قلم نازنین!
به گزارش نوید شاهد متن یادداشت مصطفی محمدی عضو انتشارات شاهد به این شرح است:
قلم نازنین!
قلم نازنین! چه واژهها که از زبان تو با برگهای تاریخ، در گلایه و بلکه ستایش روزگار، در میان نگذاشتهایم!
چه شادیها که برایمان با دیگران تقسیم نکردی!
اگر "ارتباط" اساسیترین نیاز بشر است، تو قلم نازنین! تواناترین ابزار بشریت در ایجاد ارتباطی.
چه روزها و چه شبها که ساعاتمان را سرشار از واگویهها و نوشتارها نساختی!
خوش آن دستانی که تو را پاس میدارند.
خنک آن نوشتههایی که در راستای تعالی انسانیت، با قدرت تو، نگاشته میشود.
قلم نازنین!
گاه تن آدمی دردناک میشود و آدمیت کیمیا.
گاه روزها انسانیت کمرنگ و آفرینش مبتذل میگردد.
مدعیان، بهرغم معصومیت تو، با جاهطلبی و بیخردی، بساط دین و دنیا را به دست تو سیاهه میسازند.
قلم نازنین!
تو مظلومترین ابراز امروز در دست بیهنرانی.
روزت را گرامی میدارم؛ اگرچه دردها در سینه داشته باشم؛ مگر تو باشی و من پیرایه هر چه رنج و اندوه و تیرگیست را کنار زده و همچنان به پاس تو و هر آنچه که در جایگاه انسانیت رواست، بنگارم؛ ولو با گلویی زخم، انگشتانی شکسته و... بر برگهایی خونین.
قلم نازنین!
تو اگر نبودی، هر شب که فرا میرسد، با همه آرامش، با همه شوری و شیدایی، واژهها بیوجود تو جان نمیگیرند... بهم فشار نمیآورند تا توی دهان و در تو جا شوند و... با آن برگههایی که کم میآیند!
قلم نازنین!
نمیدانم چگونه حس خود را تعبیر کرده و با که در میان گذارم؛ هنگامی که تو را چون خویش شکسته میبینم...!
که نه مگر حضرت حافظ عزیز میفرماید:
کین همه زخم نهان است و مجال آه نیست...!
بااینحال، همه چیز و هر چیزی را احاطه شده و پنهان در تو میدانم تا با وجودت، هیچ غمی نتواند قلبام را همچون انگشتانم شکسته سازد.
قلم نازنین!
تا تو هستی، قلب ما همچنان بزرگ، سینهمان برابر سختیها ستبر، دستانمان گرم و شیدایی در سرمان است؛ ولو اینکه همچنان در کنج دل ناگفتهها پنهان باقی ماند...
قلم نازنین!
چون تو را داریم، چه باک از باد صرصر روزگار؟
پاس میدارم بودنات را...
تنها تویی که میمانی؛ در تنهاییها و سختیها.
که تنها قلم است که میماند.
مصطفی محمدی تمنایی
انتهای پیام /