فرزند خلبان شهید احمد کشوری: پدرم عصاره تمام خوبیها بود
«احمد کشوری» به عنوان یک جوان مومن که پیش از وقوع انقلاب اسلامی، مجاهدتهایی در این راه از خود به یادگار گذاشت از زمانی که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید به عنوان یک افسر خلبانِ جوانِ پیروِ اندیشه حضرت امام خمینی (ره) برای خدمت به مردم و دفاع از کیان میهن اسلامی لحظهای آرام و قرار نداشت.
پاسداری او از ارزشهای انقلاب اسلامی در سالهای 1357 تا 1359 و رشادتهای او از همان روزهای نخستین جنگ تحمیلی که به شهادتش در این راه انجامید، گواهی بر این مدعاست. «شهید امیر سرلشکر احمد کشوری» خلبانی تیزپرواز بود که مزدوران رژیم بعث، از شکار او عاجز مانده بودند. زمانی که «کبرای جنگنده» او به پرواز در میآمد، انگار که دل از زمین میکَند و تمام فکر و ذکرش آسمان بود. بعثیها اما سلحشوریهای او در آسمان را تاب نیاوردند و جنگندههای متجاوز بعثی در نبردی نابرابر «احمد کشوری» را 15 آذر ماه 1359 به فیض شهادت رساندند.
این روز به پاس رشادتهای این خلبان تیزپرواز، در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران «روز هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران» نامگرفته است. همزمان با این روز و فرارسیدن سالروز شهادت شهید «امیر سرلشکر خلبان احمد کشوری» با «علی کشوری» فرزند این شهید گرانقدر که کارمند شبکه خبر صدا و سیما است، در نوید شاهد گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
آقای کشوری در ابتدای گفتوگو از خودتان برایمان بگوئید؟
من «علی کشوری» فرزند شهید «احمد کشوری» هستم و در دهم شهریور ماه 1359 به دنیا آمدهام. دارای مدرک کارشناسی کارگردانی تئاتر و فوق لیسانس سینما از دانشگاه هنر تهران هستم. فقط سه ماه داشتم که پدرم به شهادت رسید و در تمام این سالها با جای خالیش زندگی کردم. ما دو فرزند هستیم و یک خواهر دارم. با توجه به اینکه وقتی پدرم به شهادت رسید من 3 ماهه بودم، از پدرم خاطرهای به یاد ندارم اما روایتهایی از مادربزرگ، مادر، عموها، داییها، بستگان، دوستان و همرزمان پدر شهیدم در ایلام و کرمانشاه شنیدهام که به واسطه این روایتها شناخت خوبی از پدرم به دست آوردم.
در دوران کودکی تصورم از شخصیت پدر این بود که او اسطورهای دست نیافتنی است اما امروز با تحلیل سبک زندگی و نحوه رفتار او با دیگران، به این باور رسیدهام که گویی شهیدان مراتب رشد اخلاقی را با سرعت بیشتری نسبت به افراد دیگر جامعه طی کردهاند و به درجهای از رشد معنوی و کمال رسیده بودند که به غیر از خدا را نمیدیدند. این یک شعار نیست که میگویند «شهدا اتفاقی شهید نشدهاند» آن ها بهیقین، بعد از رسیدن به مرحلهای از کمال انسانی از سوی پروردگار انتخاب شدند؛ این موضوع در مورد جانبازان و در مجموع ایثارگران نیز صدق می کند. همرزم پدرم که در همان عملیاتِ پروازی همراه شهید کشوری بود و در فاصله اندکی در یک کابین کنار هم بودند؛ به مرتبه جانبازی رسید و پدرم برای شهادت انتخاب شده بود.
معتقدم فرزند یک «شهید» باید همواره به گونهای رفتار کند تا نام پدرش را به نیکی زنده نگه دارد. شهدا را نباید دست نیافتنی توصیف کنیم بلکه باید تاکید کنیم که آنها هم مانند همه انسانها زندگی کردهاند و به این جایگاه متعالی رسیدهاند.
به نظر شما کدام وجه اخلاقی شهید کشوری باعث شد مقام رفیع شهات نصیبشان شود؟
وقتی به سبک زندگی پدرم فکر میکنم، احساسم این است که او در ضمن این که به زندگی دنیوی خود و خانوادهاش اهمیت میداد به اعمال اخروی هم توجه داشت و به قول معروف، آخرتش را به دنیا نفروخت. خودش را وابسته به زندگی دنیوی نمیکرد و همین موضوع باعث شد از همه چیز دل بکند و خدا هم او را لایق شهادت دید. پدرم بسیار شجاع بود و از هیچ چیز نمیهراسید. به عنوان «لیدر» تیم، پرواز میکرد و نفر آخر فرود میآمد. در نهایت هم در یکی از عملیاتها وقتی همه را فرستاد و خودش در مسیر بازگشت بود، هلیکوپتر کبرای او مورد اصابت موشک هواپیمای دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید.
آقای کشوری شما در سه ماهگی پدر را از دست دادید و بی شک اگرچه درباره پدر بسیار شنیده اید اما مانند بسیاری از فرزندان شهدا محبت پدر را درک نکرده اید. آیا این موضوع در ارتباط شما با فرزندانتان تاثیرگذار بوده است؟
من یک دختر 18 ساله و یک پسر 7 ساله دارم. بعد از اینکه خدا یک پسر به من داد، رویکرد من نسبت به پدرم خیلی تغییر کرد. حالا میفهمم که چقدر برای پدرم سخت بوده تا از زن و فرزندان دل بکند و به جبهه برود. مادرم تعریف میکند که پدرم برای آنکه وابستگی عاطفی زیادی نسبت به فرزندانش پیدا نکند و بتواند با سبکبالی در عملیاتهای پروازی حضور داشته باشد، خیلی با ما سرگرم نمیشد و وقت نمیگذراند. او نمیخواست این وابستگیها مانع از شهادتش بشود. امروز که در کشور امنیت داریم، من تلاش کردهام تا آنچه از مهر پدری که به دلیل شهادت پدرم از آن محروم بودم، برای فرزندانم جبران کنم.
با این نوع نگاه شما حتما نوههای شهید کشوری هم شناخت خوبی نسبت به پدربزرگشان پیدا کرده اند ...
بله، فرزندانم پدربزرگشان را بابا «احمد» صدا میکنند. پسرم «امیر احمد» آرزو دارد که خلبان شود. همان شغلی که به دلیل مخالفت مادر، به آن نپرداختم. خانه ما پر از یادگاریهایی از بابا احمد است و فرزندانم با این یادگاریها بزرگ شدهاند. آنها به واسطه همین یادگاریها خودشان به شناختی از پدر بزرگشان رسیدهاند.
علاوه بر ارتباط فرزندانم با پدربزرگ، خودم هم هنوز با پدر ارتباط معنوی دارم. هرگاه گرفتار میشوم برای حل مشکلات از شهید کمک میخواهم. نشانههایی از حضور پدر در زندگیام را بارها احساس کرده و از او برای حضور معنویاش در آن لحظه تشکر کردهام.
اگر بخواهید پدرتان را در یک جمله توصیف کنید، آن جمله چیست؟
کار سختی است اما پدرم عصارهای از تمام خوبیها بود و به رفتار درستی که انجام میداد، باور داشت. پدرم الگوی من است و امیدوارم فرزند خوبی برای او باشم.
و بهترین روایت شما از پدر...
پدرم بسیار مردمدار بود و رابطه خوبی با همه داشت. با تعدادی از دوستانش گروهی را تشکیل داده بود و با همدیگر به فقرا کمک میکردند. او بخش بیشتری از حقوقش را صرف کمک به نیازمندان میکرد و اطرافیان از این موضوع خبری نداشتند.
ارتباط خوبی هم با عشایر داشت. در سفری که به استان ایلام داشتم، از پیرمردی از میان عشایر، روایت خاصی شنیدم. او با دیدن من نمیتوانست اشکهایش را نگه دارد. در حالی که میکوشیدم که او را آرام کنم، از پسرش درباره دلیل این گریهها پرسیدم زیرا گویش آن پیرمرد محلی بود. پسرش میگفت که از پدرش شنیده، «شهیدکشوری» در زمان جنگ وقتی صبح زود از آن منطقه پرواز میکرد، برای آنکه از نگرانیها و دلواپسیهای عشایر از جنگ بکاهد، بارها در گوشهای فرود میآمد تا مبادا باد ناشی از حرکت ملخهای هلیکوپتر باعث دردسرمان شود و در نهایت صمیمیت ما را در خوردن صبحانه همراهی میکرد.
روایت این خاطرات نشان میدهد که شخصیت پدرم به گونهای بود که همواره میکوشید مشکلات مردم را به نحوی حل کند و در این راه از جان و دل مایه می گذاشت.
جایی می خواندم شهید کشوری به دلیل تعلق خاطری که به امام خمینی (ره) داشت، حاضر بود قلبش را به ایشان اهدا کند. درباره این روایت و علاقه شهید به امام (ره) برایمان بگویید.
مادرم تعریف میکرد، زمانی که امام خمینی(ره) بیمار شدند، این خبر را به همراه پدرم از رادیو و در مسیر عزیمت به کرمانشاه شنیدند. مادرم میگوید که پدرم او را به کرمانشاه رساند و خودش فقط به واسطه شنیدن همان خبر به بیمارستانی که امام خمینی (ره) در تهران بستری بودند، رفت و مُصرانه خواست که قلبش را به مقتدایش اهدا کند. یقین دارم که علاقه بسیار زیادی به معمار کبیر انقلاب اسلامی داشت.
پدرم قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نیز نوار سخنرانیهای حضرت امام (ره) را در فضای ملتهب و بسته ارتش شاهنشاهی به صورت مخفیانه گوش میداد و در قالب اعلامیه آنها را منتشر میکرد. البته ساواک به دلیل همین کار او را بازداشت کرد و مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار داد.
مقام معظم رهبری هم درباره شهید کشوری فرمودهاند «ایشان از مومنین باالله و رجال صادق در راه این انقلاب بود.»
علاوه بر این، در دیداری که با حضرت آیت الله خامنه ای داشتیم، ایشان فرمودند که شهید کشوری خیلی نترس بودند و عطش زیادی برای رفتن به منطقه عملیاتی و شرکت در عملیاتها داشتند. حتی از پشت بیسیم که با شهید کشوری صحبت میکردیم، این میل و عطش او کاملا مشهود بود؛ تا حدی که ما او را آرام میکردیم.
تاریخ دوران دفاع مقدس را که ورق می زنیم در همان ماه های نخست جنگ تحمیلی خلبانان بسیاری به شهادت رسیدند که بی شک این شهیدان در مصمم بودن شهید کشوری برای دفاع از این آب و خاک بیتاثیر نبوده است. آیا در خانواده شما به غیر پدر، عزیزان دیگری به شهادت رسیده اند؟
شهادت در خانواده ما مسبوق به سابقه است. پسر دائی پدرم «حشمتالله سیلاخوری» در جریان اتفاقات میدان ژاله در سال 1357 به شهادت رسید. از خانواده پدری، عموی من «محمد کشوری» نیز به درجه شهادت نائل آمدند. او در قالب نیروهای بسیجی به جبهه رفت و در سن 16 سالگی و در منطقه عملیاتی قصر شیرین به شهادت رسید. از خانواده مادریام نیز شهید «امیر شیرزاد سیلاخوری» که دایی من بود، در کسوت نیروهای پاسدار در منطقه میمک به شهادت رسید.
قطعا پس از شهادت پدر تا چندین سال بعد از آن با دوستان و همرزمان شهید که تعدادی از آنها به شهادت رسیدهاند، با خانواده تان در ارتباط بودند. آیا پس از گذشت 41 سال از شهادت شهید کشوری، همچنان از دوستان ایشان خبر دارید؟
بله! ارتباط با شماری از خانواده شهیدان که دوست و همرزم پدرم بودهاند، از زمان کودکی آغاز شد و همچنان ادامه دارد. بعضی از همدورهایها شاخص تر بودند که من هم میشناسم مانند شهیدان «شیرودی»، «شمشادیان»، «سهیلیان» و «چاغروند» که دوست صمیمی و نزدیک پدرم بودند. به غیر از این، با دیگر دوستان پدرم مانند سرهنگ خلبان جانباز رحیم پزشکی - همان همرزم شهید کشوری که در هنگام شهادت کمکخلبان بودند – و «ایرج میرزایی» که از دوستان و همرزمان پدرم بود هم در ارتباط هستیم.
آقای کشوری، پدر شما از شهدای شاخص دوران دفاع مقدس است و درباره ایشان چندین کتاب نوشته شده و سریال سیمرغ تولید شده است. قطعا امکان پرداخت به همه شهدا در این سطح میسر نیست. به نظر شما خانواده معظم شهدا در معرفی شهیدشان چه نقشی می توانند ایفا کنند؟
پدر، مادر، همسر، برادر و خواهر شهید مهمترین نقش را در معرفی شهید دارند. متاسفانه اکنون در حال از دست دادن والدین شهیدان هستیم و یکی یکی آنها را از دست میدهیم اما همچنان میتوانیم از هم صحبتی با دیگر وابستگان شهید مانند خواهران و برادران او بهره ببریم. این افراد به واسطه ارتباط مستقیمی که با شهید داشتهاند خاطرات بسیاری از او دارند که باید به ثبت و ضبط این خاطرات بپردازند. یک مورد دیگر همکاری خانواده شهدا با ناشران و یا نهادهای فرهنگی است که پیشنهاد همکاری برای تولید اثر درباره شهیدشان را می دهند. به نظرم نباید این فرصت ها از دست برود زیرا ثبت خاطرات در هر قالب هنری می تواند حماسه شهید را ماندگار و جاودان سازد.
آقای کشوری با توجه این که شما سالهاست در حوزه هنر به ویژه سینما فعالیت دارید، پرداخت هنری به شهیدان را چگونه ارزیای می کنید؟
باید این را بدانیم که شهیدان ما که خودشان از میان جوانان این سرزمین بودند، بهترین الگو برای نسل جوان امروز محسوب و باید به نحوِ شایستهای به جامعه معرفی شوند. باید در معرفی سبک زندگی شهدا به جهات و جنبههای مختلف زندگی آنها بپردازیم تا بتوانیم شهدا را برای جوانان دست یافتنی توصیف کنیم. بنابراین، مسئولان فرهنگی باید به ترویج فرهنگ ایثار و شهادت به عنوان یک موضوع اصلی و اساسی توجه داشته باشند.
من از 14 سالگی و با پروژه سریالی و تلویزیونی «سیمرغ» که درباره شهیدان کشوری و شیرودی است همراه شدم و در حوزه فرهنگ به ویژه فرهنگ دفاع مقدس کار کردهام و بیش از 90 درصد کارهای من در زمینه فیلمسازی، فیلمنامهنویسی، داستاننویسی، نمایشنامهنویسی و عکاسی با موضوعات مربوط به دفاع مقدس و جانبازان اعصاب و روان است. براساس تجربه میگویم که در بیشتر مواقع، همت و تلاشی واقعی برای معرفی شهیدان وجود ندارد. به همین دلیل، میبینیم با وجود اینکه کارها و فعالیتهای زیادی انجام شده؛ این فعالیتها که منجر به ساخت آثار کلیشهای در زمینه فرهنگی شده است، تاثیر چندانی در معرفی شهیدان به جامعه نداشته در حالی که هماکنون جوانان دهه هفتادی که جنگ را تجربه نکردهاند، کارهای خاصی در زمینه معرفی شهیدان انجام میدهند که شگفتآور است زیرا از سرِ عشق و بدون هیچ پشتوانه سازمانی کار میکنند. همانطور که میگویند کاری که از دل بر آید، بر دل مینشیند.
متاسفانه برخی متولیان فرهنگی ما اصلا نمیدانند از چه مسیری باید به معرفی شهیدان و سبک زندگی آنها بپردازند. باید باور کنیم که راهکارهای قدیمی در این عرصه کاربرد ندارند و با شعار دادن، راه به سرمنزل مقصود نمیبریم.
من در حوزه فرهنگ این مملکت کار کردهام و به عنوان کسی که در این مسیر تجربهای دارد، میگویم که به اصطلاح، «یک دست صدا ندارد» و همه ما باید در کنار هم برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و معرفی شهدا به جامعه کار کنیم. معتقدم که برای معرفی شهیدان به جامعه یک راه وجود ندارد؛ بلکه یک «مجموعه راهکار» وجود دارد که باید با دقت مورد استفاده قرار گیرد.
به غیر از آنکه شناخت و معرفی شهیدان از بُعد نظامی اهمیت دارد، باید شهیدان را از منظر اخلاقی و ایثارگری مورد توجه قرار دهیم. ضربالمَثلی هست که میگوید «ماهی را هر وقت از آب بگیری، تازهست». همین الان هم برای فعالیت در این عرصه دیر نیست. اگر میخواهیم در معرفی سبک زندگی شهیدان به جامعه موفق عمل کنیم، نباید دافعه ایجاد کنیم. باید در این زمینه دغدغهمند وارد شویم تا فعالیت مان اثرگذار باشد. هماکنون کدام یک از شبکههای سیمای ما اثر فاخری در این زمینه عرضه میکنند که به ترویج فرهنگ شهیدان بپردازد؟ متولیان فرهنگی ما باید بتوانند کار اثرگذار بیشتری در این زمینه انجام دهند.
روز شهادت شهید «احمد کشوری» به نام هوانیروز نامگذاری شده است. این نامگذاری های تقویمی در معرفی شهیدان به جامعه چقدر اهمیت دارد و تا چه اندازه میتواند تاثیرگذار باشد؟
به نظر من این کار بسیار خوب است و به شرطی که در تمام تقویمهای ملی نیز این رویداد ثبت شود، در شناخت جامعه از شهیدان هوانیروز تاثیرگذار خواهد بود؛ چراکه نامگذاری چنین روزهایی در تقویم میتواند به فعالیتهای فرهنگی و هنری نیز سمت و سو ببخشد. معرفی شهدا نباید به یک روز یا یک مناسبت خاص محدود شود بلکه بهتر است در تمام ایام سال یاد و نام آنها جاری و ساری باشد.
آقای کشور از زمانی که برای این گفت و گو در اختیارمان قرار دادیم از طرف تحریریه پایگاه خبری نوید شاهد از شما سپاسگزارم. در انتها، سخن بی تعارف شما را پذیرا هستیم.
معتقدم که باید دردهای خانواده شهیدان را از زبان والدینشان شنید و آنها را زدود. باید با جانبازان اعصاب و روان یا قطع نخاع به صحبت نشست و درد و دل آنها را شنید. اینکه فقط به عیادت آن ها برویم و چند جمله کوتاه تاثُربرنگیز از آنها بشنویم، بگرییم و بگریانیم و بعد هم آنها را فراموش کنیم؛ کافی نیست.
باید پای صحبت والدین شهیدان و جانبازان بنشینیم. برای مثال هنگامی که با یک مادر شهید صحبت میکنیم، میگوید «تمام آرزویم این است که سفر کربلا بروم، پسرم رفت که راه کربلا را باز کند و حالا که من آرزوی مُشرَف شدن دارم، فرزندم نیست تا مرا به آرزویم برساند.» اینجا وظیفه ما یا نهادهای متولی است که به این درخواست ها رسیدگی کنند و تا جایی که امکان دارد دست بازماندگان شهدا را بگیرند.
بیان خاطرات شفاهی از زبان جانبازان و خانوادههای معظم شهدا در راستای انتقال آرمان آنها به نسل جوان بسیار تاثیرگذار است. پلتفرمهای شبکههای اجتماعی بستر مناسبی برای ساخت سریال با محور انتقال آرمان شهدا به جامعه است که فعالان فرهنگی و هنرمندان باید در این زمینه دغدغهمند عمل کنند.
ما در زمینه فرهنگسازی برای معرفی شهدا و زنده نگهداشتن یاد و راه آنان کم کاری کردهایم. این حوزه ظرافتهای خاصی دارد که باید به آنها توجه شود. معتقدم در حوزه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت نیازمند بهروز رسانی هستیم تا برنامههایی مانند یادوارههایی که برای شهدا برگزار میشود، اثرگذاری داشته باشد. در پایان به همه از جمله خودم، شما و مسولان یادآوری می کنم که امنیت امروزمان را مدیون خون شهدا هستیم، باید ادامه دهنده راه شهدا باشیم و بر سر میثاقمان با این عزیزان پایبند بمانیم.