که اهل لرستان بودند تا جایی که می‌خورد او را زدند و عراقی‌ها آمدند و جویای این شدند که چه کسی این کار را کرده است. همه‌ی بچه‌ها هماهنگ باهم گفتند کار ما بوده اما آن دو نفر شجاعت به خرج داده و گفتند کار خودشان بوده است. آنقدر این دو مورد ضرب و شتم عراقی‌ها قرار گرفتند که دیگر جانی در بدن نداشتند. یک ماه طول کشید تا این دو نفر حالشان خوب شود.

آیا برای خانواده‌های خود نامه می‌نوشتید و در نامه‌هایتان اشاره‌ای هم به شرایط اردوگاه داشتید؟

ما جزو مفقودین بودیم و صلیب سرخ و هلال‌احمر هیچ آماری از ما نداشتند به همین خاطر هر بلایی که دوست داشتند سر ما می‌آوردند و کسی نبود که از آنها بازخواست کند.

لطفاً از روز رهایی تعریف کنید؟

وقتی‌که به ایران بازگشتیم شور و شوق وصف‌ناشدنی داشتیم، خانواده‌ام برای استقبال به مشهد آمده بودند و در چهارراه شهدا و روبروی حرم مادرم را دیدم. همان‌طور که در عکس‌ها مشاهده می‌کنید مردم شهرستان جاجرم استقبال بی‌نظیری از ما کردند خیابان بهشتی و باهنر مملو از جمعیت بود ما آن حس و حال آن روزها را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنیم و همیشه قدردان لطف مردم شهرستان جاجرم هستیم.

 عکس‌هایی از ورود آزادگان به شهرستان جاجرم و استقبال همشهریان جاجرمی

انتهای پیام/

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده