شهید شرعی شعار «الله اکبر» را در پشتبامها پایهریزی کرد
طلبه شهید «محمد تقی شرعی»، سالروز میلاد امام محمدتقی علیه السلام که مصادف با اوایل فروردین 1340 بود، در شهر قم متولد شد. آخرین سطرهای زندگیاش نیز در سالروز میلاد همین امام با خط سرخ شهادت نگاشته شد. پدرش آیهالله «محمدعلی شرعی» و جدش «غلام حسین شرعی شیرازی» از مردان علم در میدان عمل بودهاند.
«زهرا برخوردارپور» همسر روحانی شهید «محمد تقی شرعی» در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد، اوایل زندگی خود به بیماری سختی مبتلا شد که با توسل مادر ارجمندش به ساحت مقدس امام رضا(ع) و عنایت آن حضرت، زندگی مجددی یافت. محمدتقی شرعی با توجه به روحیاتش و تربیت خانوادگیاش و نیز محیط شهر قم راهی را برگزید که نیاکان او آن مسیر را طی کرده بودند. با عزمی راسخ وارد حوضه علمیه و به بحث طلبگی مشغول شد و تدریس علوم حوزوی را از اولین سالهای طلبگی خود آغاز نمود، تا اینکه فعالیت یاران امام خمینی(ره) علیه رژیم پهلوی اوج گرفت و محمدتقی با وجود روحیه ظلم ستیزی در خود که از پدر روحانیاش که جز جامعه مدریس بود، آموزش دید و در عرصههای مختلف مبارزات، در میدان مبارزه بودن را بر یک جا نشستن و کاری نکردن ترجیح داد و به وظیفه دینی و شرعی خود عمل کرد.
انجام فعالیتهای سیاسی را از پدر خود آموخته بود
زهرا برخوردارپور در رابطه با فعالیتهای سیاسی طلبه شهید «محمد تقی شرعی» اظهار کرد: انجام فعالیتهای سیاسی و در عرصه مبارزه بودن را از پدر مرحومش آیتالله حاج شیخ «غلامحسین شرعی شیرازی» که از مبارزان مهم سیاسی در آن دوره بودند آموخت. آیتالله حاج شیخ محمدتقی شرعی در دامان چنین پدری پرورش یافت.
وی افزود: قبل از انقلاب حدودا سال 1356 محمد تقی شرعی و جمعی از دوستانش برای اعتراض به رژیم و رساندن فریاد خود به گوش رژیم پهلوی به پشت بامها میرفتند و یک صدا شعار الله اکبر را فریاد میزدند. شروع شعار «الله اکبر» را آیتالله حاج شیخ محمدتقی شرعی در قم پایه گزاری کرد.
ویژگیهای اخلاقی حاج محمدتقی شرعی
همسر شهید محمدتقی شرعی از ویژگیهای اخلاقی همسرش گفت: حاج محمد تقی شرعی انسانی بسیار خوش رو، مهربان و خوش بیان بودند، در خانواده دور هم که جمع میشدیم، همیشه نقل مجلس بود؛ مجلس را دست میگرفت و ما همه از بیانات دلنشین او استفاده میکردیم. همچگاه بین خانواده خود و خانواده من تفاوت قائل نبود و در دل اهالی فامیل از جایگا خاصی برخوردار بود.
وی ادامه داد: محمدتقی مونس، همدم و راز دار دوستانش بود و روابط با خانواده را جدا از روابط دوستانش میدانست. راز داری محمدتقی آنقدر برایم عجیب بود که، گاهی اوقات دوستانش برای صحبت درباره مسائل خانوادگی و مشورت در امور مختلف زندگی خود به درب منزل ما میآمدند و پس از رفتن آنها کلامی درباره آنان حرف نمیزد.
محمدتقی فعالیتهای فرهنگی چشمگیری داشت
زهرا برخوردارپور در رابطه با فعالیتهای فرهنگی همسرش توضیح داد: فعالیتهای فرهنگی شهید محمدتقی بسیار زیاد و چشمگیر بود. در مجالس مختلف سخنرانی میکردند، دست به قلم بود و در مسیر شکوفایی انقلاب اسلامی از انجام هیچ فعالیتی کناره گیری نکردند. چون پدر حاج محمد تقی سیاسی، انقلابی و در جامعه مدرسین بود؛ در نتیجه باعث شد تا محمد تقی شرعی، در جاهایی که بعد حکومت، مرکز سیاسی انقلاب بود مانند مجلس خبرگان، سازمان تبلیغات و... به پدر خود کمک و در همان راستا به فعالیتهای فرهنگی خود رسیدگی کند.
هیچ چیز از سختی زندگی به یاد ندارم
همسر طلبه شهید محمد تقی شرعی از زندگی شیرین و دلنشین خود در کنار همسرش گفت: قطعا تمام زندگیها در کنار شیرینیها، روزهای سخت هم داشته است. اما من به عنوان همسر شهید حاج محمدتقی شرعی که پنج سال و هشت ماه با او زندگی کردهام وقتی در ذهنم مروری بر خاطرات گذشته خود میکنم فقط شیرینیهای آن را میبینم و هیچ چیز از سختی زندگی به یاد ندارم.
نامهها و انگشتری که محمدتقی برایم پیدا کرد
زهرا برخوردارپور با اشاره به روزهای خوبی که در کنار شهید محمدتقی شرعی داشت، خاطرهای را که در آن همسرش نامهها و انگشترش را پیدا میکند؛ روایت کرد: زبانم از گفتن روزهای خوب زندگیام در کنار حاج محمدتقی قاصر است؛ با وجود اینکه اساتیدش به او اجازه رفتن به جبهه را نمیدادند و معتقد بودند باید پشت جبهه بماند و در مسائل فرهنگی و جبهه فرهنگی به مردم یاری دهد؛ اما با این وجود عشقِ به شهادت آرام و قرار را از او گرفته بود. در مدت کوتاهی که حاج محمد تقی در جبهه بود؛ برایم نامههای زیادی نوشت. این نامهها آنقدر عاشقانه و زیبا نوشته شده بود که من هیچگاه از محتوای آن نامه به کسی چیزی نگفتم و مانند چشمهایم از آنها مراقبت کردم. هر بار که این نامهها را میخواندم، اشک از چشمانم سرازیر میشد. تصمیم بر این گرفتم تا این نامهها را در جعبهای نگهداری کرده تا بتوانم بهتر از آنهامحافظت کنم. ما آن زمان در طبقه بالای خانه پدرشوهرم زندگی میکردیم؛ طی آسیبی که بیست سال پیش به پای پسرم رسید؛ من به طبقه پایین آمدم تا رفت و آمد برای پسرم راحتتر باشد. وقتی به طبقه اول نقل مکان کردم به طور عجیبی نامههای حاج محمدتقی و حلقه ازدواج خود را گم کردم. پس از بیست سال سکونت در آن خانه، حدودا یک سال پیش تصمیم به بازسازی خانه گرفتیم. همان موقع بود که من در جایی که اصلا فکرش را نمیکردم و بارها و بارها آنجا را گشته بودم این نامهها را به همراه حلقه ازدواجم پیدا کردم. من حلقه ازدواجم و نامهها را در دو زمان و مکان متفاوت گم کرده بودم ولی در یک زمان پیدا کردم. همانجا بود که حضور محمد تقی را کنارم حس کردم و به من فهماند، همیشه در کنار ما است و از ما مراقبت میکند.