دوشنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۳:۴۹
انتشارات «شهید کاظمی»، 3 کتاب درباره شهیدان «شهروز مظفری‌نیا»، «هادی طارمی» و «وحید زمانی‌نیا» منتشر کرده است. به مناسبت دومین سالگرد شهادت سردار دل‌ها نگاهی به این کتاب‌ها داریم.

به گزارش نوید شاهد، در کنار سردار شهید حاج «قاسم سلیمانی» شهدای دیگری هم بوده‌اند که کمتر به آنها پرداخته شده است. در دومین سالگرد شهادت حاج قاسم نگاهی به کتاب‌های «همراهی تا آسمان» خاطرات «شهروز مظفری‌نیا» سرتیم محافظان همراه شهید سپهبد حاج «قاسم سلیمانی»، «من محافظ حاج قاسمم» خاطرات پاسدار شهید «وحید زمانی نیا» از محافظان همراه شهید حاج «قاسم سلیمانی» و «به رنگ حبیب» از محافظان همراه شهید سپهبد حاج «قاسم سلیمانی» داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

شهروز مظفری نیا سرتیم محافظان حاج قاسم سلیمانی

کتاب «همراهی تا آسمان»

«همراهی تا آسمان» خاطرات شفاهی پاسدار شهید «شهروز مظفری نیا»، سر تیم محافظان همراه شهید سپهبد حاج «قاسم سلیمانی» در فرودگاه بغداد است.

در این کتاب سعی شده خاطرات شفاهی شهید از خانواده، دوستان، همکاران و همرزمان جمع آوری و تدوین شود. این کتاب یکی از مجموعه کتاب‌های «محافظان آسمانی» به شمار می‌رود که برای سه تن از محافظان همراه با شهید سپهبد حاج «قاسم سلیمانی» در فرودگاه بغداد، تالیف گردیده است.

شهید «شهروز مظفری‌نیا» در سال 1357 در شهرستان کهک قم در خانواده‌ای انقلابی دیده به جهان گشود. او از همان کودکی علاقه خاصی به محافل مذهبی و دینی داشت و راه عاشقی را پله پله در محیط هیئت و مسجد پیمود. مظفری‌نیا از همان سنین نوجوانی با قرآن مانوس شد و آنقدر قرآن در زندگیش اثر گذاشت که عامل مهم ازدواجش تلاوت زیبایش شد. او با وجود جسم آسیب دیده‌اش هرگز حاضر نشد حفاظت از سردار دلها حاج «قاسم سلیمانی» را رها کند و تمام فکر و ذکرش حفاظت از حاج «قاسم سلیمانی» بود. او آنقدر در کارش پشتکار نشان داد که به عنوان سر تیم حفاظت حاج قاسم انتخاب شد و توانست با مجاهدت و از خودگذشتگی فراوان در معرکه‌های بسیار خطرناک از جان سردار دلها حفاظت کند. سرانجام همانطور که همیشه آرزو داشت به دست تروریست‌های آمریکایی در کنار سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی» به آسمان عروج کرد و پیکرش در حرم حضرت معصومه (س) آرام گرفت.

در برشی از این کتاب می‌خوانیم:

جمعیت زیادی آمده بودند. دور حاج قاسم پر شده بود از جوان‌هایی که می‌خواستند با ایشان عکس بگیرند. این‌ها را شهروز همان شب برایم گفت. وقتی آمد، حالش خوب نبود. زیر فشار جمعیت، دیسک کمرش آسیب دیده بود... صبح که بیدار شدیم، گفت نمی‌تواند تکان بخورد! انگار فلج شده بود. نه می‌توانست غذا بخورد، نه می‌توانست وضو بگیرد. تا شب همان‌جور روی تخت ماند و تکان نخورد. دو، سه روز بعد هم همین‌طور بود. غذا نمی‌خورد، چون نمی‌توانست دستشویی برود. ضعیف شده بود. گریه می‌کرد. خیال می‌کردم از درد است، ولی نبود. از عشق بود. عشق به کارش و ترس از اینکه دیگر نتواند کنار حاج قاسم بماند...

«همراهی تا آسمان» خاطرات شفاهی پاسدارشهید «شهروز مظفری‌نیا» سر تیم محافظان همراه شهید حاج «قاسم سلیمانی» در قطع رقعی و 80 صفحه به قلم «صادق عباسی ولدی» با همکاری موسسه فرهنگی و پژوهشی مبین توسط انتشارات «شهید کاظمی» منتشر شد.

شهید وحید زمانی نیا محافظ سردار شهید حاج قاسم سلیمانی

کتاب «من محافظ حاج قاسمم»

شهید «وحید زمانی‌نیا» در سال۱۳۷۱ در استان تهران در خانواده‌ای انقلابی دیده به جهان گشود. زندگی در محله شهر ری و در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) از همان کودکی وحید را شیفته ا‌هل بیت (ع) نمود. وحید عاشق دستگاه پر برکت سیدالشهدا (ع) بود؛ به‌طوری که تمام اوقات غیر کاری‌اش را در هیئت‌های مختلف شهر تهران می‌گذراند. از زمانی که لباس مقدس پاسداری را بر تن کرد، مدافع حرم حضرت زینب (س) شد و بار‌ها و بار‌ها به سوریه رفت تا شاید مزد‌ گریه‌ها و جهادش را از بی‌بی زینب (س) بگیرد؛ ولی خدا برای او سرنوشتی دیگری را رقم زد.  

او با اینکه سنش کم بود ولی خیلی زود محافظ سردار رشید اسلام حاج «قاسم سلیمانی» شد. با اینکه تازه داماد بود و همسرش انتظار رفتن به خانه بخت را می‌کشید، ترجیح داد به جای رخت دامادی در کنار حاج قاسم راه آسمان را انتخاب کند. سرانجام «وحید زمانی‌نیا» در کنار سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی» در فرودگاه بغداد توسط پهپاد‌های تروریست‌های آمریکایی دعوت حق را لبیک گفت و با پیکری تکه تکه به استقبال اربابش امام حسین(ع) شتافت.

این کتاب یکی از مجموعه کتاب‌های «محافظان آسمانی» به شمار می‌رود که برای سه تن از محافظان همراه با شهید حاج قاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد به نگارش در آمده است. «من محافظ حاج قاسمم» جلد اول از این مجموعه است که در قالب داستان‌کوتاه به نگارش در آمده و به خاطرات شفاهی شهید از خانواده، دوستان، همکاران و همرزمان پرداخته است.

در برشی از کتاب می‌خوانیم:

سال۹۴ در جریان آزادسازی حلب، عازم مناطق عملیاتی شد. داعش و عوامل تکفیری از گاز‌های شیمیایی استفاده کرده بودند و عده‌ای از مدافعان حرم به علت اسقرار طولانی، دچار عارضه‌ی شیمیایی شده بودند و شنیدم که دو - سه ماه غریبانه به سر برده‌اند. می‌گفتند اوضاع نیرو‌ها اسفناک بوده و لحظات سختی را سپری کرده‌اند. به دلیل شرایط ویژه‌ی منطقه، قادر به تهیه‌ی غذا و آب نبودند و دسترسی به امکانات بهداشتی نداشته‌اند. به لطف خدا بعد از مدتی از این وضعیت نجات پیدا می‌کنند. خیلی از رزمندگان، شیمیایی شده بودند. یک روز ابلاغیه آمد «آن‌هایی که در آزادسازی حلب و حومه بوده‌اند، بروند تست بدهند تا از سلامت و یا درصد شیمیایی ریه آگاهی پیدا کنند و اگر لازم به درمان است، درمان را آغاز نمایند.» به وحید گفتم که جریان این است. گرفت به شوخی و خنده که سمت ما خبری نبود!

شهید هادی طارمی محافظ سردار شهید قاسم سلیمانی

کتاب «به رنگ حبیب»

در این کتاب  سعی شده خاطرات شفاهی شهید «هادی طارمی» از خانواده، دوستان، همکاران و همرزمان جمع آوری و تدوین گردد. این کتاب یکی از مجموعه کتابهای «محافظان آسمانی»  است که برای سه تن از محافظان همراه با شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد، تالیف گردیده است.

شهید هادی طارمی در سال 1358 در خانواده‌ای شهیدپرور در استان تهران دیده به جهان گشود. پیش از هادی برادرش «جواد طارمی» در دوران دفاع مقدس در عملیات خیبر در سال هزار و سیصد و شصت و دو آسمانی شد، سالها پیکرش مفقود بود تا اینکه سرانجام راه خانه را بعد از یازده سال پیدا کرد و با بازگشتش تحول عمیقی در برادر کوچکترش هادی ایجاد کرد. سیر تحول و رشد روحی هادی به اذعان خانواده شهید از همین زمان آغاز گردید. «هادی طارمی» بعد از طی کردن دوران سربازیش وارد سپاه شد و توانست با پشتکار منحصر به فردش در حلقه یاران و محافظان سپهبد حاج «قاسم سلیمانی» وارد شود و توانست با وجود خطرات فراوانی که هر روز حاج «قاسم سلیمانی» را تهدید می کرد، بیش از هفت سال در میادین پر خطر جان سردار دلها را حفظ نماید تا اینکه سرانجام در سال نود و هشت در فرودگاه بغداد به شیوه ای نا جوانمردانه همراه شهید حاج «قاسم سلیمانی» توسط پهپادهای آمریکایی آسمانی شد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

حاج قاسم درباره‌‌اش گفته بود: «هادی عارف است.» این رفتار و منش عارفانه به مرور در وجود هادی نمود پیدا کرده بود؛ مرحله به مرحله. هادی بعد از آشنایی با حاج قاسم، شروع کرد به تغییر. نوع برخوردی که با اطرافیان داشت، حرف‌ها و فکر‌هایش، همه عوض شده بود. اگر از من بپرسید، می‌گویم هادی در حاج قاسم حل شده بود! تا جایی که انگار یک وجود بودند و هادی به رنگ حاج قاسم درآمده بود؛ به رنگ حبیب.

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده