برگی از خاطرات سرباز شهید " عبدالحسن نامور"
چهارشنبه, ۰۵ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۳۲
نوید شاهد - برادر شهید نامور نقل می‌کند: « برادرم نسبت به واجبات شرعی حساس بود . خواب شهادتش را دیده بود و به برادر بزرگ‌ترم گفته بود که همیشه به خانواده احترام بگذارید .»

به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی؛ شهید عبدالحسن نامور  پدرش  رمضان علی  نام داشت . وی پنجم آبان 1342دریکی از روستاهای شهرستان بجنورد به دنیا آمد .  وی همزمان با سال‌های دفاع مقدس احساس تکلیف کرد و به‌عنوان سرباز ارتش راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد تا از مرزهای ایران در برابر تهاجم وحشیانه رژیم بعث عراق دفاع نماید. در مناطق مختلف عملیاتی حضور یافت و همراه با دیگر هم‌رزمان و هم‌سنگران خود حماسه‌ها آفرید درنهایت  چهارم اسفند 1362  با سمت نیروی واحد توپخانه در محل پاسگاه زید عراق به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش قرار دارد.

برادرم خواب شهادتش را دیده بود


خاطره‌ای به نقل از برادر شهید " عبدالحسن نامور"
برادرم نسبت به واجبات شرعی حساس بودد . خواب شهادتش را دیده بود و به برادر بزرگ‌ترم گفته بود که همیشه به خانواده احترام بگذارید و من نیز شبی خواب دیدم که ما در یک جایی هستیم و سرگردان مانده‌ایم و در یک جلگه سرسبز بودیم عبدالحسین برادرم آمد گفت : اینجا مال من است و من به شما بخشیده‌ام و خواب را برای مادرم تعریف کردم  مادرم ناراحت شد گفتم ناراحتی نکن  فقط خدا عاقبت مارا به خیر کند بعد از چند وقت خبر شهادتش را آوردند.
 ایشان در عملیات خیبر در قسمت جنوب شهید شدند تیر هوایی به ایشان اصابت کرده بود . من در مهمان‌سرا بودم  دیدم عده‌ای از دوستان دورهم جمع‌اند و باهم صحبت می‌کنند از من پرسیدند شما چند برادر هستید ؟ گفتم جریان چیست ؟ چرا می‌پرسید ؟ و گفتند : چیزی نشده  بعد اسامی شهدا را نگاه کردم که نام برادرم نیز بود بعدازآن به معصوم زاده رفتم  او را می‌شستند گفتم من می‌خواهم ببینم و رفتم رویش را باز کردم او را دیدم و شب که پاس نگهبانی 2 بودم در خواب دیدم درروی یک‌تخته سیاه نوشتم آتش در دنیا افروخته‌شده است . کسی که خاموش کند هنر است و بعد همین شعر را برای پدرم خواندم او نیز  گفت:  امام خمینی ( ره ) می‌آید و این آتش را خاموش می‌کند .
زمانی که اسم‌ها را نگاه می‌کردم قبل از آن نام 11 شهید دیگر را اعلام کرده بودند . مزارش در روستای نرگس لو است . تمام حرکات و رفتار او برای ما خاطره است .وقتی خیلی کوچک بود در سن 2 سالگی بود نمی‌توانست خوب صحبت کند شب که می‌شد با دست به ماه و ستاره‌ها اشاره می‌کرد و به پدرم نشان می‌داد که آنها ماه و ستاره هستند .
برادر ناتنی‌ام می‌گفت قدر او را بدانید و ما باید قدر کاری که آنها انجام داده‌اند را بدانیم . آنها برای خدا رفتند و هدفشان رضای خدا بود . ما نیز باید نام شهدا را زنده نگه‌داریم و خدا دنیا و آخرت را به ما عطا کند و همه ما را به راه راست هدایت کند .

انتهای پیام/

برادرم خواب شهادتش را دیده بود



 

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده