شهید «بابک نوری هریس»؛ خوش صورتِ زیبا سیرت
فرزندم بود اما او را نشناختم
پدر شهید در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد، با بیان اینکه در بیست و یکم آبان ماه سال 71 صاحب پسری خوش سیما شد که باعث افتخار او شده است، تعریف کرد: بابک به آداب مذهبی معتقد بود و با همه اقشار رابطه خوبی داشت که دوستان متعدد او از طبقههای گوناگون اجتماعی گواهی بر این مدعا هستند. فعالیتهای اجتماعی، بخش قابل توجهی از زندگی او را تشکیل داده بود. پسرم در پایگاه بسیج مسجد محل حضور همیشگی داشت، نیروی داوطلب هلال احمر بود و در بهزیستی هم بروبیا داشت. خلاصه هر جا که فکر میکرد میتواند گرهگشا باشد حتما حضور پیدا میکرد. بابک به معنی واقعی کلمه «فرشته» بود.
نوری ادامه داد: بعد از شهادت بابک خبردار شدم که ساخت بنای یادبود شهدای گمنام در بوستان ملت شهر رشت کار او بوده است. او در حین ساخت به یکی از مسئولان گفته بود اگر بودجه بدهید یا ندهید کار شهدا بر زمین نمیماند و پیش میرود اما بعدا حسرت میخورید که چرا در این ثواب عظیم مشارکت نداشتید. احساس میکنم با اینکه فرزندم بود اما او را نشناختم و بعد از شهادت متوجه ویژگیهای شخصیتیاش شدم.
تحصیل در رشته حقوق به خواست پدر
شهید نوری هریس در رشته حقوق تحصیل میکرد. پدر شهید در این باره گفت: من مهندس عمران هستم و بعد از اینکه بابک دیپلم گرفت، گفتم اگر حقوق میخواندی خیلی خوب بود و هیچ کمبودی در شرکت نداشتیم. او در کنکور رشته پزشکی شرکت کرده بود اما انصراف داد و سال بعد برای رشته حقوق شرکت کرد که خوشبختانه با رتبه خوب هم قبول شد. به یاد دارم که گفت بابا قول میدهم این رشته را تا دکترا ادامه دهم و تو را به آرزویت برسانم. البته بابک در همه کارها مطیع من و مادرش بود.
نوری ادامه داد: خدمت به بندگان خدا را بزرگترین کار خیر میدانم و همیشه این نکته را به فرزندانم آموزش دادهام. پسر دیگر من عضو شورای شهر رشت است. البته پسرم به سفارش بابک و توصیه من به عضویت شورای شهر درآمد. در دوران انتخابات بابک مسئول تدارک و پشتیبانی برای برادرش بود که ناگهان کار را رها کرد و به مراسم «اعتکاف» رفت. بابک تبلیعات انتخاباتی و اعتکاف را در راستای هم میدید. گفتم بابک سال بعد در اعتکاف شرکت میکردی. اما بابک اینگونه جواب داد: بابا اصل اینجاست و بقیه فرعیات است. هر چیز نصیبمان شود همینجاست و جای دیگر خبری نیست.
زیارت حضرت معصومه (س) برای دوری از گناه
پدر شهید تعریف کرد: بعد شهادت بابک از قول «ایمان» دوست پسرم، شنیدم که بابک یک روز به دنبال «ایمان» میآید و از او میخواهد که هر طور شده برنامهاش را تنظیم کند تا فردا به زیارت حضرت معصومه (س) بروند. ایمان به او گفته: چرا فردا؟ برنامه زیارت را به زمان دیگری موکول کن. خلاصه از بابک اصرار و از ایمان انکار. در نهایت هر دو با هم به زیارت حضرت معصومه (س) میروند. ایمان از بابک دلیل این زیارت ناگهانی را میپرسد. بابک در جواب گفت: امشب به مهمانی دعوت شده بودیم که در آن جشن شئونات اسلامی رعایت نمیشد و احتمال گناه بسیار زیاد بود. نمیشد در آن مجلس شرکت نکنیم و اگر میرفتیم هم احتمال به گناه افتادن زیاد بود.
نوری در ادامه گفت: بابک به عقاید مخالف خودش نیز احترام میگذاشت. او همیشه سعی میکرد به جای شعار دادن در عمل راه خدایی را به دوستانش نشان دهد. هیچوقت کسی را مجبور به انجام کاری نمیکرد. برای دوستانش هم یک رفیق تمام عیار بود.
اقامه نماز در حاشیه کوهنوردی
نوری در ادامه صحبتهایش خاطرهای از پسرش را تعریف کرد: بابک با دانشجویان به کوهنوردی میرفت. وقتی بعد از شهادت دوستانش به خانه ما آمدن از آنها خواستم برایم خاطره بگویند آنها گفتند وقت اذان یا نهار که میشد بابک غیبش میزد و مدتی بعد سر و کلهاش پیدا میشد. این اتفاق ادامه داشت تا اینکه یک بار او را دیدهاند که در گوشهای خلوت سجادهاش را پهن کرده و نماز میخواند. دوستانش از این کار بابک بسیار خوششان آمده بود. بابک از دروغ و ریا متنفر بود. هیچوقت اهل جلب توجه دیگران و خودنمایی نبود.
آخرین دیدارمان؛ یادش بخیر
این شهید مدافع حرم 26 روز بعد از اعزام به سوریه به مقام رفیع شهادت میرسد. پدر شهید خاطره آخرین دیدار با فرزندش را اینگونه تعریف کرد: ساعت هشت و نیم شب بود و من مشغول تماشای اخبار که بابک با عجله وارد خانه شد، از اتاق بالا کوله پشتیاش را برداشت و رفت. پسر خاله بابک سرکوچه منتظرش بود تا کوله بابک را از او بگیرد. بابک بعد از سپردن کوله پشتی به پسر خالهاش به خانه برگشت. همینکه بابک به خانه آمد با برادرها، پسرها و دخترم تماس گرفتم و گفتم که تصور میکنم بابک به سوریه میرود، بیایید و از او خداحافظی کنید. پسرم گفت: میرود و 45 روزه برمیگردد، اما بعد از رفتن بابک به همه گفتم بابک را بدرقه کنید چون دیگر برگشتی در کار نیست. همین طور هم شد و بابک به شهادت رسید. بابک خواب دیده بود که حضرت زینب (س) او را با خود برده و برایش مراسم عروسی تدارک دیدهاند. همان شب همسرم گفت بابک حال و هوای عجیبی داشت انگار که به مراسم عروسی میرود. در جواب گفتم: غیر از این هم نیست، شک نکن که بابک به مراسم عروسی میرفت.
نوری گفت: روز قبل از اعزام به سوریه به مسجد «باب الحوائج» شهر رشت (آذریهای مقیم رشت) رفته بود که در آنجا همه او را میشناختند و از نمازگزاران به دلیل اینکه میخواهد به مسافرت برود و چند وقتی نیست، حلالیت طلبیده بود. همه تصور کرده بودند که بابک میخواهد به آلمان برود. بابک دانشجوی ارشد رشته حقوق بود و من و برادرش همیشه به او اصرار میکردیم برای ادامه تحصیل به آلمان برود اما او قبول نکرد. مگر میشود جوانی بیستوپنج ساله که همه امکانات و شرایط برایش مهیاست قید رفتن به کشوری اروپایی را بزند!
بابک را به دوستان شهیدم سپردم
شهید نوری هریس در شهر بوکمال سوریه به دلیل اصابت خمپاره به مقام رفیع شهادت رسید و امروز مزار او در گلزار شهدی رشت قرار دارد. پدر بیست و دومین شهید مدافع حرم استان گیلان در این باره گفت: بابک از کودکیاش مشتاق شنیدن خاطرات مربوط به سالهای دفاع مقدس من بود. من دفترچهای دارم که خاطرات مربوط به سالهای دفاع مقدس را داخل آن نوشتهام و بابک کنجکاوانه آن را مطالعه می کرد. او در فضایی سرشار از اعتقادات مذهبی و آکنده از ایثارگری و شهادت رشد کرده بود. بی اغراق میگویم که بابک همیشه شهادت را از عمق وجودش طلب میکرد.
نوری افزود: مزار بابک در کنار شهدای عملیاتهای کربلای «دو و پنج» قرار دارد که آنها دوستان خودم بودهاند. هر وقت سر مزار آنها میآمدیم میگفت که دوست دارم مزارم کنار این شهدا باشد که همین طور هم شد. در روز خاکسپاری بابک داخل قبر رفتم و او را به دوستان شهیدم سپردم. البته اعتقاد ما این است که شهیدان زنده همیشگیاند. بابک به آرزویش که شهادت بود رسید و با همرزمان من محشور شد. خدا را شکر میکنم که بابک باعث سرافرازیام شد.
باطن فرزندم از ظاهرش بسیار زیباتر بود
وقتی بعد از شهادت، عکسهای شهید مدافع حرم «بابک نوری هریس» دست به دست میشد خیلیها از او با عنوان «شهید لاکچری»، «مدل» و «شهید بچه پولدار» یاد میکردند. پدر شهید نوری هریس در این باره گفت: بابک ظاهر آراستهای داشت و به قول معروف حسابی به خودش میرسید. اما به جرات میتوانم بگویم که آنقدر ویژگیهای شخصیتی پسندیده داشت که باعث شده بود باطنش از ظاهرش زیباتر باشد.
نوری تعریف کرد: یک روز به من گفت: بابا من را قبول داری؟ من هم بی درنگ گفتم: بله. بابک هم جواب داد: پس اجازه بده طبق برنامه 5 ساله خودم جلو بروم. برنامهای که سرانجامش شهادت بود و بعدا" این نکته را متوجه شدم.
حقیقت روشنگر همه چیز است
پدر شهید نوری در پایان گفت: مقام معظم رهبری فرمودهاند: «اگر شهدای مدافع حرم نبودند امروز اثری از حرم اهل بیت (علیهم السلام) وجود نداشت و باید در کشور خودمان با تکفیریها میجنگیدیم.» متاسفانه حرف پشت سر شهدای مدافع حرم بسیار است که همین موضوع گواهی بر مظلومیت آنهاست. برای اینکه حقانیت شهدای مدافع حرم به همه ثابت شود، همین که حقیقت ایثارگری مدافعان حرم در مقابل تکفیریها برای مردم بازگو شود، کافی است. اعتقاد دارم حقیقت همه چیز را روشن میکند. غالب آحاد خانواده شهدا زمینه ایثارگری را داشتهاند که فرزندانی رشید و برومند را در دامن خود پرورش دادهند.
انتهای پیام /