شنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۱ ساعت ۰۸:۴۳
«افلاکیان زمین» کتابی است که به قلم «محمدحسین عباسی ولدی» نوشته شده است. در این کتاب مصاحبه‌ای با شهید آوینی و نیز خاطراتی از ایشان آمده که بسیار خواندی است.

نوید شاهد: «داستان پرواز» روایتی زیبا از کتاب «افلاکیان زمین» است که آن را می‌خوانیم.

بهانه پرواز

بارِ آخر که آقا مرتضی به منطقه آمد، برای فیلم‌برداری از قتلگاه شهدای فکه - عملیات والفجر مقدماتی بود. قتلگاه جایی است که نسبت به زمین‌های هموار اطراف، یک مقدار گودتر است. بچه‌هایی را که مجروح شده بودند، در آن گودی می‌آوردند که زیر آتش مستقیم دشمن نباشند. حالا 50 -40 تا از این بچه‌ها در آغوش یکدیگر به شهادت رسیده بودند و اسکلت‌های مطهرشان همین‌طور بکر و دست نخورده بود.

در همان منطقه قتلگاه مشغول فیلم‌برداری بودیم که یکدفعه با صدای انفجار مین همه زمین‌گیر شدیم. برگشتم دیدم شهید آوینی و شهید یزدان‌پرست بر زمین افتاده‌اند. با آنکه پای شهید آوینی درجا قطع شده بود و ترکش‌های زیادی در بدن ایشان فرو رفته بود؛ اما روحیه خیلی خوبی داشت و دائما ذکر می‌گفت. یکی از بچه‌ها به ایشان گفت: حاجی چیزی نیست!

ایشان گفت: مگر من می‌ترسم که شما می‌خواهید مرا دلداری بدهید؟ من برای همین چیزها آمدم.

موقعی که می‌خواستیم ایشان را روی برانکارد بگذاریم، با اصرار می‌گفتند: من را برندارید. من همینجا می‌خواهم شهید بشوم.

آخرین عبارتی که آقا مرتضی گفت این بود که از «مجید» برایم بگو.

********

«به جوان‌ها می‌گویم. به آنهایی که اسم «عطاءالله مجید» را هم نمی‌دانند. بگذار بچه‌هایی که اسم «آرنولد» و «رمبو» را بلدند، یک بار هم شده، اسم عطاءالله را بشنوند. عطا کسی است که اگر هیچ‌کدام ما او را نشناسیم، ملائکه آسمان خدا او را می‌شناسند. با آنکه معلول جسمی بود و معافیت سربازی هم داشت، خودش را به قافله بچه‎‌‌ها رساند. شب حمله «والفجر مقدماتی» هر چند قدمی را که می‌آمد، تعادلش را از دست می‌داد، به زمین می‌خورد و بلند می‌شد، چند قدم جلو می‌آمد و دوباره زمین می‌خورد؛ اما از ترس آنکه مبادا او را به عقب برگردانند، به هر مکافاتی بود، قدم به قدمِ ما می‌آمد. عطاءالله در همان لحظه و جایی به شهادت رسید که آرزوی آن را داشت.

وقت نماز صبح در میدان جنگ. دستش را روی سینه نحیف خودش گذاشته بود و از لابه‌لای انگشت‌های لاغرش، خون فواره می‌زد. با لبخند رضایت بر لب شهید شد. شهید آوینی می‌خواست آنها را از گمنامی در بیاورد و این رسالت کوچکی نبود. هر کسی توفیق درک این رسالت را ندارد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده