روایت شاهدان عینی از لحظه انفجار در سرچشمه/ انفجار دقیقه پنجم سخنرانی شهید بهشتی
متاسفانه ریز اظهارات هر یک از مصدومان را در دفتر خاطراتم ثبت نکردهام. اکثریت مصدومان در همین بیمارستان بودند از نمایندگان مجلس و از مجروحان و اعضای حزب، با شور و شوقی فوق العاده آنها را بوسیدم، احوال شان را پرسیدم و از آنها درباره مشاهداتشان در لحظه انفجار و مدتی که بیهوش زیر آوار به سر میبردند و دز وضع افراد مجاور شان و خلاصه آنچه به خاطر دارند توضیح می خواستم.
خیلیها حال صحبت نداشتند و مختصر حرف می زدند. من هم با همه عشقی که به شنیدن اظهاراتشان داشتم ترجیح میدادم زحمتشان ندهم. از مجموع صحبت ها چیزی که یادم هست این است که: در لحظه انفجار دیدهاند شعله ای همراه با صدا از زیر میز تریبون همان جا که شهید مظلوم نشسته و مشغول صحبت بوده با سرعت همه سطح سالن را گرفته و حرارتش را با همه وجود لمس کرده اند.
بلافاصله سقف سالن بر سرشان فرود آمده و همه را به زیر خود گرفته. فریاد الله اکبر، لا اله الا الله، محمد رسول الله و ذکر هایی از این قبیل همراه با استغاثه زیر آوارها و کف زمین و فواصل صندلیها به گوش همه میرسیده. بعضی خیلی زود از زیر آوار درآمده که که حتی به بیهوشی هم نرسیده بودند و بعضی که طرف غرب سالن نشسته بودند ساعتها در آن حال گذرانده بودند.
چیزی که دمغم کرده بود هیچ یک از آنها اثری از شهید مظلوم بهشتی در ذهنشان نداشتند. علتش هم این بود که نجات یافتگان آن هایی بودند که از تریبون دور بوده و آنهایی که نزدیک شهید بهشتی نشسته بودن قاعدتاً مثل خودش در همان لحظات اول کارشان تمام شده و امدادگران فقط به اجساد پاکشان دسترسی پیدا کرده بودند.
فقط یادشان بود که ابتدا شهید بهشتی در وسط های سالن جزء مستمعین بوده و قرار صحبت نداشته. به خاطر اهمیت مسئله ریاست جمهوری که با پیشنهاد جمعی و تصویب حاضران در دستور قرار گرفته، آقای بهشتی به خاطر بحث جدید نزدیک بمب رفته و تقریباً ۵ دقیقه از شروع صحبتشان گذشته که ناگهان...